سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یاد باد آن روزگاران


ساعت 3:8 عصر یکشنبه 93/10/28

نامت بماند ماندگار

ای جان ما روشن ز تو

این شعر از دیوان شمس جمله‌ای است که مولانا جلال‌الدین موقعی که صدای اذان به اشهد ان محمد رسول الله می رسید می ایستاد و بر زبان می راند. پیامبر بزرگوار اسلام در جامعه‌ای متولد شد که شرک و بت پرستی و تبعیض و نژادپرستی از ارزش‌های آن بود، و رسیدن به یک جامعه آرمانی که فاقد این ضد ارزش‌ها باشد، در طول بیست و سه سال رسالت ایشان به انجام رسید. اگرچه بعد از درگذشت رسول فساد قبل از بعثت رو به بازسازی گذاشت و حاکمان فاسد که خود را جانشین رسول الله می دانستند دمار از جامعه آن روز مخصوصا ایرانی‌ها مجوس درآوردند، اما بعد از دو قرن سکوت ایران با تفکر به سراغ اسلام رفت و شیعه امامیه گمگشته‌ای بود که برای این مردم بهترین طعم را داشت و آنها پذیرفتند و سعی در انجام آن داشتند. ما مسلمان شدیم و شیعه.

در هفته وحدت و میلاد حضرت رسول شاهد حملات تروریستی در فرانسه بودیم که باعث شد جان چندین نفر بیگناه گرفته شود. کسانی که دست به چنین عملیات غیرانسانی می زنند، احتمالا کم در زندگی این بزرگمرد غور کرده اند. وی ذره‌ای کینه و نفرت از کسی بر دل نگرفته و برجای نگذاشته است. به ملاقات پیرزنی می رود که هر روز خاکروبه منزلش را کنار می گذارد تا او رد شود و خاکروبه بر سر رو رویش بریزد. قاتل بزرگترین سردارش را عفو می‌کند. در جامعه ای که وجود دختر مایه ننگ است به داشتن چهار دختر افتخار می کند و دست دخترش را می بوسد تا این جامعه یاد بگیرد بها نهادن به مقام مادر را. با یارانش نشست و برخاست دارد و با آن‌ها به رفت و آمد می‌پردازد آنهم در زمانی که در مدینه حکومت تشکیل داده و در راس حکومت قرار دارد. همسرانش را احترام می‌گذارد تا این جامعه رها شده از ظلمت یاد بگیرد تکریم زن را!. قطعا این شخصیت عظیم و بزرگوار برای هر فرد مسلمانی ما یه احترام و دلخوشی است. ممکن است عده‌ای این موضوع را برنتابند که کاریکاتوری از ایشان در مجله‌ای روزنامه‌ای به چاپ برسد. کسانی که این کار را انجام می دهند مقام پیامبری او را فرو می گذارند و رئیس حکومت بودن را دستمایه قرار می دهند. همه دنیا مرسوم است که سیاستمداران مایه طنز و شوخی روزنامه‌نگاران و کاریکاتورست‌ها قرار گیرند. حتی زندگی خصوصی آنان دستمایه شوخی های گاهی زننده قرار می گیرد.  در دنیای مسیحیت شاید خیلی از مسائل حل شده باشد و برای شخصیتی چون عیسی مسیح (ع) نیز فیلمی چون آخرین وسوسه ساخته می شود و تازه مسلمانان هستند که بیشتر از مسیحیان علیه این گونه فیلم ها موضع می گیرند. قطعا این‌گونه فیلم‌ها و کاریکاتورها ذره‌ای از مقام این مرد عالی‌مقام را کم نخواهد کرد که پاشیدن گردی از خاک بر روی کوهی از طلا، نمی تواند طلا را از ارزش بیندازد.  شاید ما نیز در این زمانه کم کار کرده‌ایم، باید زندگانی رسول الله را هر چه بیشتر و بهتر به جهان معرفی کنیم. الان در هیچ‌کجای جهان کسی علیه گاندی فیلم نمی سازد، زیرا جهان او را به عنوان یک بزرگمرد پذیرفته است. کم‌کاری از ماست که پیامبری چون محمد (ص) مورد بی‌حرمتی قرار می گیرد. کسانی که این ترور ها را بنام دفاع از اسلام یا حضرت رسول انجام می دهند بزرگترین ضربه را بر دین اسلام وارد می‌کنند و دنیا را از اسلامی که نماد رحمت و برکت است، می ترسانند. رهبری انقلاب بارها نسبت به زدن قمه در روز عاشورا هشدار دادند، زیرا می دانند این‌کار کارها وهن اسلام وشیعه است. باید این رحمت اللعالمین بودن رسول را در کارهایمان برجسته کنیم تا دگرباره شاهد این حرکت‌ها نباشیم. شابد تنها نمادی که از محمد در سینماهای جهان وجود دارد فیلم الرساله مرحوم مصطفی عقاد است که به هیچ عنوان نتوانسته گوشه‌ای هر چند کوچک از زندگی‌رسول را به نمایش بگذارد. مرحوم علی حاتمی در فکر نوشتن فیلمنامه آخرین پیامبر بود که از دنیا رفت، من از سرنوشت این فیلمنامه ایشان اطلاعی ندارم. مجید مجیدی دست بکار شده و دارد فیلمی در باره دوران کودکی رسوال الله می سازد. فیلمسازان ما اجازه ندارند تصویر حضرت را به نمایش بگذارند و من هیچ دلیلی برای آن نمی بینم. چطور است که ما تعزیه برگزار می کنیم و کسانی نقش های ائمه را بر عهده می گیرند، اما تا زبان تصویر به میان می آید تصویرسازی فعل حرامی می شود. چرا می توان تصویر حضرت یوسف را گرفت اما تصویر رسول الله مجاز نیست! محسن مخملباف در دهه شصت گفته بود به نظر من تاثیر فیلم عیسی بن مریم از فیلم محمد رسول الله بخاطر نمایش تصویر عیسی مسیح بیشتر است. مطمئن باشید که با وجود زحمت زیاد آقای میرباقری در سریال امام علی شخصیت مالک اشتر نخعی از خود امام علی در این سریال برجسته‌تر است. اگر می ترسیم که شخصی که جای رسول الله نقش آفرینی می کند بعدا در یک نقش دیگری که در حد و اندازه حضرت نیست ظاهر شود این اصلا مساله مهمی نیست که مصطفی زمانی بعد از یوزارسیف بخاطر چهره زیبا در فیلم‌های عاشقانه زیادی ظاهر شده و این به هیچ عنوان نتوانسته خللی به شخصیت بزرگ حضرت یوسف وارد نماید. یک بار هم که شده علمای اسلام بنشینند و این مساله را برای همیشه حل کنند. اگر می خواهیم جهان را از اسلام هراسی نجات دهیم باید همت کنیم، ما باید شخصیت رسوال الله را به جهان نشان دهیم این وظیفه ماست و چون نان شب است، ما کار زیاد داریم. یا حق


