سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یاد باد آن روزگاران


ساعت 7:12 عصر یکشنبه 87/1/18

 

ای عقل مرا کفایت از تو     جستن ز من و هدایت از تو

داریوش مهرجویی فیلمساز برجسته کشورمان آخرین ساخته اش سنتوری را برای اخذ مجوز راهی وزارت ارشاد نمود و دقیقا معلوم نیست کدام شیر پاک خورده ای فیلم را در این میان تکثیر و به مافیای قاچاق فیم سپرد و سرمایه حدود 600 میلیون تومانی آنان را به آتش کشید. این بلایی است که نصیب خیلی از فیلم های دیگر نیز شده است. مثلا آفساید جعفر پناهی نیز به همین سرنوشت دچار گردید و کپی با کیفیت بالای آن هنوز هم همه جا به فروش می رسد. اما سنتوری سر از  ویدیو کلوپ ها نیز درآورد و آن ها نیز فیلم را به امانت به مشتریان خود می دهند و  یا کپی آن را به فروش می رسانند، از آن وحشتناکتر پخش این فیلم در اتوبوس های بین راه است که دوستان اهل سفر خبرش را آوردند. حال چند فرضیه برای پخش این فیلم می توان تصور نمود.

 اول اینکه چون تهیه کنندگان از اخذ مجوز نا امید شده اند خودشان برای دیده شدن آن فیلم را به مافیای قاچاق سپرده اند تا مردم ان را ببینند.

دوم وزارت ارشاد بخاطر اینکه مهرجویی زمین بخورد و حسابی ضرر اقتصادی کند فیلم را به مافیای قاچاق سپرده است.

سوم مافیای قاچاق آن قدر قوی شده است که هر فیلمی را بخواهد می تواند در هرجا روی هوا زده و آن را تکثیر و پخش کند.

شاید چندین فرضیه دیگر نیز در این میان قابل طرح باشد. اما آن چه که مهم است به سرمایه مهرجویی با هر فرضیه ای چوب حراج زده شده است و دوستانی که فیلم را دیده اند شاید پول خویش را به مافیای پخش سپرده اند و سهم تهیه کننده این وسط پرداخت نشده است اگر مثل زمان قبل بلیط سینماها را حساب و کتاب کنند سهم تهیه کننده در حدود 50 درصد قیمت بلیط است و با قیمت 2000 تومانی بلیط سینما هر کس بدین طریق فیلم را دیده باید 1000 تومان به  حساب 0116407795   بانک تجارت، شعبه چهارراه پارک وی کد (032) واریز نماید تا شرعا دینی از فیلم بر گردنش باقی نماند. اگر مردم رشد فرهنگی مناسبی داشته باشند مافیا نمی تواند این گونه در این مملکت رشد کند. وقتی که فیلم خانم امیر ابراهیمی تجارتش میلیاردی شد ته دل برای این مردم دلم سوخت که چقدر بد شده اند و سال ها نیازمند کار فرهنگی اند تا بدانند دیدن فیلم خصوصی دیگران حرام شرعی است.

یا حق

 


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 10:57 صبح جمعه 87/1/2

ای مقصد همت بلندان      مقصود دل نیازمندان

سال 86 نیز رخت بر بست و رفت و جای خویش را به سال جدید سپرد و برای من این اواخر سال 86 بس کار زیاد  انباشته گردیده بود که حتی دادن جواب های پیامک دوستان هم مقداری سخت گردیده بود  چون دوستان تعدادشان به لطف الهی زیاد است و مهرشان افزون و از خدا در این ابتدای سال 87 تقاضا دارم که تعداد دوستان را بیش و مهرشان را بیشتر نماید.  می دانم مدت مدیدی است که نتوانستم مطلب جدیدی برایتان ینویسم که این هفدهمین سمینار آنالیز ریاضی که من دبیر اجرایی آن هستم دمار از دماغ  وقتم درآورده. چند شبی است که رمان چرم ساغری بالزاک را شروع کرده ام که فعلا بیسار قوی آغاز شده و اگر همینگونه پیش رود احتمالا نیمه کاره رها نخواهد شد! فرا رسیدن بهار طبیعت و نوروز بزرگ ایرانیان بر همه ی شما دوستان که مرتب به این وبلاگ سر می زنید مبار باشد.

