سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یاد باد آن روزگاران


ساعت 1:30 صبح شنبه 86/10/29

ای همه هستی ز تو پیدا شده

چند وقتی است که بر حسب عادت دارم راجع به حاتمی کیا می نویسم و شاید دلیل اصلی اش پخش سریال حلقه سبز از تلویزیون باشد. حاتمی کیا آدم بسیار باهوشی است و این بودنش در بطن جنگ دست از سر او برنمی دارد. اگر به پشت جبهه می پردازد دلش در حبهه ها غوطه ور است هنوز شخصیت نابینای داستان حلقه سبز از بیسمچی بودن خویش در جبهه می گوید و او در بنام پدر ادعا دارد که جنگ هنوز تمام نشده و واقعا برای ابراهیم جنگ هنوز تمام نشده و او در مصاحبه ای در قبال تهدیدات آمریکا جهت مسئله هسته ای گفته بود وقتی به من می گویند تو باید این انرژی را داشته باشی و این انرژی را نداشته باشی آن رگ ساخت فیلم جنگی ام بیرون می زند.  الان درست نمی دانم که روبان قرمز بعد از آژانس شیشه ای بود یا نه ولی این دو فیلم در دوسال پیاپی کارنامه حاتمی کیا را پر کردند. روبان قرمز به مساله معجزه و وجود چشمه ای در زمان جنگ که باعث شد رزمندگان از آن سیراب گردند پرداخت و سه شخصیت تمام داستان او را پر کردند. فیلم که با پرده عریض نمایش داده شد از نظر محتوا با بیننده عمومی ارتباط چندانی برقرار نکرد اما از نظر تصویری یکی از کارهای بشدت تصویری حاتمی کیا بود. اما آژانس در کارنامه حاتمی کیا نقش ویژه ای دارد. اگرچه فیلم بعد از جنگ است اما به تمام معنا جنگ در آن حس می شود. عباس فرمانده خود را که برای گذران زندگی مجبور به مسافر کشی است در خیابان می بیند و تازه حاج کاظم پی به رنج عباش از خسارت جنگ می برد و بیخیالی کسانی که باید حامی این افراد باشند او را مجبور به گروگانگیری می کند. انتقاد از بخش امنیتی که می گوید شما جنگ کردی دستت درد نکند حالا بکش کنار و کار را بما بسپار شهامتی می خواهد که از ابراهیم بر می آید. دغدغه نسل بعد از جنگ خیلی گریبان حاتمی کیا را می گیرد. پسر حاج کاظم مرتب از کار پدرش و از درآمدش انتقاد می کند اما بعد از گروگانگیری و وارد  شدن حاج کاظم به جنگ داخلی برای رساندن عباس به خارج،  باعث می شود زنش برایش چفیه و پلاک را برساند. یعنی نسل قدیم هم او را درک می کنند اما نسل جدید در مغزشان این نکات فرو نمی رود. در موج مرده نیز داستان تکرار می شود فرزند یک بسیجی با دختر مورد علاقه اش به دبی می رود و پدر باید مورد بازخواست قرار بگیرد و جمله قهرمان داستان که ما به جنگ رفتیم و بچه های خویش را به شما سپردیم خدا وکیلی بگویید که چه کسی کم فروش کرده است تمام گناه سربراه نبودن نسل جوان را به گردن مسئولان فرهنگی می اندازد. در میان امنیتی های آژانس شخصیتی که  قاسم زارع  نقشش را بازی می کند قبلا با حاج کاظم  در جبهه بوده بوده و او را درک می کند اما شخصیت کیانیان که جبهه نبوده در تقابل با او قرار می گیرد و نمازجماعتی که حاج کاظم جلو است و عباس به او اقتدا می کند و قاسم زارع نیز از بخش امنیتی (و مقابل او ) و اقتدا به حاج کاظم را توجیه گر این می کند که اگر کسی قرار است به داد این گروه برسد فقط خودشان هستند و آوردن بالگرد و رساندن عیاس و حاج کاظم به فرودگاه بسیار قابل قبول می نماید اگرچه بالگرد در خیابانهای تهران بنشیند! شهادت عباس بر بالای آسمان و پرواز هواپیما دلبستگی حاتمی کیا به پرواز روح را یک بار دیگر کامل می کند. وقتی آژانس را دیدم در سینما قدس میدان ولیعصر تهران بودم و پای هیچ فیلمی اینقدر گریه نکرده بودم اصلا احساس می کردم حرفی است که میخواستم بگویم و روی دلم مانده بود و ابراهیم آن را گفت تا مدتها تحت تاثیر این فیلم زیبا بودم. سریالی حاتمی کیا ساخت به نام خاک سرخ که در مسکو شاهد آن بودم و زمانی بود که رسیورمان هم خراب شده بود و هر جمعه باید از انجمن اسلامی دانشجویان مسکو  به سرعت خود را به منزل آقای بازیگران می رساندم که سریال را از دست ندهم. یادم می آید دکتر اژه ای داماد شهید بهشتی  جمله ای در باره این سریال گفت که هرگز فراموش نمی کنم گفت این فیلم سند شرافت یک ملت است. بهترین بازی های پرویز پرستویی در فیلمهای حاتمی کیا بوده اما بازی او در آژانس بسیار به دل نشست. حبیب رضایی هم در آژانس مطرح شد و در خاک سرخ اگرچه نقشش زود تمام شد اما ماندگار شد.

