سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یاد باد آن روزگاران


ساعت 2:45 عصر سه شنبه 84/11/11

بنام خدای بی همتا

اشهد ان لا اله الا الله

و اشهد و ان محمد رسوال الله

یک روزنامه دانمارکی به اسم دفاع از آزادی بیان می آید و کاریکاتوری را از حضرت رسول(ص) را  به شمایل طالبان ارائه می کند همه جا در جهان اسلام واکنش نشان می دهند تا روزنامه مذکور را واردار به عذر خواهی کنند ولی در ایران فعلا خبری نیست و همه در خواب غفلت هستند و انگار نه انگار که مسلمانند و غیرت دینی دارند. آقای سید عطاء الله مهاجرانی  به بیخیالی این جمع به خواب رفته که تصویر خاتم المرسلینشان هجو می شود و ککشان هم نمی گزد اشاره ظریفی در سایت مکتوب کرده است. از قرار معلوم ما سرگرم انرژی هسته ای و باج دادن به روسهای بااشتها هستیم، و تازه داریم دودره هم می شویم و روسها سرمان را شیره مالیده اند و بوی رفتن پرورنده به شورای امنیت هم به مشام می رسد و شاید آقایان نمی خواهند فعلا به دفاع از رسولشان به پردازند که بازی های دیگری در کار دارند. اگر تصویر حضرت رسول هجو می شود و ما بی غیرت ها رگ گردنمان بیرون نمی زند به علت نشناختن این انسان بزرگ است و دیگر تلاشی نکردیم که چهره او را به جهانیان بشناسانیم. اگر قرار است فیلمی ساخته شود تا زندگی این بزرگمرد را به تصویر بکشد داد و فغان به آسمان می رود که تصویر سازی از ایشان را خلاف می داند. خدا وکیلی به قول آقای مخملباف تاثیر فیلم عیسی بن مریم چند برابر فیلم ضعیف محمد رسولله است زیرا آن فیلم توانسته تصویر ی از حضرت عیسی ارائه داده و به زندگی خصوصی ایشان به پردازد. از فیلم الرساله(محمد رسوالله) مرحوم عقاد به قول مرحوم علی حاتمی فقط چند تصویر جنگ در ذهنمنان مانده و آن چیزی که به آن پرداخته نمی شود شخصیت خاتم المرسلین است.   در زمانی که ملا عمر و بن لادن خود را جانشین رسوالله معرفی می کنند چنین تصویر هایی را می توان انتظار داشت. آقای دکتر مهاجرانی قبلا در ماجرای کتاب سلمان رشدی کتاب زیبایی در نقد آن کتاب نوشتند و شبی یک ساعت بیشتر نخوابیدند تا آن کتاب تمام شد، حالا هم باید از اول شروع کرد و تا حضرت رسول را آن چنان که بوده  به جهان معرفی نکنیم، نباید خوابید.

 یا ایهالمدثر

قم....
یا حق


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 12:37 عصر دوشنبه 84/10/26

با نام خدای بزرگ

اگر به سایت دکتر مهاجرانی یعنی مکتوب که از لینکهای این وبلاگ است سری بزنید می بینید که مطلبی نوشته بنام دوستی و در آن از زاویه ای دیگر رمان برادران کارامازف داستایفسکی را مورد برسی قرار داده و من هم طبق معمول روده درازی می کنم و مطلبی را برای ایشان می فرستم و ایشان نیز بزرگواری می کنند و در سایتشان آن را می گذارند. که مطلب ارسالی در اینجا دوباره می گذارم اگرچه سایت مکتوب دارای آرشیو منظم و قوی می باشد که از خوبی های سایت ایشان است. هر چه زمان می گذرد احساس نزدیکی بیشتری با این افتخار شهر خویش پیدا می کنم و از اینکه ایشان فعلا در لندن اقامت گزیده اند متاسفم . فقط برای دیدن دوباره ایشان این شعر را می گویم