 در این اواخر سال 86 دکتر عبدالکریم سروش مطلبی را در باره حضرت رسول مطرح کرده بود که بسیاری را به واکنش وادار نموده بود آیت اله سبحانی دو جوابیه را مطرح کردند و همچنین آیت اله نوری همدانی،  که این دو چون از جایگاه مرجعیت به دفاع از نظرات خویش پرداخته بودند نتوانسته بودند جوابی در خور توجه مطرح نمایند فقط به سروش اهانت هایی را روا داشتند و سپس نصیحت که به دامان اسلام برگزدد و الخ... می خواستم بگویم جواب دادن به فردی چون دکتر سروش کار ساده ای نیست و حداقل باید در حد ایشان مطالعه داشت و تحقیق نمود تا جواب از حداقل منطقی برخوردار گردد. مثلا گفتن این مطلب از طرف آقای نوری همدانی که ایشان قبلا حاج فرج بوده و مترجم نظرات ما جز به تحقیر سروش از دید ایشان کمکی نمی کند. باز جوابیه آیت اله سبحانی که چند شعر از مولوی را زینت بخش خویش قرار داده بود. مجید مجیدی هم که یک مطلب احساسی مطرح نموده بود که مورد استفاده آقای صفار هرندی وزیر ارشاد باشد و تایید مطلب توهین به ساحت مقدس رسول الله. اما من  خویش را در حدی نمی دانم که بتوانم نظر ایشان را رد یا قبول کنم فقط می خواهم بگویم فضا را لطفا غبار آلود نکنید بگذارید اهل فن جواب های خویش را مطرح نمایند بچه های بسیج اساتید دانشگاه خودمان هم داشتند امضاء جمع می کردند که نظرات ایشان را محکوم کنند و خیلی از اعضای محترم هیات علمی یا کارشناسان آموزشی که بالاخره اهل تفکر هستند پای بیانه را امضاء کردند فقط شاید بهار  و تعطیلات نوروز باید به داد سروش برسد وگرنه باید آماده تکفیر باشد که پروژه اش کلید خورده است. سروش می گوید جبرئیل در خدمت پیامبر است و نه پیامبر در خدمت جبرئیل! که نظر حضرت امام در سوره حمد و ابیاتی نیز از مولانا را به عنوان گواه خود می آورد و وقتی به این ابیات مثنوی دقیق می شویم می بینیم که سروش مطلب جدیدی نگفته این ها را صدها سال قبل مولانا مطرح کرده و فقط سروش به زبان امروزی آن را بازخوانی کرده است. برای گفته خویش هم به مقام حضرت رسول در معراج اشاره می کند که در جایی جبرئیل از رفتن باز می ماند ولی رسول الله به حرکت  به سوی خدا ادامه می دهد. شعر مولانا

بار دیگر از ملک پران شوم .... و شعر دکتر سروش پای پر آبله جبریل و تو چابک سواری 

به زیبایی به این مطلب اشاره دارد. یعنی کسی که از لحاظ مقام در دون کس دیگر است نمی تواند او را بخدمت گیرد. سروش می گوید پیامبر قبل از این که یک پیامبر یاشد یک انسان است و انا بشر مثلکم را می آورد و این شخصیت انسانی او بر روی قرآن تاثیر گذاشته ولی موازی با آن این مطلب را می آورد که شخصیت انسانی حضرت رسول باعث نمی شود که ایشان مطلبی را به زبان آورد که مطلوب خداوند نباشد یعنی هرچه رسوال الله گفته عین مطلبی است که خداوند خواسته است اگر در  جایی مطالب قرآن شاد و جایی دیگر هزن آلود است که  نشان از این دارد که آورنده در اینجا ناراحت یا خوشحال بوده است،  این ناراحتی و خوشحالی که بر روی متن تاثیرش پیداست همان چیزی است که خداوند می خواهد. اگر این مطلب را قبول کنیم که هر چه حضرت رسول گفته  گفته همان مطالب خداوند است دیگر جار و جنجالی باقی نمی ماند حتی اگر بگوید این مطلب اوج شعر است  یا نسبت شاعری دادن به رسول الله. هر چه در قران هست خواست خداوند است حال چه شعر است و یا چه نثر همه ی این ها که رسوال الله مطرح کرده همان است که خدا خواسته پس نمی دانم هوار آقایان برای چیست!

ای شاه سوار ملک هستی      سلطان خرد بچیره دستی

ای ختم   پیمبران    مرسل     حلوای پسین و ملح اول

ای حاکم   کشور  کفایت          فرمانده ی فتوی   ولایت

ای بر سدره  گشته   راهت      وی منظر عرش پایگاهت

ای خاک  تو   توتیای   بینش       روشن بتو چشم آفرینش

دارنده ی   حجت      الهی       دانند  ی راز صبحگاهی 

 ای کنیت     نام   تو موید

بوالقاسم  وانگهی محمد

یا حق

   


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 7:0 صبح پنج شنبه 86/12/9

گر لطف کنی و گر کنی قهر        پیش تو یکی است نوش یا زهر

با سلام به همه ی دوستانی که به این کوچه اینترنتی سرکی کشیده اند. هر کس مرا می بیند تبریک که تایید صلاحیت شده ام اما فعلا آقایان از فرمانداری اطلاعی نداده اند. بگذریم فرض را براین بگیرم که تایید شده باشم  که اگر نباشم باز نمی توانم این مطلب زیبای این فراهانی بزرگ یعنی قائم مقام را نادیده بگیرم  که :

در قرارداد ترکمانچای حق ایران ضایع شده است من به مردی یا نامردی اگر باشد این قرار داد را زیر پا می گذارم.

