سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یاد باد آن روزگاران


ساعت 12:41 عصر شنبه 89/12/21

بنام خدای بزرگ
سلام دوستان خوب، شرمنده حضورتان هستم که مطلبی را نمی نویسم. راستش گرفتاری ها امان نمی دهد خیلی در این یک ماهه درگیر بودم. اصلا نفهمیدم چگونه گذشت. نوشتن جواب داورهای مقالات ارسالی به ژورنال ها کار وقت گیری است مخصوصا که کارهای دانشجویان ارشد است و آن ها بعد از گذشت یک سال که جواب داورها باید نوشته شوند، نیستند و بهترینشان نیز اکثر مطالب را به فراموشی سپرده اند خلاصه علی می ماند و حوضش! باید کارها را دوباره مرور کرده و نکات مورد نظر داوران را مرتب کرد، آنهم دست تنها.   برای من که باید مقداری هم باید برای  زن و بچه و فک و فامیلها وقت بگذارم،  همواره شکایت برو بچه های فامیل را دارم که  تو بما سر نمی زنی و مثلا کلفت شده ای و الخ. دو هفته پیش قرائت قرآن را قرار بود خانه پدری بگیریم. اما تا لحظه شروع من متوجه نشده بودم که نوبت ماست و کلی شرمنده همولایتی ها شدیم که چه بد میزبانی در آن شب بودیم. جلسه قرآنمان به سوره فاطر رسیده است و این هفته این دو سه آیه اول سوره فاطر که در مورد فرشتگان است خیلی به دل می نشست و آرامش به انسان می داد. سال 89 دارد به انتها می رسد نمی دانم مطلب دیگری بنگارم یا نه اما اگر ننوشتم عید را تبریک بگویم. از مهمترین کارهایی که امسال انجام دادم این بود که توانستم پروژه 54 واحدی اندیشه را از پیمانکار تحویل گرفته و به صاحبان منازل که همکاران خودمان بودند تحویل دهیم. اگرچه خیلی احساس خوبی دارم که بعد از 55 ماه توانستم این سه برج را به اتمام برسانیم اما از آن مهمتر تجربه ای است که بدست آمده است. هر کس دنبال منفعت خویش است از پیمانکار گرفته تا همکاران و من به عنوان رئیس هیات مدیره تعاونی مسکن و سایر همکاران هیات مدیره در حد توان و شاید هم 10 برابر بیشتر وقت گذاشتیم  اما پیمانکار عصبانی که حقش داده نشده و همکاران شاکی که چرا فلان عیب اصلاح نشده و تجربه این 55 ماه این است رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس/// گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت!! یا حق


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 10:26 صبح سه شنبه 89/10/21

بنام خدا

سلام دوستان خوب

فیلم به رنگ ارغوان حاتمی کیا را خریدم و آن را دیدم. اگرچه دلم می خواست آن را در سینما ببینم اما فکر کنم اینجوری هم بد نیست که در خانه بنشینی و یک فیلم را ببینی. قطعا جذابیت سینما را ندارد اما برای منی که از بیوقتی رنج می برم بازم دیدن فیلم جای شکر دارد. بالاخره اینجوری هم می توان به سینمای مملکت کمک کرد.
اما این که فیلم اجازه پخش نداشته علتش معلوم است وارد شده به حوزه بچه های اطلاعات که معمولا کسی هم به سراغ آنان نمی رود. یک بار حاتمی کیا در آزانش شیشه ای تا حدودی به این حوزه سرکی کشیده بود( شخصیت رضا کیانیان )، اما این بار اصل موضوع یکی از این هاست و بالاخره حساسیت هم راجع بع آنها بالاست به همین خاطر شاید مدتی فیلم را توقیف کردند. اما به هر صورت حاتمی کیا در این فیلم قصه اش را خوب تعریف می کند و بیننده را تا آخر در پای گیرنده نگه می دارد. از عنصر تعلیق بخوبی کمک می گیرد. با یک طناب دار آغاز می کند و این گره کور را تا آخر به عنوان نخ تسبیح داستان نگه می دارد و وقتی که معلوم می شود شخصیت دختر فیلم در مسائل اطلاعاتی کاره ای نیست این سوال را تا آخر بی جواب می گذارد که پس چرا باید اعدام شود، که آخرش هم  معلوم می شود یک موضوع سرکاری است اما بخوبی از آن برای تعلیق بهره برده شده است. اما موضوع داستان بیشتر مرا یاد فیلم نقطه ضعف کار محمد رضا اعلامی می اندازد که در سال 62 ساخته شده و هنوز یکی از بهترین فیلم های ایشان است. نقطع ضغف نوشته آنتونیس ساماراکیس نویسنده بزرگ یونانی است و شاید بتوان گفت که به رنگ ارغوان یک برداشت آزاد از این فیلم محسوب می شود، اگرچه نقطه ضعف بطور کامل منطبق با آن ساخته شده بود. آخر کدام اداره اطلاعات است که یک جوان مجرد را مسئول پیگیری کارهای یک دختر جوان و زیبا می کند. هر نیروی ساده اطلاعاتی هم این را می فهمد که اینجا برای جوان یک نقطه ضعف وجود دارد و هر آن ممکن است بار دیگر بحث عشق و وظیفه پایش به میان آید و شخصیت مرد داستان ناخواسته عاشق دختر جوان گردد و باعث خرابکاری در وظایف اطلاعاتیش گردد. که همین موضوع باعث می شود که او در امر وظایفش خللی بوجود آید. اما این که این جوان بعد از اخراج که حالا باید خبرنگار یک رسانه بیگانه شده باشد  و خودش موضوع سوژه قرار گیرد باز بسیار دور از ذهن است.  شخصیت پردازی در این فیلم خوب کار نشده و بجز شخصیت اصلی بقیه بسیار ضعیف پرداخت شده است حتی شخصیت پدر دختر که  باید این ریسک را بخرج دهد و بعد از سالها جانش را به کف بگیرد و برای دیدن دخترش وارد مملکت شود از عجایب پرداخت نشده داستان است.  شخصیت رضا بابک همان کاراکتر رضا کیانیان در آژانس شیه ای است. شخصیت کوروش تهامی خیلی کمکی به روند داستان نمی کند اگرچه می توانست یکی از گره های کور فیلم باشد و با تحولی پرداخت شده مثل حالا زاید نباشد. یا حق