چه خوش باشد که بعد از روزگاری

به دیداری رسد امیدواری

حال شما؟ از داستایفسکی گفتید و من باز به یاد دوران جوانی که آزردگان و قمارباز را می خواندم افتادم اما هنوز فرصت نشده که شاهکارش برادران کارامازف را بخوانم فقط قسمتی از آن را که دکتر عباس میلانی در کتاب توتالیتیاریسم به نام مفتش بزرگ آورده خواندم که بسیار گیرا و دلنشین است. داستایفسکی آدم بسیار مذهبی است و جنگ حق و باطل درونی را بخوبی می شناسد و به آن خوب می پردازد. قدر زندگی اش را می داند زیرا یک بار در آستانه ی اعدام که دلش می خواسته زندگی کند خداوند دعای درونی اش برای ادامه ی زندگی را اجابت کرده است. در روسیه که بودم فکر می کردم محبوب ترین نویسنده ی روس باشد اما با کمال تعجب دیدم که پوشکین حکم شکسپیر را برای روس ها دارد و داستایفسکی شاید بعد ار تولستوی قرار بگیرد. احتمالا بخاطر ریشه های مذهبی نوشتارش در سرزمینی که 70 سال بیبلیا(انجیل) خوانده نشده است می باشد. آقای خاتمی که به مسکو آمده بود سخنرانی اش را در یکی از دانشگاه های مسکو با جمله ای از داستایفسکی به اتمام ساند که سوت و کف حضار را بر نینگیخت اما اگر با پوشکین تمام می کرد مطمئنم که بسیار تشویق می شد.
از موسیقی و عبادت و لذت آن و نیازش گفتید و این غذای روح آدمی. دو صحنه از فیلمهای سینمای ایران را راجع به تاثیر موسیقی نمی توانم فراموش کنم یکی صحنه نواختن ویلن مرحوم حسین سرشار در فیلم ای ایران تقوایی که دستگاه شورش چه شوری در دل می آفریند و خاموش کردن سیگار مرحوم غلامحسین نقشینه به نقش رییس مدرسه برای سپردن دل به موسیقی بسیار تاثیرگذار است و صحنه دوم که همین چند روز پیش اتفاق افتاد در فیلم حکم مسعود کیمیایی که دختری در بیمارستان روانی شروع به نواختن گیتار می کند و به یک باره همه جمع می شوند برای گوش دادن. در خوابگاه دانشجویی دانشگاه کرمان که بودیم از خوش اقبالی با آقای رامتین گلبانگ هم اتاق بودیم و او شاگرد محمد فیروزی عود نواز چیره دست گروه استاد شجریان بود و الحق سه تار را به زیبایی تمام می نواخت. هر وقت فشار درس ها زیاد می شد به استاد می گفتیم بنواز و او هم می نواخت و به یکباره اتاق جای سوزن انداختن نداشت و اشک دلسوختگی و به قول شما عبادت از دیدگان سرازیر می شد.
یا حق


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 2:2 عصر چهارشنبه 84/10/14

با نام تو ای خدای دادار
واقعیت بسیار تلخی است حکومت های جهان سوم . هر از چند گاهی یکی از قدرت جدا شده یا می شود. چند سال پیش با یک اردوی دانشجویی سری به کشور سوریه در زمان اسد پدر زدیم. عجیب کشوری به نظر رسید همه جا عکس اسد و پسرش باصل که می گفتند به تصادف کشته شده است. حتی در بیابان بین دمشق و حمص هم مجسمه ای از اسد پدر بود. تازه لفظ قائد جهان اسلا برای اسد پدر از عجایب دیگر بود. در کنار این کشور در عراق هم همه جا عکس و مجسمه های صدام که به ظنز می گفتند که جمعیت عراق 40 میلیون نفر است 20 میلیون مردم و بیست میلیون هم مجسمه های صدام.  هر چه حکومت غیر مردمی تر باشد عکس حاکمانش بیشتر و بزرگتر می گردد.
بشار به نامشروعی به جای پدر نشست زیرا با قانون اساسی آن موقع نیز آمدنش سازگار نبود پس قانون را به نفع بشار اصلاح کردند و او به قدرت رسید.  و عکس هایش بجای عکس های پدر نشست و تعداد و اندازه هایش بیشتر شد. داستان مزرعه حیوانات جرج  ارول است که دوباره دارد تکرار می شود  و عبدالحلیم خدام نیز می تواند یکی از حذفی های خوکهای داستان باشد. حذف های ابتدا را می توانید از سایت دکتر مهاجرانی بنام مکتوب بیابید و برای پیدا کردن مصداق های دیگر باید یک بار دیگر دقیق این داستان را خواند تا اسنوبال بعدی در سوریه که باشد!
یا حق


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 2:44 عصر سه شنبه 84/10/13

بنام خدای بزرگ

نمی دانم چم شده خیلی این ترم گذشته درس های سنگینی داشتم و حسابی احساس خستگی می کنم. این مدیر گروهی هم شده یه بلای مضاعف اصلا وقت نمی کنم مقاله ی نیمه تمام خویش را ادامه بدم. نمی دانم فردا ساعت 11 با یه نفر قرار دارم یا ساعت 1 با 11 نفر. خلاصه باید یه مقداری هم به زندگیم برسم. الان ساعت از 2 گذشته ولی هنوز نماز ظهر را نخوندم.