فکر می کنم بیشترین حالگیری جملات سیاسی امسال همین جمله وزیر خارجه بود که سهم ما را از دریای خزر 3/11 درصد اعلام کرد و آن جمله ناجوانمردانه وزیر خارجه ترکمنستان آن هم در تهران  که قرار داد 1940 و 1921 به تاریخ پیوسته اند. یعنی سهم 50 درصدی ما از دریای خزر به طرفه العینی دود شد و هوا رفت و آقایانی که در مجلس هفتم نشسته بودند  فریادی که چه عرض کنم، ناله ای سر ندادند و هیچ اعتراضی نکردند که چرا  همین 3/11 درصد را گرا  می دهید. این یعنی به باد دادن تمامیت ارضی ومیل کردن به سمت قاجاریه!  با عمو علی نماینده ی شجاع  اراکی ها در مجلس ششم که صحبت کردم گفت ما روی 20 درصد مساله را تمام کرده بودیم نمی دانم چرا چنین شده!

یا حق


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 1:0 صبح سه شنبه 86/11/23

آنکه نمردست و نمیرد تویی

چند وقت پیش ها نشسته بودم قطعه شعری گفته بودم که حال و هوای این روزهایم را ییشتر بیان کند. شعر باید خودش بیاید و نمی توان زورکی شعر گفت این نیز که 19/10/86 گفته شده کوتاه است اما  شاید جوشیده باشد.

آتش به جان انداختی ای ساقیا ای ساقیا                   آتش زنان انداختی ای ساقیا ای ساقیا

غم ها به دل، سرها به دار این است رسم روزگار           سوز نهان انداختی ای ساقیا ای ساقیا

دوشم به خواب آمد ندا، روحی از ارواح خدا                   نور العیان انداختی ای ساقیا ای ساقیا

شاهد به بازار آمده، محرم به هر راز آمده                     با گل رخان انداختی ای ساقیا ای ساقیا

عاشق به چشمان توام، آگه ز ایمان توام                     با مومنان  انداختی ای ساقیا ای ساقیا

هر لحظه در کار خودی ، در رنگ و اطوار خودی               با مطربان انداختی ای ساقیا ای ساقیا

آشفته حالم ساقیا   رحمی نما بر حال ما                     جان جهان انداختی ای ساقیا ای ساقیا

یا حق


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 8:35 صبح پنج شنبه 86/11/18

آنکه نمرده است و نمیرد تویی

با سلام به دوستانی که مرتب به این منزلگاه سر کشی می کنند و چند وقتی است که مطلب جدیدی بدست نمی آورند. مدتی را صرف خواندن رمان جسد های شیشه ای مسعود کیمیایی کردم و فعلا آن را نیمه کاره رها کردم تا در فرصتی دیگر بتوانم آن را تمام کنم. خب طبق معمول برای انتخابات مجلس هم ثبت نام کردم و رد صلاحیت یا عدم احراز صلاحیت هم شدم و نمی توانم این تهمت ناروا را چگونه پاسخ دهم. عده ای از دوستان هم به کنایه گفتند که دیگر با ما نپلک زیرا برای ما بد می شود که با تو حشر و نشر داشته باشیم! شاید ما هم شده ایم جزء آن دسته از افرادی که می دانستند رد صلاحیت می شوندو رفتند ثبت نام فله ای انجام دادند! فعلا این داستان بماند برای وقتی که جواب شورای نگهبان هم اضافه شود. اما در این شرایط فکر می کنم تایید صلاحیت اصلاح طلبان  بستگی به چندین پارامتر دارد. اگر دیدار مسئولین مملکت و مقامات امریکایی درست باشد و به قولی آقایان با آمریکایی ها در پشت پرده قرار و مدارشان را گذاشته اند  باید بگویم اصلاح طلبان بیخودی دلشان را خوش نکنند که قطعا هیچ تایید صلاحیتی در کار نخواهد بود حال چه انتخابات پرشور باشد چه کم فروغ اهمیتی نخواهد داشت زیرا همین یکدستی فعلی نظام بسیار مطلوب خیلی هاست. و اصلاح طلبان هم فکر نکنند با حتی تحریم انتخابات ره به جایی خواهند برد در شهرستان ها که انتخابات بیشتر طایفه ای است و کمتر رنگ و بوی جناحی می گیرد اکثر مردم شرکت خواهند کرد و رقابت در بین جناح راست خواهد بود و تعداد معقولی هم شرکت می کنند  و هر کس هم رای بیاورد دغدغه ای برای خیلی ها ایجاد نخواهد کرد. می ماند انتخابات تهران که در بهترین حالت 15 نفر از اصلاح طلبان و میانه رو ها رای می آورند که آقای عارف مثلا رییس فراکسیون اقلیت خواهد شد و حداکثر در بهترین حالت این ها می شوند اعلمی یا افروغ که گاهگداری حالی از دولت می گیرند اما همچون مجلس هفتم تاثیر آن چنانی در روند تصویب لایحه ها نخواهند داشت زیرا قدرت آبستراکسیون هم از آن ها گرفته می شود. تنها احتمالی که می ماند شرایط ویژه مملکت و حرکت روی خط تحریم است، که آن هم دو حالت دارد یا ما تن به تحریم می دهیم که باز در آنصورت هیچ تایید صلاحیتی در کار نخواهد بود و چون شرایط ویژه است یکدست بودن مجلس بیشتر بدرد می خورد زیرا باید یک دوره نسبتا ویژه تحریم را طی کنیم مثل شرایط جنگ، که فکر می کنم باید توانایی تحمل این شرایط را داشته باشیم زیرا وقتی که به اندازه مصرف 8 سال فقط شکر وارد شده است احتمالا برای برنج و گندم و سایر اقلام نیز فکر هایی شده است. اگر بخواهیم از تحریم بگریزیم باید مثل خرداد 76 مملکت را تصور کنیم که آقای خاتمی و تایید شدن و آمدن ایشان باعث شد نطام برای چندین سال بیمه شود و احتمال دست اندازی بیگانه از مملکت دفع گردد، حالا نیز می توان با تایید صلاحیت تعداد زیادی از اصلاح طلبان یک انتخابات شدیدا رقابتی ایجاد کرد و این اکثریت خاموش که با نیامدن در پای صندوق رای قبای ریاست جمهوری را بر تن آقای  احمدی نژاد کردند به پای صندق رای کشاند  و در بدترین حالت  40 درصد اصلاح طلب با 20 درصد مستقل که گاهی وقت ها مثل مجلس پنجم به طرف اصلاح طلبان غش کنند در نظر گرفت و دفع خطر حمله نظامی یا تحریم را بدست آورد. حال این رفت و آمد آقایان کروبی و هاشمی و خاتمی به بیت رهبری باید دانست که حول کدام مساله دور می زند تا پیش بینی کرد که شورای نگهبان چگونه عمل خواهد کرد.