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 2:32 عصر دوشنبه 93/10/8

خودش گفته بود بنویسید پرسپولیسی‌ها عمو مرتضی رفت!

حالا دیگر یکی دیگر از صفحه‌های خاطرات شهر تهران و ایران بسوی زندگی ابدی پرکشید. خانواده‌اش چون خانواده علی حاتمی تفرشی بودند و خودش زاده تهران. اهل ورزش بود و زورخانه و فوتبال و  تئاتر. اما کاری که مرتضی احمدی را بر سر زبان‌ها انداخت خواندن روحوضی بود. خودش هم یک بار در تلویزیون گفت اگر من دینی به گردن سینمای ایران دارم بگذارید حداقل  یک‌ بار هم که شده حسن کچل پخش یود. البته اگر مقداری تساهل در کار تلویزیون بود می توانست حداقل با حذف یک تصویر از تیتراژ حسن کچل به تحقق برسد، اما نشد و مرتضی احمدی این آرزو را به قیامت برد. اولین فیلم موزیکال ایرانی حسن کچل علی حاتمی است و باید گفت بهترین قسمت آن تیتراژش است. یک سری نقاشی و صدای راوی! نقاشی ها همه بوی سنت می‌دهد بوی قدیم و بوی بهشت و شعر ابتدا فقط بصورت روایت با صدای ماندگار مرتضی آغاز می شود

شهر، شهر فرنگه، خوب تماشا کن، سیاحت داره، از همه رنگه. شهر، شهر فرنگه، تو دنیا هزار شهر قشنگه. شهرها رو ببین با گنبد و منار. شهر ها رو ببین با برج زنگدار، شهرها رو ببین با مردم مو طلا، شهر ها رو ببین با مردم چشم سیا، که همه یه جور می خندن و همه آسون دل می بندن. و توی همه شهرها هنوز گُل در میاد. هنوز آفتاب هست، هم بارون ، هم باد. آسمون آبیه همه جا، اما آسمونِ اون وقتا آبی‌تر بود، رو بوما همیشه کفتر بود.