گاهگداری برا دکتر مهاجرانی مطلب می فرستم که این چند سطر در سایت آقا عطا قابل دبدن است.

سلام آقای دکتر مهاجرانی
میلاد پیامبر صلح و دوستی بر شما مبارک انشائ الله سال 2006 سال صلح و صفا باشد اگر چه بوش از آن طرف دنیا هر روز دارد دندان های تیزش را به رخ می کشد و با هم پیمانانش دنبال ضربه زدن به کشور ماست. او خودش را فرستاده ی خدا می داند و از این طرف هم رییس جمهور ما را نیز امر مشتبه شده که فرستاده ی خداست و در هاله ای از نور دارد قدم بر می دارد در صورتی که در نوشته های هیچ یک از ائمه یا پیامبران چنین ادعایی وجود ندارد و این هاله های نور کار نقاشان مسیحی و مسلمان است که برای تقدس شخصیت های خویش چنین نقش کرده اند. بوش و احمدی نژاد نماد دین حکومتی هستند و شریعت را در بازی زمین فوتبال خویش می چرخانند و تا آن جا می توان تغییر ایجاد کرد که توپ به خارج از زمین نرود.
آقای جنتی قبلا گفته بود که ما میخواهیم کاری کنیم که جوانانمان به بهشت بروند. فعلا اگر چند صباح دیگر صبر کنیم علنا بهشت خرید و فروش می شود مگر در جوار امام رضا (ع) قبر ها را به قیمت های آن چنانی نمی فروشند و خریداران برای رفتن به بهشت این پول ها را می پردازند. هر حکومتی برای بستن دهان مخالفانش نیاز به شریعتی دارد که کسی از خط قرمز آن عبور نکند. شما قرائت های مختلف دینی را با دید تساهل و تسامح نوشتید و آن دیگری می گفت که هر کس ادعا می کند که قرائت جدیدی از دین دارد باید توی دهانش زد. او دین را با شریعت یکی فرض کرده بود و این خطرناک ترین قرائت است.

واقعا این ملتی که پولهای کلان برای خرید قبر در جوار بزرگان را می دهند نصیحت می کنم که این پولی که بدین طریق خرج می کنند را در راه خدا انفاق کنند بدانند که نتیجه ی بهتری می گیرند. در قرآن هم می گوید که خدا از اعمال به اندازه گودی ته خرما را در نظر دارد. نمی توان عمری را به گناه گذراند و با خرید قبر در جوار امامان به بهشت رسید که این کار با عدالت خداوندی در تضاد است. یک حدیث احتمالا نامعتبر داریم که می گوید اگر در مزاری یک شهید دفن گردد همه ی مردگان آن قبرستان مورد شفاعت قرار می گیرند و به همین خاطر است در جوار امامان اینقدر قبرها گران می شود زیرا متقاضی زیاد است. اگر چنین باشد که هارون الرشید که در جوار امام کاظم قرار دارد باید پشت سر او به بهشت برود!!! هرگز چنین نخواهد بود. پس ای مردم زیاد خدا را عبادت کنید و در اعمال خویش تفکر که مبادا عمر خویش را تلف کرده باشید.
یا حق


