• وبلاگ : ياد باد آن روزگاران
  • يادداشت : كابينه جديد
  • نظرات : 0 خصوصي ، 6 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + معصومه ازقزوين 
    سلام وعرض ادب.شعردوره گردازآقاي محمدرضايعقوبي است. راستش عجيب است باگوشي موبايل شعردوره گردومدرسه رادروبلاگ شما مي بينم ولي با لپ تاپ نه!!!
    + دانشجو 

    ان شا الله که روز به روز شاهد پيشرفت کشور باشيم!از دکتر هم تقاضا مي کنم که همانند دولت اعتدال رو در نوشته هاشون رعايت کنند تا همگي با حفظ وحدت به پيشرفت کشور کمک کنيم! با تشکر!

    + سيم سيم 
    در جواب "محسن" :

    من ميگم "نر"ه شووما ميگي بدوش ...

    :)
    + محسن 
    در جواب اين برادر بايد گفت که توي اين شرايط که مردم به نون شبشون محتاجن و دقيقا شده همون اوضاع زمان ژان والژان. امثال تو که هنوز تو اوهام دوران اصلاح طلب و اصولگرايي هستي واقعا جاي تأسف داريد. شما همونهايي هستيد که در حوزه سياست بهسشون ميگن تندرو. در حوزه دين بهشون ميگن سلفي.... اصلاح طلبي شخص نيست. نوعي تفکره. نظام چارچوب داره. هر نظامي چارچوب داره. الان کشور عين کسي هست که تب داره. هرچي دارو بهش ميدن تبش پايين نمياد و اگه ادامه پيدا کنه ممکنه بميره و نقش شما اين وسط همون زن همسايه هست که مياد ميگه "اوا خواهر چقدر غم انگيز"
    + سيم سيم 
    و در نهايت سر اصلاح طلبا کلاه رفت....

    :))
    در شهرداري تهران در يکي از معاونت ها وارد اتاق يک مدير شديم. رياست سازمان رو آقاي شوشتري بر عهده داشتند که البته مشهدي الاصل هم هستند و همشهري آقاي قاليباف. اين آقاي مدير يک مرد بودند و بالاخره آقايان را با لقبي همچون"مهندس، دکتر، استاد، جناب..." که البته مورد آخر مناسب ايشان نبود صدا ميکنند. به رسم ادب ايشان را به نام مهندس صدا زديم. کسي که تبليغات پايتخت کشور زير دست ايشان است. ايشان با کمال شهامت گفتند که بنده را مهندس صدا نزنيد. پرسيديم چرا؟ پاسخ داد قبل از ديپلم به عنوان جاروکش و آبدارچي در سازمان مشغول شدم. ديپلمم را که گرفتم چون ميشناختنم گذاشتنم مدير اين بخش و به همين سادگي. اکنون خانم مهندسي که داراي کارشناسي ارشد گرافيک مي باشد از سوي صدا و سيما به عنوان کارشناس زيباشناسي به صدا و سيما مي آيد، در واقع از زير دستان ايشان است. من منکر سواد عملي ايشان نبوده و نيستم. اما اگر دانشگاه هاي ما اينقدر بيکيفيت هستند که نمي توان به فارغ التحصيلان آن اعتماد کرد خب درب آن ها گل بگيرند. ما در يک سازمان بين 40 تا 50 نفر تنها به تعداد انگشتان دست کارشناس درست و حسابي يافتيم. با يکي از همان کارمندان که مهندس صدايش ميکردند باري صحبت نموديم و ليکن آن بنده خدا از درک مباحث مربوط به سازمان متبوع خود نيز عاجز بود. رياست سازمان در پاسخ به سوآل ما که گفت که "کارمندان بنده در اين سال ها خوب چريده اند و فقط به فکر امرار معاش بوده اند و نوآوري در حوزه کاري خود هيچ". ياحق