تا اینجا صدای مرتضی فقط روایت است، و اگرچه متن وزین است اما هنوز آهنگ ضربی نشده، اما برای تاثیر بیشتر از اینجا به بعد آهنگ ضربی می شود و یک خانه قدیمی پر درخت و و صدای آهنگین که

حیاط‌ها باغ بودن، آدم‌ها سر دماغ بودن، بچه‌ها چاق بودن، جوونا قلچماق بودن، دخترا با حیا بودن، مردما با صفا بودن  .

برای علی حاتمی هم شاید سخت بود که مردم ایران به دام بی بند و باری بیفتند و نوشتن دخترا با حیا بودن، مردما با صفا بودن  از جمله نکات بسیار ظریف و تلنگر به جامعه رو به برهنگی آن روزگار که یواش یواش می رفت صفای و صمیمیت در آن رنگ پول و بی مروتی بگیرد. معماری ایرانی همواره دغدغه علی حاتمی بود و در طوقی خودش را بخوبی نشان داد که او از تمام مکان‌های تاریخی شهر کاشان فیلم گرفت تا به یادگار بماند.  این کار در سوته دلان و مادر و کمال الملک نیز بخوبی هویداست.  یک خانه قدیمی در نقاشی و ادامه صدای مرتضی احمدی

حوضِ پُر آبی بود، مرد ِ میرابی بود، شبا مهتابی بود، روزا آفتابی بود، حالی بود، فالی بود، نونی بود آبی بود. چی بگم؟ نون گندم مال مردم اگه بود، نمی رفت از گلو پایین به خدا. اگرم مشکلی بود، آجیل مشکل گشا حلّش می کرد  .

بچه‌ها بازی می کردن تو کوچه، جُمجُمَک برگِ خزون، حمومک مورچه داره، بازی ِ مرد ِ خدا. کو ؟ کجاست مرد خدا؟

واقعا برای علی حاتمی سنت و حفظ آن‌ها اهمیت ویژه‌ای داشت. تمام نام بازی بچه‌ها را هم یاداشت کرده است تا به وادی فراموشی سپرده نشود. آیا کسی هست که بداند بازی حمومک مورچه دارد یا بازی مرد خدا  چگونه است؟ تمام این شعر که خود مرحوم علی حاتمی آن را سروده است، ادای دین به سنت‌ها ست و صدای مرتضی احمدی زیبایی این شعر را صد برابر کرده است. در قسمت اول سوته‌دلان تمام ظروف آن روزگار که هم در عزا و هم در عروسی مورد استفاده قرار می گیرد فهرست می شود برای آیندگان تا بدانند حفظ سنت‌ها برای رفتن بدامن مدرنیسم از اوجب واجبات است.  توجه به سلام علیک آدم‌ها که داشت در رسیدن تهران به مدرنیسم وارداتی رنگ می باخت از دغدغه‌های علی حاتمی است.  

سلامی بود، علیکی بود، حالِ جواب سلامی بود. اگه سُرخاب سفیداب رو لُپِ دخترا نبود، لپ دخترا مثل گل انار گُلی مُلی بود. سفره ها گر همه هفت رنگ نبود، همه آشپزخونه ها دود می کرد. خروسا خروس بودن، حال ِ آواز داشتن. روغنا روغن بود، گوشتی بود، دنبه ای بود. اِی شب جمعه ای بود  .

برکت داشت پولا، پول به جون بسته نبود. آدم از دست خودش خسته نبود. نونی بود، پنیری بود، پسته ای بود، قصه ای بود،قصه ای بود، قصه کک به تنور،نوش آفرین، حسین کُرد، قصه حسن کچل  .