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 1:33 عصر چهارشنبه 84/9/16

 با نام توای خدای دادار

ای خالق بی نظیر و هشیار

از دم در باغ فردوس که تا خانه پدری آقای دکتر مهاجرانی مرد محبوب ایرانی ها و اراکی ها  10 دقیقه ای بیشتر راه نیست . سالها پیش در کارخانه نخ ریسی رمضانی کار می کردم و از دم باغ فردوس تا کوچه تنه تاب ها را در محله باغشاه اراک که فیلم لوطی را آن جا پرکرده اند،  هر روز پیاده می  رفتم. یادم می آید قبلا باغ فردوس دیوارهای بلند نداشت و از روبروی آن می توانستی تا ته باغ را به سیاحت بنشینی. اما مملکت دچار جنگ شده بود و کسی به فکر باغ نبود که اصل خانه در خطر بود.  پس باغ به امانت به دست پاسداران سپرده شد تا مکانی باشد برای تجهیز رزمندگان. والحق چه دوستانی را خودمان از مقابل همین باغ فردوس بدرقه کردیم و به  باغ فردوس اصلی رفتند و بر نگشتند که نمونه اش شهید مجید نوری شاگرد ممتاز دبیرستان امام علی (ع) که برای من یک حالت قدسی داشت. سال 59 یک عکس از آیت اله طالقانی را به من هدیه داد به عنوان تبریک نوروز ولی یک نامه در آن گذاشت تا پشت عکس را ننویسد و اگر من خواستم بتوانم به دیگری هدیه دهم.. آری خوش به حالشان که در چه باغ فردوسی روزی می خورند. و بدا به حال ما که لیاقت پیوستن به آن ها را نداشتیم . زمان گذشت و جنگ تمام شد و شهر رنگ و رویی گرفت و اما باغ فردوس بعد از جنگ  به تمامی در زندان دیوارها بود و چقدر دلم می خواست مثل نوشته اخیر دکتر مهاجرانی در سایت زیبای مکتوب روزنه ای بیابم و درون باغ فردوس را ببینم اما صد حیف!! پاسداران که برای ما نماد مقاومت و دفاع را داشتند حاضر نشدند باغ فردوس را به صاحب اصلی اش یعنی شهرداری و به قولی مردم برگردانند و آنجا در زندان دیوارها ماند و هنوز این حسرت بردلم باقی است که بعد از 27 سال آن طرف دیوار را ببینم. اما محال است دیوار باغ فردوس دگر آجری هم نیست، سیمانی است و نفوذ نگاه دزدکی هم به آن غیر ممکن!
یا حق


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 1:29 عصر چهارشنبه 84/9/9

 استاد ممیز هم اگر چه کم ممیزی نشد ، بالاخره از پی آتشی و به دنبال نور رفت. رفت که به نور پیوند زده باشد و نقاشی اش همه از نور باشد. مگر در قرآن نداریم که والله نورالسموات و الارض، پس او نیز نورانی شد و خدایی و جایی در بهشتهای که قبلا نقش کرده فعلا آرام گرفته مثل جایی که در جلد کتاب نیمای دکتر مهاجرانی کشیده و اساتید خط برایش خط می نویسند  و استادان موسیقی برایش ساز می زنند مثل تار بیکچه خانی در نوار بیداد شجریان . این هم غمی که فعلا بر غمهای دیگر می افزاییم . ممیز استاد نشانه ها حالا قبرش نشانه ی دیگری شد تا وقتی در کرج از کنار مزارش گذر کنیم یاد داشته باشیم نشانه ! نشانه! مزار استاد نشانه. باز مرحبا به  وزیر ارشاد دولت احمدی نژاد  که مقداری لطافت از خویش نشان داد و مرگ پدر گرافیک را تسلیت گفت.
یا حق

¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 1:25 عصر یکشنبه 84/9/6

بنام دوست، یکتای بی همتا

من علی محمد نظری هستم و متولد سال 1345 می باشم. می دانم که در روستای قره بنیاد زاده شده ام که در فاصله ی 50 کیلومتری شهر اراک قرار دارد و وقتی از سه راهی اراک ملایر و بروجرد به سمت ملایربروی در 5 کیلومتری آن روستای با صفایی است که در سمت چپ جاده قرار دارد و تا روستای سنگ سفید کمتر از یک کیلومتر و تا روستای قوش تپه سه کیلومتری فاصله دارد. روستای قوش تپه بخاطر فیلم زیبای جاده های سرد از مسعود جعفری جوزانی را که بخاطر دارید. روستای ما در روبروی آن ایستاده و کوه استوار آلاداغ را می توان هزاران بار و بل بیشتر از روستا به تماشا نشست و لذت برد و این شعر را خواند که:

تا بر تو نظر کردم عشق تو زبر کردم    عاشق شده ام عاشق هنگام سرور آمد

زندگی من سرشار از حوادث تلخ و شیرین مثل همه ی مردم است و غرض از باز کردن این وبلاگ بیشتر نوشتن در باره ی خویش است تا خودم را گم نکنم. اگر یک بار آلزایمر به سراغم آمد و توانستم نام وبلاگ خویش را به رایانه بدهم بتوام از نو خویش را بشناسم.

می دانم که شاید خواندن یادشت های من برای شما که حوصله کرده اید و سری به اینجا زدید، احتمالا جذاب نمی باشد . اما دلم نیز نمی خواهد که دست خالی از این کوچه بر گردید.

به نا امیدی از در مرو بزن فالی... بود که قرعه ی دولت بنام ما افتد.

