سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یاد باد آن روزگاران


ساعت 11:11 صبح یکشنبه 92/5/27

بنام خدا

سلام دوستان خوبم. کابینه دکتر حسن روحانی بالاخره کار خویش را آغاز کرد. و امیدها رو به افزایش گذاشت و خیالمان تا حدودی راحت شد. کیهان و اعوان و انصارش هر چه داشتند گذاشتند تا مملکت را از حضور مدیری توانمند در عرصه نفت و گاز محروم کنند اما نتوانستند و زنگنه با اقتدار تمام بر عرصه وزارت نفت نشست. او بیش از هر کس دیگری آنجا کار دارد. آدم دلش به درد می آید وقتی زنگنه می گوید که ما یک فاز پارس جنوبی را در زمان آقای خاتمی  یک میلیارد دلار قرار داد می بستیم و یک ساله تحویل می گرفتیم و در زمان دولت محمود احمدی نژاد قرار داد 4 تا 5 میلیارد دلار بسته شده و بعد از سالها هیچ راه‌اندازی صورت نگرفته است. من نمی دانم این مملکت سازمان بازرسی ندارد تا گوش آدم‌های بی‌عرضه را بگیرد و آن‌ها را قبل از این‌که این همه فاجعه به بار آورند به پشت کیوسک نگهبانی‌اشان برگرداند. وقتی می شنویم فلان‌کس راننده یک اداره بوده و حالا مدیر کل شده چیز بهتری نباید عاید می شد. بخدا قسم ما نمی توانیم جواب نسل آینده را بدهیم. چیزی بیش از 700 میلیارد دلار خرج شد و آنچه که می بینیم با یک دهم این پول بخدا قابل انجام بود! خدایا آن 630 میلیارد دلار کجاست!!

دکتر نجفی از آن ریاضیدانان باهوش است. سرکلاسش که می نشینی از ریاضیات لذت می بری. مسائل سخت هرشتاین را مثل آب خوردن حل می کرد و همیشه ار قوه هوش و ذکاوتش برای حل مسائل استفاده می کرد. معلوم بود بعضی از مسائل را قبلا حل نکرده اما کسی که ریاضی را پایه‌ای و اصولی خوانده از پس هر هرشتاینی بر می آید. او  که در دو عرصه آمورش و پرورش و سازمان برنامه و بودجه امتحان خویش را پس داده و متاسفیم که تندروهای مجلس موفق شدند او را از وزارت آموزش و پروش بگیرند. بخدا قسم معلمین روستا نیز از آمدن او خوشحال بودند و متاسفانه عدم درک صحیح نمایندگان مجلس از وضعیت آموزش و پروزش و فشار گروه‌های تندرو باعث شد از حضور نجفی در این وزارت‌خانه محروم شویم که می دانم و می دانید او پخته مردی است و الان هم که به میراث فرهنگی می رود اگرچه عاری از تخصص در این زمینه شاید باشد، اما مرد روزهای سخت است از او بعدا بسیار خواهیم شنید. ادامه دارد....

 


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 11:32 عصر دوشنبه 92/5/21

بنام خدا

سلام دوستام خوبم
قرار شده چهارشنبه 23/5/92 همکلاسی‌های دوره کارشناسی یک بار دیگر دور هم جمع شویم. سال 90 یک بار بعد از 22 سال یکدیگر را دیدم و حالا مقرر شده دوباره دور هم جمع شویم. پدرم درآمد تا تونستم بچه‌ها را هماهنگ کنم. حالا یک بار دیگر دور هم نشستن و از خاطرات دوره کارشناسی بعد از 24 سال گفتن. رفتن به گذشته حال و هوای خاصی دارد. وقتی یک نفر را بعد از 24 سال می بینی مثل این است که 24 سال اسیر بودی و حالا آزاد شدی و این تغییر را در چهره دوستت می بینی!