یا حق

 


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
42
:: بازدید دیروز ::
34
:: کل بازدیدها ::
358528

:: درباره من ::

یاد باد آن روزگاران

علی محمد نظری
من اگر وقت داشتم بیشتر می نوشتم. اینجا حدیث نفس است. نوشتن در باره خویشتن است و شاید در باره دنیایی که در آن بسر می بریم.

:: لینک به وبلاگ ::

یاد باد آن روزگاران

::پیوندهای روزانه ::

:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

آتش، قیصر امین پور . آملا عباس، قره بنیاد . اعراف . امام حسین (ع)، محرم، آیه اله بروجردی . اولین روز دبستان . بابا شهباز . بلاگفا. دفتر ایام . پرویز شهریاری . حج، عید قربان . حضرت ابوالفضل، نوحه سرایی . حضرت داود (ع) . حمید مصدق، سیب . دماوند . دماوند، راسوند، سفیدخانی . دماوند، کوهنوردی . دوره گرد . دیوار کعبه . ربنای شجریان . رسمی قطعی . رمی جمرات. بلعام بن باعور، . رمی جمره- ابراهیم خلیل الله . روستای سیدون . سرمین منی، مشعر، عزفات، حج . سیل، روستای سیدون . شهید ابراهیم نظری، ابراهیم همت، ابراهیم حاتمی کیا . شیخ اصلاحات، میرحسین، انتخابات 22 خرداد . شیخ صنعان . عاشقی، نماز شب . عشق پیری . عمره مفرده . عید رمضان . کتاب قانون، پرویز پرستویی مازیار میری . گوزن ها، مسعود کیمیایی . گوسفند سرا. دماوند . لجور . ماه رجب، . محمد رضا مجیدی . نوروز . هوشنگ ابتهاج . یزد، شیرکوه، دکتر محمد مشتاقیون .

:: آرشیو ::

گل های مکزیک
نقد فیلم
سیاسی
مذهبی
شعر
شخصیت ها
خاطرات
داستان
اجتماعی
سفرنامه
آبان 90
مهر 90
شهریور 90
مرداد 90
تیر 90
اردیبهشت 90
اسفند 89
دی 89
آذر 89
آبان 89
آذر 84
آذر 90
دی 90
اسفند 90
بهمن 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91
تیر 91
شهریور 91
مرداد 91
دی 91
آذر 91
بهمن 91
اسفند 91
فروردین 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
خرداد 93
اردیبهشت 93
تیر 93
مرداد 93
مهر 93
دی 93
اردیبهشت 94
اسفند 93
خرداد 94
شهریور 94
دی 94
بهمن 94
خرداد 95
اسفند 94
تیر 95
مرداد 95

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من::

.: شهر عشق :.
بوی سیب BOUYE SIB
انا مجنون الحسین
گزیده ای از تاریخ تمدن جهان باستان (ایران، مصر‍، یونان
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
مکتوب دکتر مهاجرانی
یاداشت های یک دانشجوی ریاضی
حاج علیرضا
سهیل
حیاط خلوت
بانو با سگ ملوس(فرشته توانگر)
صد سال تنهایی(هنگامه حیدری)
یادداشت های یک دانشجوی ریاضی(محسن بیات)
پردیس( حسین باقری)
دستنوشته های بانو

:: لوگوی دوستان من::




::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::