من به قول آقای دکتر خرمشاهی تنها شباهتی که به بزرگان عالم دارم این است که در تاریخ تولدم اختلاف زیاد است. مادرم می گوید که 12 روز به عید بوده. اما تاریخ تولدم در شناسنامه 18 آذر بوده که بیچاره پدر( خدا غریق رحمتش کند) با چه مکافاتی برای اینکه من یک کلاس زودتر به مدرسه بروم تاریخ تولد را از 18 آذر به اول شهریور 45 تغییر داد. تاریخ صدودر شناسنامه نیز از آن جالب تر است زیرا 19 بهمن 45 است. یعنی پیش از تولد شناسنامه داشته ام و با همشیره ی بزرگ دوقلو! که فعلا من بزرگتر شده ام. از طرفی فکر کردم نکند سال 44 به دنیا آمدم که هر چه فکر می کنم من در کلاس اول تا پنجم همواره میز اول بوده ام و جزء کوچکترین های کلاس. خلاصه نمی دانم که تاریخ تولدم چه روزی است ولی خودم همین 17 اسفند مادر را شروع گرفته ام که شروع را از دست ندهم.

فعلا عضو هیئت علمی گروه ریاضی دانشگاه اراک هستم و دروس ریاضی را تدریس می کنم آن هم از نوع کاربردی اش.

تابعد.

منتظر نظرات شما هستم.

یا حق


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

<   <<   21      

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
62
:: بازدید دیروز ::
104
:: کل بازدیدها ::
379128

:: درباره من ::

یاد باد آن روزگاران

علی محمد نظری
من اگر وقت داشتم بیشتر می نوشتم. اینجا حدیث نفس است. نوشتن در باره خویشتن است و شاید در باره دنیایی که در آن بسر می بریم.

:: لینک به وبلاگ ::

یاد باد آن روزگاران

::پیوندهای روزانه ::

:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

آتش، قیصر امین پور . آملا عباس، قره بنیاد . اعراف . امام حسین (ع)، محرم، آیه اله بروجردی . اولین روز دبستان . بابا شهباز . بلاگفا. دفتر ایام . پرویز شهریاری . حج، عید قربان . حضرت ابوالفضل، نوحه سرایی . حضرت داود (ع) . حمید مصدق، سیب . دماوند . دماوند، راسوند، سفیدخانی . دماوند، کوهنوردی . دوره گرد . دیوار کعبه . ربنای شجریان . رسمی قطعی . رمی جمرات. بلعام بن باعور، . رمی جمره- ابراهیم خلیل الله . روستای سیدون . سرمین منی، مشعر، عزفات، حج . سیل، روستای سیدون . شهید ابراهیم نظری، ابراهیم همت، ابراهیم حاتمی کیا . شیخ اصلاحات، میرحسین، انتخابات 22 خرداد . شیخ صنعان . عاشقی، نماز شب . عشق پیری . عمره مفرده . عید رمضان . کتاب قانون، پرویز پرستویی مازیار میری . گوزن ها، مسعود کیمیایی . گوسفند سرا. دماوند . لجور . ماه رجب، . محمد رضا مجیدی . نوروز . هوشنگ ابتهاج . یزد، شیرکوه، دکتر محمد مشتاقیون .

:: آرشیو ::

گل های مکزیک
نقد فیلم
سیاسی
مذهبی
شعر
شخصیت ها
خاطرات
داستان
اجتماعی
سفرنامه
آبان 90
مهر 90
شهریور 90
مرداد 90
تیر 90
اردیبهشت 90
اسفند 89
دی 89
آذر 89
آبان 89
آذر 84
آذر 90
دی 90
اسفند 90
بهمن 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91
تیر 91
شهریور 91
مرداد 91
دی 91
آذر 91
بهمن 91
اسفند 91
فروردین 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
خرداد 93
اردیبهشت 93
تیر 93
مرداد 93
مهر 93
دی 93
اردیبهشت 94
اسفند 93
خرداد 94
شهریور 94
دی 94
بهمن 94
خرداد 95
اسفند 94
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
مهر 2
آبان 2
آذر 2

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من::

.: شهر عشق :.
بوی سیب BOUYE SIB
انا مجنون الحسین
گزیده ای از تاریخ تمدن جهان باستان (ایران، مصر‍، یونان
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
مکتوب دکتر مهاجرانی
یاداشت های یک دانشجوی ریاضی
حاج علیرضا
سهیل
حیاط خلوت
بانو با سگ ملوس(فرشته توانگر)
صد سال تنهایی(هنگامه حیدری)
یادداشت های یک دانشجوی ریاضی(محسن بیات)
پردیس( حسین باقری)
دستنوشته های بانو

:: لوگوی دوستان من::




::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::