سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یاد باد آن روزگاران


ساعت 6:34 عصر پنج شنبه 89/6/18

بنام خدا
دوستان گرامی سلام. ماه رمضان رفت و نمی دانم که آمرزیده شدیم یانه. امسال فکر کنم که به احتمال زیاد ماه در غروب امروز بسادگی باید قابل رویت باشد و از دعای خداحافظی با ماه رمضان که دیشب پخش معلوم است که بعد از سالها همه اتفاق نظر دارند که فردا عید سعید فطر است. آمدن آن بر همه شما مبارک. بعد از نماز عید معمولا دل انسان خیلی می شکند از همه‌ی شما التماس دعا دارم.  یک شعر نیمه کاره هم کار امروز است که اکثرش کپی کاری از کارهای دیگران است برایتان می نویسم:

یا رب تو چنان کن که در این دامگه عشق         در دام بیفتم که خراباتی و مستم
عاشق شده‌ام، می زده‌ام، سر به هوایم          ساقی تو رسان باده که مخمور الستم
عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت                    من عاشق روی توام و باده پرستم
نازم همه اسرار خم اندر خم مویت                 عهدیست که با زلف پریشان تو بستم
عید است بیا ساقی مجلس نظری کن            مخمور شراب توام و هستم و هستم.
یا حق 


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 2:28 عصر شنبه 89/3/1

بنام خدای بی همتا
دوستان گرامی سلام و عرض ارادت و عذر خواهی بخاطر کم نوشتنم که مثل ننوشتن است. دیروز برای احوالپرسی عموی بزرگم که یک سکته ای را پشت سر گذارده با برادرانم راهی روستایمان قره بنیاد شدیم و البته خوشحال که او مقداری بهتر شده و شکر گزاری از درگاه حضرت دوست. صحرا به تمام معنا سبز بود و چشم انداز در حد اعلا دلپذیر. قله غازک با افتخار در جلوی چشممان و رشته کوه آلاداغ استوار چون سالها.   این عموی بزرگم مثل همه عمو هایم چهره ای شبیه به آقام خدا بیامرز دارد و  اولین نفر از طایفه ماست که سنش به بالای 80 سال رسیده است. سال گذشته یک روز را که هم او حوصله اش را داشت و هم من وقتش را کنار هم بودیم و او مرا به گذشته برد به سالهای 1316 لغایت 1325 و خاطراتی را از آن دوران برایم بازگو کرد که اصلا نشنیده بودم. مثلا داشتن عمویی بنام خداداد یا میرزا که یکی از آنها تقریبا 15 ساله بوده و بر اثر بیماری درگذشته است، از آن اتفاقاتی است که آقام خدا بیامرز هم برایم بازگو نکرده بود. بابا شهباز پدر بزرگم سال 1320 در سن 55 سالگی از دنیا رفته زمانی که آقام خدابیامرز 6 ساله بوده. آقام تصویری از بابا شهباز را برایم نقاشی کرده بود و با توضیحات این عموی بزرگم مقداری توانستم بعضی از صحنه های زندگی سخت آن دوران را بیشتر زوم کنم. بابا شهباز به قول خاله جان آفرین از بزرگان فامیل چهره ای شبیه به حاج کریم خدابیامرز عموی دومم داشته و اخلاقش کاملا مثل آقام.   شرایط بین جنگ اول و دوم در این مملکت شرایط سختی بوده و به مردم کم سخت نگذشته است و من خیلی دلم می خواهد خداوند هر چه زودتر عموی بزرگم را به حال خوش بازگرداند تا بتوانم از او بیشتر بپرسم. نمی دانم چرا این گذشته دست از سر من برنمی دارد و من هر چه بیشتر در آن سیر می کنم بیشتر شیفته ی آن می شوم. هیچ وقت راضی نمی شوم که گذشته ها گذشته! نه گذشته باید باشد در جلوی رو تا چراغ راه آینده یاشد. یا حق

¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 1:30 صبح شنبه 88/1/22

بنام خداوند جان و خرد

خبری در اراک پیچید و ان اینست که مردی 55 ساله که خواستگار دختر جوانی بود وقتی شاهد ازدواج او  با فرد دیگری بود وی  را مورد هدف گلوله خویش قرار داد و خودش را نیز با شلیک گلوله از پای در آورد. می گفتند مرد به حد دیوانه کننده ای او را دوست می داشت و همکار او بود،  هر روز زانتیای خویش را روشن می کرد و برای رساندن دختر به محل کارش در سر راه او قرار می گرفت یا به قولی مزاحمش می شد و مادر دختر هر روز او را تا سر کوچه رسانده و تحویل سرویس های آمد و شد محل کار دختر خویش قرار می داد. تصاویر دختر گلوله خورده در بغل مادر و تصویر بی جان و  خونین مرد در کنار آن که در تلفن های همراه بعضی ها موجود است جدا از دلخراشترین صحنه هایی است که دیده ام. شایع شده است در نامه ای که از جیب مرد در آورده شده است مشخص شده است که او نوشته من آتش جهنم را به جان می خرم ولی... اصلا مهم نیست که او چه نوشته است مهم رسیدن به انتهای خط برای فردی چنین در این سن و سال است. خیلی این عاشقیت مرد را کنار عاشقیت شیخ صنعان  منطق الطیر عطار قراردادم. در داستان عطار وقتی یاران شیخ قصد جان دختر می کنند که به زعم خویش شیخ را آزاد نمایند شیخ خودش را جلوی دختر ترسا قرار داده و تقاضا می کند که اول او را بکشند، ولی در این ماجرا مرد وقتی می بیند عشقش از دست رفته است از زندگی و دیگران انتقام سختی می کشد. عطار قهرمان داستانش را از عشق زمینی به عشق الهی می رساند و اگرچه عشق پیری برای صنعان رسوایی به بار می آورد ولی در نهایت عاقبت به خیر می شود ولی در ماجرای شهر من این عشق در مرحله رسوایی می ماند و قابل نجات نیست. هنوز هم باور مسئله بسیار سنگین است....
یا حق


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
5
:: بازدید دیروز ::
32
:: کل بازدیدها ::
357788

:: درباره من ::

یاد باد آن روزگاران

علی محمد نظری
من اگر وقت داشتم بیشتر می نوشتم. اینجا حدیث نفس است. نوشتن در باره خویشتن است و شاید در باره دنیایی که در آن بسر می بریم.

:: لینک به وبلاگ ::

یاد باد آن روزگاران

::پیوندهای روزانه ::

:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

آتش، قیصر امین پور . آملا عباس، قره بنیاد . اعراف . امام حسین (ع)، محرم، آیه اله بروجردی . اولین روز دبستان . بابا شهباز . بلاگفا. دفتر ایام . پرویز شهریاری . حج، عید قربان . حضرت ابوالفضل، نوحه سرایی . حضرت داود (ع) . حمید مصدق، سیب . دماوند . دماوند، راسوند، سفیدخانی . دماوند، کوهنوردی . دوره گرد . دیوار کعبه . ربنای شجریان . رسمی قطعی . رمی جمرات. بلعام بن باعور، . رمی جمره- ابراهیم خلیل الله . روستای سیدون . سرمین منی، مشعر، عزفات، حج . سیل، روستای سیدون . شهید ابراهیم نظری، ابراهیم همت، ابراهیم حاتمی کیا . شیخ اصلاحات، میرحسین، انتخابات 22 خرداد . شیخ صنعان . عاشقی، نماز شب . عشق پیری . عمره مفرده . عید رمضان . کتاب قانون، پرویز پرستویی مازیار میری . گوزن ها، مسعود کیمیایی . گوسفند سرا. دماوند . لجور . ماه رجب، . محمد رضا مجیدی . نوروز . هوشنگ ابتهاج . یزد، شیرکوه، دکتر محمد مشتاقیون .

:: آرشیو ::

گل های مکزیک
نقد فیلم
سیاسی
مذهبی
شعر
شخصیت ها
خاطرات
داستان
اجتماعی
سفرنامه
آبان 90
مهر 90
شهریور 90
مرداد 90
تیر 90
اردیبهشت 90
اسفند 89
دی 89
آذر 89
آبان 89
آذر 84
آذر 90
دی 90
اسفند 90
بهمن 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91
تیر 91
شهریور 91
مرداد 91
دی 91
آذر 91
بهمن 91
اسفند 91
فروردین 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
خرداد 93
اردیبهشت 93
تیر 93
مرداد 93
مهر 93
دی 93
اردیبهشت 94
اسفند 93
خرداد 94
شهریور 94
دی 94
بهمن 94
خرداد 95
اسفند 94
تیر 95
مرداد 95

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من::

.: شهر عشق :.
بوی سیب BOUYE SIB
انا مجنون الحسین
گزیده ای از تاریخ تمدن جهان باستان (ایران، مصر‍، یونان
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
مکتوب دکتر مهاجرانی
یاداشت های یک دانشجوی ریاضی
حاج علیرضا
سهیل
حیاط خلوت
بانو با سگ ملوس(فرشته توانگر)
صد سال تنهایی(هنگامه حیدری)
یادداشت های یک دانشجوی ریاضی(محسن بیات)
پردیس( حسین باقری)
دستنوشته های بانو

:: لوگوی دوستان من::




::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::