نوشتن نام داستان‌های ایرانی برای علی حاتمی دغدغه است نکند آن‌ها نیز از یادها بروند به همین خاطر نام همه را می آورد تا معلوم شود داستان اگرچه زمان و مکان ندارد اما در جایی دارد اتفاق می افتد که مردمش کک به تنور و حیسن کرد و نوش‌آفرین را از بر دارند.

قصه هر چی شنیدی پاک فراموش بکن، بیا و به قصه حسن کچل گوش بکن: توی یک باغ بزرگ، که همه دور تا دورش گلکاری بود، یک عمارت بودش، تو همه عمارتا این یه عمارت شاهکار معماری بود. دور تا دور عمارت چار تا استخر بزرگ، که توشون لب به لب از ماهی بود. همه روز تنگ غروب، که آب فواره ها وا می شدن، ماهیهای قرمز ِ یک وجبی، به بلندی آب فواره ها می پریدن  .

این خونه که توی شهر نگین انگشتر بود، مال شیپورزنِ مردِ بلند اختر بود. آقا شیپورچی توی میدون ِ مشق، همیشه مارش می زد؛ شیپور ِ ایست، خبردار می زد  . ولی شبها تو خونه حالی داشت، حالی می کرد، واسه اهل خونه آهنگ حال دار می زد  .

عدس پلو، رشته پلو، رِنگ خاله رورو می زد، چونکه زنش بی بی خانوم ، نُه ماهه حامله بود. آقا شیپورچی آرزو می کرد، که زنش پسر بزاد، یه پسر کاکل زری، اما از بخت بَدش، بچه بی کاکل شد، کچل و کوچل و هم کاچل شد؛ سر نگو آینه بگو ! سر، مثال ِ کف ِ دست! واسه درمون یه دونه مو نداشت.جالیزا سبز شدن، بوته شدن، صیفی دادن، اما یک مو رو سر ِ حسن کچل سبز نشد. بابا دق‌مرگ شد و مُرد  .

**

خونه نون در آر نداشت، خونه مردِ کار نداشت، بی بی هم فکر شوهر تو سر نداشت. گنج قارونم می گن تموم میشه. از تو این باغ بزرگ، یه خونه موند به قد غربیل  . قالیا حصیر شدن  .

بی بی آشپزی می کرد، بی بی خیاطی می کرد، جارو می کرد، پارو می کرد، واسه خرج خونه ، بند اندازی می کرد. حسنک بازی می کرد ، تاب می خورد. چونکه همبازی نداشت، یه روزی رفت تو کوچه، رفت و برگشت تو خونه، دیگه پا از خونه بیرون نذاشت، مثل اینکه بچه ها حسنی رو هو کرده بودن، یا بهش گفته بودن : کله کدو   !

حسنی تو خونه موندگار شدش .

بی بی دید تو خونه موندن واسه مرد کار نمی شه ، فکری کرد ، چاره ای کرد، یه شبی که حسنک خواب بودش، خواب هفت تا پادشا، بی بی جون این کارو کرد ... .

 از اینجا دیگر تصویر آغاز می شود و نقاشی جای خودش را به یک لباس ستنی که مرحوم حمیده خیرآبادی پوشیده و سیب‌هایی که برای بیرون راندن حسن کچل از خانه روی پله‌ها گذاشته می شود.

الان بعد از 44 سال که فیلم را آدم می بیند از صدای مرتضی احمدی لذت می برد. مرتضی احمدی در بین مردم زندگی می کرد به همین خاطر مردم او را و صدای زیبایش را دوست داشتند. در نوار کاست گلفروش ایرج نقش شاگرد‌ها را خواند و در کنار صدای آسمانی ایرج به زیبایی کار کمک شایانی کرد. در رادیو بخاطر سریال هردم‌بیل پرویز خطیبی در سال56 از نظر مردم به عنوان محبوبترین هنرپیشه رادیو انتخاب شد.  

پرسپولیسی بود و هیچ ابایی در مخفی کاری نداشت که نکند از چشم طرفداران استقلال بیفتد، خودش هم این به مساله واقف بود که این خیل عظیم تماشاچیان استقلال حداقل یک بار تمام قسمت‌های سریال 52 قسمتی پینوکیو را دیده‌اند و از صدای روباه مکار به لذت نشسته‌اند. مطمئنم هیچ استقلالی وجود ندارد که حالا بخاطر رفتن او گوشه چشمش تر نشده باشد.  او در این کهن سالی بار دیگر با شکرستان به منزل همه‌ی ما با صدای دلنشینش شکر وارد کرد و راوی شکرستان که شاید ناخودآگاه از حسن کچل گرفته شده بود و  زیبایی کار را چند برابر کرد.