یا حق


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 1:30 صبح شنبه 86/10/29

ای همه هستی ز تو پیدا شده

چند وقتی است که بر حسب عادت دارم راجع به حاتمی کیا می نویسم و شاید دلیل اصلی اش پخش سریال حلقه سبز از تلویزیون باشد. حاتمی کیا آدم بسیار باهوشی است و این بودنش در بطن جنگ دست از سر او برنمی دارد. اگر به پشت جبهه می پردازد دلش در حبهه ها غوطه ور است هنوز شخصیت نابینای داستان حلقه سبز از بیسمچی بودن خویش در جبهه می گوید و او در بنام پدر ادعا دارد که جنگ هنوز تمام نشده و واقعا برای ابراهیم جنگ هنوز تمام نشده و او در مصاحبه ای در قبال تهدیدات آمریکا جهت مسئله هسته ای گفته بود وقتی به من می گویند تو باید این انرژی را داشته باشی و این انرژی را نداشته باشی آن رگ ساخت فیلم جنگی ام بیرون می زند.  الان درست نمی دانم که روبان قرمز بعد از آژانس شیشه ای بود یا نه ولی این دو فیلم در دوسال پیاپی کارنامه حاتمی کیا را پر کردند. روبان قرمز به مساله معجزه و وجود چشمه ای در زمان جنگ که باعث شد رزمندگان از آن سیراب گردند پرداخت و سه شخصیت تمام داستان او را پر کردند. فیلم که با پرده عریض نمایش داده شد از نظر محتوا با بیننده عمومی ارتباط چندانی برقرار نکرد اما از نظر تصویری یکی از کارهای بشدت تصویری حاتمی کیا بود. اما آژانس در کارنامه حاتمی کیا نقش ویژه ای دارد. اگرچه فیلم بعد از جنگ است اما به تمام معنا جنگ در آن حس می شود. عباس فرمانده خود را که برای گذران زندگی مجبور به مسافر کشی است در خیابان می بیند و تازه حاج کاظم پی به رنج عباش از خسارت جنگ می برد و بیخیالی کسانی که باید حامی این افراد باشند او را مجبور به گروگانگیری می کند. انتقاد از بخش امنیتی که می گوید شما جنگ کردی دستت درد نکند حالا بکش کنار و کار را بما بسپار شهامتی می خواهد که از ابراهیم بر می آید. دغدغه نسل بعد از جنگ خیلی گریبان حاتمی کیا را می گیرد. پسر حاج کاظم مرتب از کار پدرش و از درآمدش انتقاد می کند اما بعد از گروگانگیری و وارد  شدن حاج کاظم به جنگ داخلی برای رساندن عباس به خارج،  باعث می شود زنش برایش چفیه و پلاک را برساند. یعنی نسل قدیم هم او را درک می کنند اما نسل جدید در مغزشان این نکات فرو نمی رود. در موج مرده نیز داستان تکرار می شود فرزند یک بسیجی با دختر مورد علاقه اش به دبی می رود و پدر باید مورد بازخواست قرار بگیرد و جمله قهرمان داستان که ما به جنگ رفتیم و بچه های خویش را به شما سپردیم خدا وکیلی بگویید که چه کسی کم فروش کرده است تمام گناه سربراه نبودن نسل جوان را به گردن مسئولان فرهنگی می اندازد. در میان امنیتی های آژانس شخصیتی که  قاسم زارع  نقشش را بازی می کند قبلا با حاج کاظم  در جبهه بوده بوده و او را درک می کند اما شخصیت کیانیان که جبهه نبوده در تقابل با او قرار می گیرد و نمازجماعتی که حاج کاظم جلو است و عباس به او اقتدا می کند و قاسم زارع نیز از بخش امنیتی (و مقابل او ) و اقتدا به حاج کاظم را توجیه گر این می کند که اگر کسی قرار است به داد این گروه برسد فقط خودشان هستند و آوردن بالگرد و رساندن عیاس و حاج کاظم به فرودگاه بسیار قابل قبول می نماید اگرچه بالگرد در خیابانهای تهران بنشیند! شهادت عباس بر بالای آسمان و پرواز هواپیما دلبستگی حاتمی کیا به پرواز روح را یک بار دیگر کامل می کند. وقتی آژانس را دیدم در سینما قدس میدان ولیعصر تهران بودم و پای هیچ فیلمی اینقدر گریه نکرده بودم اصلا احساس می کردم حرفی است که میخواستم بگویم و روی دلم مانده بود و ابراهیم آن را گفت تا مدتها تحت تاثیر این فیلم زیبا بودم. سریالی حاتمی کیا ساخت به نام خاک سرخ که در مسکو شاهد آن بودم و زمانی بود که رسیورمان هم خراب شده بود و هر جمعه باید از انجمن اسلامی دانشجویان مسکو  به سرعت خود را به منزل آقای بازیگران می رساندم که سریال را از دست ندهم. یادم می آید دکتر اژه ای داماد شهید بهشتی  جمله ای در باره این سریال گفت که هرگز فراموش نمی کنم گفت این فیلم سند شرافت یک ملت است. بهترین بازی های پرویز پرستویی در فیلمهای حاتمی کیا بوده اما بازی او در آژانس بسیار به دل نشست. حبیب رضایی هم در آژانس مطرح شد و در خاک سرخ اگرچه نقشش زود تمام شد اما ماندگار شد.