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 9:6 صبح دوشنبه 89/9/29

بنام خدا

 

بالاخره دولت آقای احمدی نژاد دست به ریسک بزرگی زد و برنامه هدفمند کردن یارانه ها را آغاز نمود. خواه ناخواه مردم ما باید به صرفه جویی بپردازند. مثلا سوخت کمتری مصرف نمایند. واقعیتش این است امکان ندارد که مردم ما سوخت کمتری مصرف کنند زیرا الان اینطوری نیست که مثلا دارند بخاری روشن کرده و پنجره را باز بگذارندُ نه اگر بخاری را از این که هست کمتر کنند سردشان خواهد شد. زیرا اکثر خانه شیشه های دو جداره ندارند و اتلاف انرژی است که دارد خودش را نشان می دهد. به هم زدن خانه ها هم آنقدر هزینه دارد که نگو و نپرس یعنی تعویض فقط یک پنجره معمولی با یک پنجره دوجداره باید یک میلیونی خرج بردارد. پس چه باید کرد. در روسیه که بودم همه پنجره ها دوجداره بود نه از نوع بوتیای کرمان که خیلی معمولی اما ما بخاطر فرار از سرما روزنامه را خیس می کردیم و با چاقو لای درز پنجره ها فرو می کردیم و روی آن را با یک چسب 5 سانتی می پوشاندیمُ  آنوقت با کمال تعجب می دیدیم که اتاق 15 متری ما که رادیاتور هم نداشت و فقط لوله آب گرم از آن رد شده بود و با حلبی که روی لوله آب گرم نصب کرده بودند کاملا گرم بود. ما باید به مردم آموزش دهیم چگونه از اتلاف انرژی جلوگیری کنند تا بتوانند این دوره را با هزینه کمتری طی نمایند.  دو سال پیش که اراک خیلی سرد شد و بخاری جواب گرم کردن اتاقمان را نمی داد با گرفتن درز پنجرها به شیوه روسیه توانستیم اتاقمان را گرم کنیم. شاید باز هم توانستیم.  

نکته دیگر این که من فکر نمی کردم دولت اینقدر بخواهد بنزین را به مردم گران تحویل دهد هنوز قیمت خلیج فارس بنزین زیر 500 تومان است اما دولت می خواهد آن را 700 بما تحویل دهد. یا گاز اتومبیل ها به یک باره 8 برابر شده است. همین الان کرایه دانشگاه به سردشت 400 تومان شده است. تازه گازوئیل 22 برابر شده است شک نکنید بزودی پرتقال بیش از 2 برابر خواهد شد. من امروز نارنگی را با 25 درصد قیمت اضافه خریدم اما هفته بعد 2 برابر بل بیشتر می شود زیرا چه کسی فکر می کرد گازوئیل این گونه کران شود. امیدوارم بالا نشین ها نخواهند با له کردن قشر ضعیف فقر را ریشه کن کنند!! یا حق