حالا دیگر روزنامه پرسپولیس می تواند ادای دین کند و بنویسد که آی پرسپولیسی‌ها عمو مرتضایتان رفت. حالا عادل می تواند در برنامه پرطرفدار نودش یک بار دیگر نام او را زنده کند. حالا دوباره تشییع جنازه از تالار وحدت به سمت قطعه هنرمندان بهشت زهرا و اشک‌هایی برای مردی که مردمی بود و در بین آنان زیست و آنان را خنداند.  برای این مرد مردمی روحی شاد و رحمت و مغفرت را آرزومندیم. 


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
0
:: بازدید دیروز ::
72
:: کل بازدیدها ::
358095

:: درباره من ::

یاد باد آن روزگاران

علی محمد نظری
من اگر وقت داشتم بیشتر می نوشتم. اینجا حدیث نفس است. نوشتن در باره خویشتن است و شاید در باره دنیایی که در آن بسر می بریم.

:: لینک به وبلاگ ::

یاد باد آن روزگاران

::پیوندهای روزانه ::

:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

آتش، قیصر امین پور . آملا عباس، قره بنیاد . اعراف . امام حسین (ع)، محرم، آیه اله بروجردی . اولین روز دبستان . بابا شهباز . بلاگفا. دفتر ایام . پرویز شهریاری . حج، عید قربان . حضرت ابوالفضل، نوحه سرایی . حضرت داود (ع) . حمید مصدق، سیب . دماوند . دماوند، راسوند، سفیدخانی . دماوند، کوهنوردی . دوره گرد . دیوار کعبه . ربنای شجریان . رسمی قطعی . رمی جمرات. بلعام بن باعور، . رمی جمره- ابراهیم خلیل الله . روستای سیدون . سرمین منی، مشعر، عزفات، حج . سیل، روستای سیدون . شهید ابراهیم نظری، ابراهیم همت، ابراهیم حاتمی کیا . شیخ اصلاحات، میرحسین، انتخابات 22 خرداد . شیخ صنعان . عاشقی، نماز شب . عشق پیری . عمره مفرده . عید رمضان . کتاب قانون، پرویز پرستویی مازیار میری . گوزن ها، مسعود کیمیایی . گوسفند سرا. دماوند . لجور . ماه رجب، . محمد رضا مجیدی . نوروز . هوشنگ ابتهاج . یزد، شیرکوه، دکتر محمد مشتاقیون .

:: آرشیو ::

گل های مکزیک
نقد فیلم
سیاسی
مذهبی
شعر
شخصیت ها
خاطرات
داستان
اجتماعی
سفرنامه
آبان 90
مهر 90
شهریور 90
مرداد 90
تیر 90
اردیبهشت 90
اسفند 89
دی 89
آذر 89
آبان 89
آذر 84
آذر 90
دی 90
اسفند 90
بهمن 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91
تیر 91
شهریور 91
مرداد 91
دی 91
آذر 91
بهمن 91
اسفند 91
فروردین 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
خرداد 93
اردیبهشت 93
تیر 93
مرداد 93
مهر 93
دی 93
اردیبهشت 94
اسفند 93
خرداد 94
شهریور 94
دی 94
بهمن 94
خرداد 95
اسفند 94
تیر 95
مرداد 95

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من::

.: شهر عشق :.
بوی سیب BOUYE SIB
انا مجنون الحسین
گزیده ای از تاریخ تمدن جهان باستان (ایران، مصر‍، یونان
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
مکتوب دکتر مهاجرانی
یاداشت های یک دانشجوی ریاضی
حاج علیرضا
سهیل
حیاط خلوت
بانو با سگ ملوس(فرشته توانگر)
صد سال تنهایی(هنگامه حیدری)
یادداشت های یک دانشجوی ریاضی(محسن بیات)
پردیس( حسین باقری)
دستنوشته های بانو

:: لوگوی دوستان من::




::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::