یا حق

 


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 2:29 عصر پنج شنبه 86/10/13

ای نام تو بهترین سرآغاز

نمی توانم در باره این فیلمساز بزرگ ننویسم که از او خیلی یاد گرفتم. بعد از مهاجر و موفقیت چشمگیر آن حاتمی کیا وصل نیکان را ساخت که در باره موشکباران بود و  مورد استقبال قرار نگرفت اما شهید آوینی در نقدی این فیلم را ستود و آن را نشانه رشد حاتمی کیا دانست. در یکی از صحنه ها که خانه ای موشک باران شده است ماهی حوض خانه در یک مکان کوچک که مقداری آب هم در آن قرار دارد زنده مانده است. مرا همیشه یاد این شعر و زنده ماندنم در جنگ می اندازد که نگهدارنده من آن است که من می دانم شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد. 

 فیلم بعدی حاتمی کیا از کرخه تا راین دوباره بازگشت به جنگ و مجروحین شیمیایی و آثار جنگ است. عدهای مجروح جنگی برای درمان راهی آلمان هستند هواپیما بالای ابرها در حرکت است و حاتمی کیا قهرمانانش را اسمانی تصویر می کند آنه در ابتدا دارند فیلم مهاجر را می بینند و می خواهد بگوید این همان قهرمان مهاجر است که مجروح گشته است. یکی از بسیجیان که زنش از او جدا شده پناهنده می شود و قهرمان داستان که نابینا گشته پس از بدست آوردن بینایی متوجه سرطان خون خویش است که بخاطر استنشاخ مواد شیمیایی روی داده است. اگرچه داستان خیلی به فیلم هندی نزدیک می شود اما صحنه های بسیار زیبایی در این فیلم قرار دارد که در نوع خود بی نظیرند. . یکی از آن ها وقتی است که خبر سرطان خون قهرمان داستان به خواهرش گفته می شود و هما روستا که نقش خواهر را بازی می کند از ناراحتی سر را به پنجره می چسباند و نفس نفس زنان برادر را از بالا نگاه می کند و نفس او برای بیننده تصویر برادر را محو می کند و خبر شهادت او را پیشاپیش اعلام می کند. راز و نیاز قهرمان داستان در کلیسا یکی بودن ادیان را تداعی می کند اگر چه در تلویون متاسفانه این صحنه زیبا با تیغ سانسور حذف شد.  موازی کاری شهادت قهرمان با پرواز هواپیما باز صحنه آخر مهاجر و علاقه پرواز روح را در حاتمی کیا زنده می کند. اگر چه این صحنه یکبار در یکی از فیلمهای زمان شاه نیز مورد استفاده قرار گرفته بود ولی شهادت و پرواز روح و پلاک قهرمان در دست خواهر زاده خیلی به دل می نشیند. مجادله قهرمان با خداوند در کنار راین و موازی کاری استنشاخ گاز شیمیایی در کنار کرخه خیلی پیوند زیبایی را ایجاد می کند. بینایی قهرمان  و دیدن مراسم تشیع جنازه بنیان گذار جمهوری اسلامی برای  کسی که نتوانسته این صحنه ها را ببیند خیلی زیبا از کار در آمده است. این فیلم اکثر جوایز جشنواره فیلم فجر را آز آن خود کرد و موسیقی زیبای آن که احتمالا کار مجید انتظامی است هرگز فراموش نخواهد شد.