امسال یک نفر قطعا در بین ما نیست. سعید گلچین اولین همکلاسی است که دست پیش را از همه ربود و بدون اینکه داغ هیچکدام از ما را ببیند دعوت حق را لبیک گفت. اهل خرمشهر بود و جنگ‌زده. خونگرم و مهربان و همانموقع موهایش جو گندمی بود و از نظر سن و سال از ما بزرگتر بود. خیلی دوستش داشتم. بخاطر جنوبی بودنش! همصحبتی با او برای من شهرستانی یک صمیمیت دوست داشتنی همواره داشت.  نتوانستم در این 24 سال ببینمش چون از نظر درسی از ما جا ماند و بیشتر با وردوی‌های 64 و 65 دانشگاه علم و صنعت رفیق و دمخور بود. امروز که با آقای صفریان تماس گرفتم این خبر شوک آور را مطرح کرد که سال گذشته سعید به دیار باقی شتافته است. روحش شاد!!


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 5:16 صبح یکشنبه 92/5/13

 بنام خدا. سلام دوستان خوبم. مدتی است شاید بیش ا یک سال که شعری نگفته‌ام اگرچه این‌هایی هم که می نویسم اصلا در حد و اندازه‌های شعر معمولی هم نیستند. ولی برای کسی که تابستانش فرا رسیده باید مقداری هم به نوشتن شعر بپردازد.

نفس‌هایم را 
از اندیشه چشمانت
تازه می کنم 
وقتی تو به جنگل نظر می کنی!
تو بازتاب دهنده اکسیژن خورشیدی
به سیاهی شهر من
برای من تو تازه کننده‌ی نفسی
 ششم مرداد 92

-------------------------------------------------------

بیا که جز تو ندارم بیا بیا که تویی
شراب ناب خمارم بیا بیا که تویی
همه وجود و سجودم ندا کند که بیا
تویی صدای دو تارم بیا بیا که تویی
من شکسته دل امشب روم به کوچه عشق
امید این شب تارم بیا بیا که تویی
رسیده جان به لب من کجا شده کرمت
بشو طبیب دل زار بیا بیا که تویی
بیا به کوچه عشاق نظر نما و برو
که من کنم نگهت یار بیا بیا که تویی
7 مرداد 92

------------------------------------------

من اسیر تو و گرفتارم
بنده عشقم و گنهکارم
روزگارم چو شب به تنهایی
هر شبی را فقط تو را دارم 
تازه کن وعده‌ای به دیداری
رونقی ده به کنج بازارم
زلف را پر کشیدی بر چهره
کفر آورده‌ای که دیندارم
کفر زلفت اگرچه شیرین است
رخ نما چهره را به رخسارم
بشکن این ساکنی و حسرت را
بگشا لب انیس و دلدارم
تو بخوان بر "علی" دگر باره
من اسیر تو گرفتارم 

 دهم مردادماه 92

----------------------------------------------------------------

رخساره‌ات 
دیوانه می کند اسب تمنا را
و خیالت
هجوم لشکر خصم است
کجاست یاور آیدا
که بگوید 
مرا تو بی سببی نیستی
براستی صلت کدام قصیده‌ای 
ای غزل! 
یازدهم مرداد ماه 92.- به یاد احمد شاملو

 

 


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 8:11 عصر شنبه 92/5/5

بنام خدا

سلام دوستان خوب. 27 سال پیش در گرمای تابستان در محله باغشاه در کارخانه نخ ریسی سنتی آقای رمضانی مشغول به کار بودم. سال دوم دانشگاه را تمام کرده بودم  و تابستان فرصتی بود تا خرج تحصیل سال بعد را بدست آورم. برادرانم نیز همرام بودند. مصطفی و فرهاد. ناگاه صدای غرش هواپیماها به گوش رسید و هواپیماهای عراقی یکی پس از دیگری به روی کارخانجات شیرجه می رفتند و راکت‌‌هایشان را خالی می کردند. صدای لرزش زمین و لرزش دلهامان که هر کس را بگویی در این شهر کارگری، عزیزی را در کارخانجات مشغول بکار داشت. یکی از هواپیماها شیرجه‌ای بسمت ضد هوایی ته خیابان امام انجام داد و چون آن ضدهوایی شلیکی نداشت از حمله نیز در امان ماند. تنها تیربار داخل سپاه مشغول شلیک بود که آن نیز کاری از پیش نبرد و عراقی‌ها اراک را بخاک و خون کشیدند و گریختند! چند وقت پیش از این واقغه  رادیو بغداد تهدید کرده بود که ماشین سازی نازی نازی پل می سازی!!   کار را تعطیل کردیم و بسمت بیمارستان ولیعصر روان شدیم و همه این‌کار را کردند. زخمی‌ها یکی پس از دیگری به بیمارستان می رسیدند. اشک و آه و ناله بود که به آسمان بود. نگران فرزندان خاله آسیه بودم. حبیب و نبی. حبیب جانباز 35 درصد که شنوایی‌اش را در سردشت تقدیم آب و خاک کرده بود حالا در قلب بمب باران یعنی کارخانه واگن سازی قرار داشت. تا خبر سلامت او و نبی رسید صد دفعه مردم و زنده شدم.  فکر کنم 39 نفر فقط واگن سازی شهید داد که نامرد عراقی صف حقوق را هدف گرفته بود! 6 نفر آذر آب شهید داد و آلومنییوم نیز تعداد شهدایش زیاد بود. ماشین سازی بعلت استحکام  از نوع روسی کمترین تلفات را داشت. هر وقت پنجم مرداد می شود برادرم مصطفی پیامکی می دهد که یاد شهدای کارگر گرامی باد و امروز با این پیامک از خواب بیدار شدم. یادشان گرامی. یا حق