خاکستر سبز حاتمی کیا را از جنگ ایران به جنگ بوسنی کشاند و دلبستگی او را به جنگ دیگری نشان داد. ولی این فیلم اثر چندان ماندگاری بر جای نگذاشت. اما بوی پیرهن یوسف و آوردن نیکی کریمی به جمع بازیگران و گرفتن این بازی زیبا از ایشان و  پرداختن به مسئله اسرا و نیم نگاهی به شهادت یادگار این فیلم است. برج مینو از فیلمهای جنگی دیگری است که سال 74 حاتمی کیا آن را ساخت و واقعا نمایش زیبایی بود. و باز شهادت شخصی که شریفی نیا نقشش را بازی می کند و سقوط وی از بالای دکل و یکباره عوض شدن جهت حرکت و رفتن دوربین به سمت بالای دکل و نبود قسمت بالای دکل و فقط نور، شهادت و  پرواز روح را یک بار دیگر به زیبایی تصویر می کند. تاثیر زنان در جنگ هدف اصلی حاتمی کیا بود که به ان رسید.

ادامه دارد

یا حق


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 5:12 عصر دوشنبه 86/10/10

ای هست کن اساس هستی

کمتر کسی است که ابراهیم حاتمی کیا را نشناسد. برای نسل ما که با ایشان بزرگ شدند و در بطن جنگ قرار گرفتند شخصیت ایشان  یک حالت خاصی را ایجاد می کند. او فیلمسازی را با گروه روایت فتح آغاز کرده و با شهید آوینی صمیمیتی وصف ناشدنی دارد. قسمت های که حاتمی کیا و آوینی از روایت فتح ساخته اند قطعا نه از تاریخ جنگ فراموش می شوند و نه از تاریخ تلویزیون. حاتمی کیا فیلم های کوتاهی هم ساخت که از بهترینشان باید به فیلمی بنام تربت اشاره کرد. یک بسیجی با تمام خطرات خود را به داخل خاک عراق می رساند و از آن جا خاک بر می دارد و  خاک ها را به سنگر خودی منتقل می کند و با خاک های آورده شده مهر می سازد و برای خانواده اش به پشت جبهه می فرستد و علت این کار هم این است که چون کربلا در خاک عراق قرار دارد این خاک متبرک است و باید برای  سجده سر  را بر آن قرار داد.

اولین فیلم بلندش هویت بود که در ابتدا هویت یک پانک نام داشت و متحول شدن یک موتورسوار پانک  را که اشتباها به بیمارستان مجروحین جنگی وارد می شود را روایت می کند که به عنوان اولین فیلم بلند سازنده گام بزرگی محسوب نمی شود اما فیلم زیبای دیده بان که محسن مخملباف کار تدوین آن را انجام داد از بهترین های فیلم جنگی ایرانی محسوب می شود. حاتمی کیا در یک نما از آن به عنوان یک بسیجی زخمی که چشمانش را از دست داده  بازی می کند.  امداد های غیبی و بحث شجاعت و توکل به خوبی در آن جا می گیرد. شهادت  دیده بان در انتهای فیلم که پشت بیسم می گوید نخود نه باران نقل وصال به خداوند را با وصال به عروسی پیوند می زند. نور خورشیدی که از بین دستان دیده بان به چشم می خورد رسیدن او را به خداوند نشان می دهد که والله نور السموات والارض. 

 بعد از آن حاتمی کیا یک فیلم بسیار زیبا ساخت بنام مهاجر که در نوع خود بی نظیر و موسیقی کریم گوگردچی به زیبایی آن افزود و البته جایزه های زیادی از جشنواره فیلم فجر بدست آورد با اینکه با فیلم هامون احتمالا در جشنواره فیلم فجر رقیب بود. مهاجر نام یک هواپیمای کوچک است که بدون سرنشین است و با نفوذ به مواضع دشمن از نقاط تجمع آن ها عکس می گیرد. این فیلم باز بحث بیسجی و توکل و شهادت را دستمایه خویش قرار داده بود و می توان گفت سکانس پایانی این فیلم بهترین صحنه های فیلم دفاع مقدس است. عراقی ها دارند به دو نفری که از گروه باقی مانده اند نزدیک می شوند و یکی از آن ها مقابل عراقی ها می ایستد و نفر دوم باید مهاجر را به پرواز در بیاورد. همه گروه شهید شده اند و پلاک های آن ها را با به گردن مهاجر می آویزند. عراقی ها با نفر اول که اصغر تقی زاده نقشش را بازی می کنند درگیرند و با شهادت وی مهاجر به پرواز در می آید.  همزمانی پرواز مهاجر و شهادت تقی زاده پرواز روح به سمت خدا را تداعی می کند بعد شاهد پرواز مهاجر و صدای رقص مانند پلاک های بسیجیان هستیم در بین ابرها و مثل این است که روح آن هاست که دارد بر بالای ابرها پرواز می کند.

ادامه دارد

یا حق


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 3:53 صبح سه شنبه 86/9/27

ای نام تو کلید هر چه بستند 

آره در این بی وقتی مطلق در این نیمه های شب که وقت دعا و نیایش  به درگاه دوست است گفتم مطلبی به این وبلاگ بیفزایم. آنهم بخاطر شما دوستانی که تعدادشان به لطف یکی از دانشجویان گرانقدرم  زیاد شده است. موضوع آخرین شعری است که سروده ام.  اصولا می گویند ایرانیان همگی شاعرند و من هم در این میان استثنا نیستم. من رشته ام ادبیات نیست بیشتر هم برای دل خودم شعر می گویم و اکثر آن ها از نظر وزن و قافیه و ردیف اشکالات اساسی دارند ولی فرصت ندارم وگرنه بدم نمی آمد ادبیات هم می خواندم. شعر این است:

نوای ملک خوبانم کجایی                     طلوع نور ایمانم کجایی

         به آنی رفته ام در کفر زلفت                  به شد یک عمر هر آنم کجایی 

          صبوری سخت بود یک هفته  بی تو        گذشت صد هفته ای جانم کجایی

   شفاست آن پیرهن بر روی یعقوب           سفید گردیده چشمانم کجایی

    رسد درد فراق روی خوبت                    نبود جز درد درمانم کجایی

چه خوش باشد که بعد از روزگاری          کنی تفسیر قرانم کجایی

   توان رفتنم بی تو محال است                   محال آید به برهانم کجایی

رسید عمر علی نزدیک چهل سال              نمی دانم نمی دانم کجایی

به این شعر که تاریخ ان به اسفند سال گدشته می رسد که نگاه می کنم در می یابم که در این چهل ساله شدن به این رسیده ام که علامت سوال های بزرگی در پیش رو دارم و بقیه عمر باید در حل آن ها بکوشم. حضرت رسول در چهل سالگی به پیامبری رسید. مولانا در 38 سالگی به دیدار شمس نائل شد و متحول گردید. ناصر خسرو در چهل سالگی متحول شد. خلاصه چهل ساله شدن هم عالمی دارد. از خداوند طلب کمک و یاری می طلبم که همچنان که قبلا هم افراد بسیار بزرگی را پیش رویم قرار داده است باز مدد فرماید و برساند آن که باید برساند.

یا حق


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 12:36 صبح سه شنبه 86/9/6

ای نام تو مونس روانم  

با سلام به دوستانی که مرا مورد لطف قرار می دهند و اینجا را محل گذر اینترنتی خویش قرار می دهند. قول داده بودم که مطلبی در باره سریال مدار صفر درجه برایتان بنویسم. حسن فتحی با پهلوانان نمی میرند آغاز کرد و قصه اش را خوب تعریف کرد در شب دهم بسیار خوش درخشید و  در روشن تر از خاموشی به زندگی ملاصدرا پرداخت و تا حدودی زوایای زندگی شاه عباس را مورد بررسی قرار داد. بعد هم سریال حاج یونس که بعد از همین مدار صفر درجه ساخته شده و مدار صفر درجه که در این 30 هفته افراد زیادی را به پای گیرنده ها کشانده است. فتحی  واقعا قصه گفتن را یاد گرفته است. حتی زندگی ملا صدرا که یک فرد علمی بوده و فراز نشیب قصه های معمول را نداشته با موازی کاری با زندگی شاه عباس کمبود بار قصه گویی اش به میزان زیادی جبران شده است. در مدار صفر درجه با وجود شخصیت های بسیار قصه اش خوب تعریف می شود و تا حد امکان شخصیت پردازی معقولی دارد. به جز شخصیت نجات که بیوک میرزایی نقشش را بازی می کند و بیشتر به یک کاریکاتور شبیه می شود و از نقاط ضعف سریال ساخت و اضافه کردن چنین شخصیتی است، مخصوصا که این جور تیپ ها در شب دهم نماد لوطی گری و مردانگی معرفی شده بودند، بقیه شخصیت ها وجودشان زاید به نظر نمی رسد. اما مهمترین ضعف سریال که زیاد توی چشم می زند سفارشی بودن آن است و گویا برای کوبیدن شخصیت های بد قصه باید به هر ابزاری متوسل شد. اجاز نداد که سرگرد فتاحی به عشقش برسد، اجازه نداد که تقی رنگ وصال را ببیند زیرا قرار است که عموی سارا را به عنوان فرد بد  قصه هر گونه که ممکن است به لجن کشید تا بگوییم که بنیان گذاران کشور فلسطین اشغالی یک مشت افراد به تمام معنا بد هستند و از دلیل اصلی ایجاد  چنین کشوری  سر باز زد.  معلوم نیست که دایی سارا چرا وجود مدارک به این مهمی به زعم خویش  را به سارا نمی گوید تا این سرنخ ادامه داستان از پاریس تا شیراز گردد، باید راه منطقی تری برای نخ تسبیح سریال جستجو می کرد. مسئله اشغال ایران توسط متفیقین خوب پرداخت شده و شخصیت پدر که از این غصه نمی تواند ادامه زندگی دهد به دل می نشیند. وجود مادر فلسطینی برای علاقمندی حبیب به مسئله فلسطین با هوشیاری انتخاب شده است. زندگی سفیر ایران در فرانسه تحت اشغال خیلی جالب از آب درآمده مخصوصا که در باره زندگی دایی امیر عباس هویدا که سفیر ایران در بلژیک بوده نیز در کتاب معمای هویدای آقای دکتر عباس میلانی  مطلب مشابهی وجود دارد. قسمت آخر سریال باز مثل سریال حاج یونس به فیلم فارسی تبدیل شد تا بیننده عوام با شادی و خیر و خوشی از کنار سریال بگذرد. فرض کنید به گونه ای مدارک به دست سارا در فلسطین اشغالی می رسید و او همسر پسر عموی خویش شده بود و تنها در منزلی در فلسطین رو به دوربین گریه می کرد و سریال تمام می شد چقدر صحنه زیبایی می شد....