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
13
:: بازدید دیروز ::
72
:: کل بازدیدها ::
358108

:: درباره من ::

یاد باد آن روزگاران

علی محمد نظری
من اگر وقت داشتم بیشتر می نوشتم. اینجا حدیث نفس است. نوشتن در باره خویشتن است و شاید در باره دنیایی که در آن بسر می بریم.

:: لینک به وبلاگ ::

یاد باد آن روزگاران

::پیوندهای روزانه ::

:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

آتش، قیصر امین پور . آملا عباس، قره بنیاد . اعراف . امام حسین (ع)، محرم، آیه اله بروجردی . اولین روز دبستان . بابا شهباز . بلاگفا. دفتر ایام . پرویز شهریاری . حج، عید قربان . حضرت ابوالفضل، نوحه سرایی . حضرت داود (ع) . حمید مصدق، سیب . دماوند . دماوند، راسوند، سفیدخانی . دماوند، کوهنوردی . دوره گرد . دیوار کعبه . ربنای شجریان . رسمی قطعی . رمی جمرات. بلعام بن باعور، . رمی جمره- ابراهیم خلیل الله . روستای سیدون . سرمین منی، مشعر، عزفات، حج . سیل، روستای سیدون . شهید ابراهیم نظری، ابراهیم همت، ابراهیم حاتمی کیا . شیخ اصلاحات، میرحسین، انتخابات 22 خرداد . شیخ صنعان . عاشقی، نماز شب . عشق پیری . عمره مفرده . عید رمضان . کتاب قانون، پرویز پرستویی مازیار میری . گوزن ها، مسعود کیمیایی . گوسفند سرا. دماوند . لجور . ماه رجب، . محمد رضا مجیدی . نوروز . هوشنگ ابتهاج . یزد، شیرکوه، دکتر محمد مشتاقیون .

:: آرشیو ::

گل های مکزیک
نقد فیلم
سیاسی
مذهبی
شعر
شخصیت ها
خاطرات
داستان
اجتماعی
سفرنامه
آبان 90
مهر 90
شهریور 90
مرداد 90
تیر 90
اردیبهشت 90
اسفند 89
دی 89
آذر 89
آبان 89
آذر 84
آذر 90
دی 90
اسفند 90
بهمن 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91
تیر 91
شهریور 91
مرداد 91
دی 91
آذر 91
بهمن 91
اسفند 91
فروردین 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
خرداد 93
اردیبهشت 93
تیر 93
مرداد 93
مهر 93
دی 93
اردیبهشت 94
اسفند 93
خرداد 94
شهریور 94
دی 94
بهمن 94
خرداد 95
اسفند 94
تیر 95
مرداد 95

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من::

.: شهر عشق :.
بوی سیب BOUYE SIB
انا مجنون الحسین
گزیده ای از تاریخ تمدن جهان باستان (ایران، مصر‍، یونان
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
مکتوب دکتر مهاجرانی
یاداشت های یک دانشجوی ریاضی
حاج علیرضا
سهیل
حیاط خلوت
بانو با سگ ملوس(فرشته توانگر)
صد سال تنهایی(هنگامه حیدری)
یادداشت های یک دانشجوی ریاضی(محسن بیات)
پردیس( حسین باقری)
دستنوشته های بانو

:: لوگوی دوستان من::




::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::