یا حق


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

<   <<   16   17   18   19   20   >>   >

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
21
:: بازدید دیروز ::
39
:: کل بازدیدها ::
378915

:: درباره من ::

یاد باد آن روزگاران

علی محمد نظری
من اگر وقت داشتم بیشتر می نوشتم. اینجا حدیث نفس است. نوشتن در باره خویشتن است و شاید در باره دنیایی که در آن بسر می بریم.

:: لینک به وبلاگ ::

یاد باد آن روزگاران

::پیوندهای روزانه ::

:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

آتش، قیصر امین پور . آملا عباس، قره بنیاد . اعراف . امام حسین (ع)، محرم، آیه اله بروجردی . اولین روز دبستان . بابا شهباز . بلاگفا. دفتر ایام . پرویز شهریاری . حج، عید قربان . حضرت ابوالفضل، نوحه سرایی . حضرت داود (ع) . حمید مصدق، سیب . دماوند . دماوند، راسوند، سفیدخانی . دماوند، کوهنوردی . دوره گرد . دیوار کعبه . ربنای شجریان . رسمی قطعی . رمی جمرات. بلعام بن باعور، . رمی جمره- ابراهیم خلیل الله . روستای سیدون . سرمین منی، مشعر، عزفات، حج . سیل، روستای سیدون . شهید ابراهیم نظری، ابراهیم همت، ابراهیم حاتمی کیا . شیخ اصلاحات، میرحسین، انتخابات 22 خرداد . شیخ صنعان . عاشقی، نماز شب . عشق پیری . عمره مفرده . عید رمضان . کتاب قانون، پرویز پرستویی مازیار میری . گوزن ها، مسعود کیمیایی . گوسفند سرا. دماوند . لجور . ماه رجب، . محمد رضا مجیدی . نوروز . هوشنگ ابتهاج . یزد، شیرکوه، دکتر محمد مشتاقیون .

:: آرشیو ::

گل های مکزیک
نقد فیلم
سیاسی
مذهبی
شعر
شخصیت ها
خاطرات
داستان
اجتماعی
سفرنامه
آبان 90
مهر 90
شهریور 90
مرداد 90
تیر 90
اردیبهشت 90
اسفند 89
دی 89
آذر 89
آبان 89
آذر 84
آذر 90
دی 90
اسفند 90
بهمن 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91
تیر 91
شهریور 91
مرداد 91
دی 91
آذر 91
بهمن 91
اسفند 91
فروردین 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
خرداد 93
اردیبهشت 93
تیر 93
مرداد 93
مهر 93
دی 93
اردیبهشت 94
اسفند 93
خرداد 94
شهریور 94
دی 94
بهمن 94
خرداد 95
اسفند 94
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
مهر 2
آبان 2
آذر 2

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من::

.: شهر عشق :.
بوی سیب BOUYE SIB
انا مجنون الحسین
گزیده ای از تاریخ تمدن جهان باستان (ایران، مصر‍، یونان
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
مکتوب دکتر مهاجرانی
یاداشت های یک دانشجوی ریاضی
حاج علیرضا
سهیل
حیاط خلوت
بانو با سگ ملوس(فرشته توانگر)
صد سال تنهایی(هنگامه حیدری)
یادداشت های یک دانشجوی ریاضی(محسن بیات)
پردیس( حسین باقری)
دستنوشته های بانو

:: لوگوی دوستان من::




::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::