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 9:43 صبح سه شنبه 89/9/2

بنام خدای بی همتا
سلام دوستان
احتمال دارد  شما نام پاساژ خانبلوکی را که در خیابات عباس آباد اراک قرار دارد،  اگر در اراک زندگی کرده باشید شنیده باشید. خاطره ای که از زندگی این مرد می نویسم در باره اواخر عمر مرد است. نقل است که کلیه هایش را بر اثر بیماری از دست داد و دکتر های آن زمان برایش دیالیز تجویز نمودند. در اراک قدیم نیز که این دستگاه وجود نداشت و او مجبور به رفتن تهران  برا ی انجام دیالیز شد. حدودا در آنزمان هفت ساعتی در راه بوده و با مکافات خودش را به این دستگاه رسانده و خونش را تصفیه نمودند. وقتی ماجرا را فهمید که برای یک دیالیز باید هر هفته این مقدار اذیت شود و برود و برگردد به دکترش گفته اگر من دیالیز نکنم چقدر زنده می می مانم که او هم گفته  یک هفته و اگر دیالیز را ادامه دهید به شرطی که بهداشت کاملا رعایت گردد و فلان رژیم غذایی را مصرف نمایید می توانید ده دوازده سالی زنده بمانید. آقای خانبلوکی بعد از برگشت قید دیالیز را زد و در یک هفته باقی مانده هر چه دلش خواست خورد و هرکار را که می توانست انجام داد و سر هفته به دیار باقی شتافت!!
یا حق


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 9:3 صبح دوشنبه 89/8/24

روز مرگم، هر که شیون کند از دور و برم دور کنید
همه را مســــت و خراب از مــــی انــــگور کنیـــــد
مزد غـسـال مرا   سیــــر   شــــرابــــــش بدهید
 مست مست از همه جا  حـــال خرابش بدهید
 
بر مزارم مــگــذاریــد بـیـــاید  واعــــــظ
 پـیــر میخانه بخواند غــزلــی از حــــافـــظ
   
 
 جای تلقــیـن به بالای سرم دف بـــزنیـــد
شاهدی رقص کند جمله شما کـــف بزنید
  روز مرگــم وسط سینه من چـــاک زنیـد
اندرون دل مــن یک قـلم تـاک زنـیـــــــد
 روی قــبـــرم بنویـسیــد وفــــادار برفـــت
آن جگر سوخته خسته از این دار برفــــت.

¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 12:36 عصر شنبه 89/8/22

بنام خدا

 

آن هایی که کوه می روند و در سرما و یخبندان گیر می کنند قدر یک سر پناه را در کوهستان می دانند. سال گذشته که به دماوند رفتیم یک شب را در بارگاه اول که در نزدیکی های شهر پلور است اقامت کردیم و شب دوم را در بارگاه سوم در ارتفاع 4200 متری. اگرچه ساخت پناهگاهی مثل بارگاه سوم دماوند با آن همه امکانات فقط از دولت بر می آید اما بقیه پناهگاه ها معمولا به همت و هزینه کوهنوردان این مملکت ساخته می شوند.  کیست که مرحوم خوشه چین از کوهنوردان خوشنام اراکی را نشناسد که در اکثر کوهستان های مرتفع این مرز و بوم اقدام به ساخت پناهگاه کرد و دست آخر جان خویش را در راه تقدیم کرد. کسانی که عاشق کوه و عاشق مردمانشان هستند اقدام به ساخت پناهگاه می کنند. چند سالی است که به مودر در بالای دانشگاه اراک می رویم. تا کنون چندین بار در حمله باد و باران و کولاک قرار گرفته ایم و جایگاهی نبوده است که در آن دمی آرام بگیریم. یک بار که در بهار امسال در معرض باد و باران شدید قرار داشتیم فرزند خرد سال دکتر احمدیان بسیار خیس شده بود و حتی چتر من نیز نتوانست کمک زیادی بکند که با باد شدیدی در هم پیچید و الخ... خلاصه کلام با همت برو بچه های کوهنوردی اقدام به ساخت یک پناهگاه در قسمت نزدیک به چشمه نمودیم. آقای مطلق که دوست دکتر خلیلی بوده و مدیر عامل سابق شرکت پتروکاران است و مدتی است با ما همراه است قول داد از کارخانه بلوک سازی اش بلوکش را تامین کند بلوک های سبک و مناسب که نسوز هستند. دیگر ماند خرید سایر مصالح و انتقال بوسیله یک چهارپای اجاره ای. خلاصه دو هفته ای است که مشغول آنیم و فکر کنم یک هفته دیگر کار دارد و خلاصه ?? درصد کار از دست درآمده است. سعی شد محکم ساخته شود تا برای آیندگان بماند. شاید کسی زمانی در برف و کولاک قرار گرفت و نجاتش داد. این همه همدلی یک گروه ?? یا هفده نفره برایم شادی آور بود از آقای کهن دانی تا دکتر نشوادیان تا آقای دژدار که پیر و مرشد ما هستند بگیر تا آقای باقری که همه کاری کرد و بنایی را خودش انجام داد. دیروز که از خستگی و درد دست و پایم به خارش افتاده بود یاد این جمله خودم افتادم که من عاشق خستگی ام در حد تیم ملی!

یا حق  


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 12:21 عصر شنبه 89/8/1

بنام خدا 

سلام دوستان خوب. چند وقتی است که گرفتاری ها خیلی زیاد شده و
بیماری پسر برادرم آقا مصطفی فکر و ذکرمان را شدیدا تحت تاثیر قرار داده
است. تعاونی مسکن که با آنکه دارد به انتهای خود می رسد ولی مثل این که اول
دعواست. خلاصه اگر نمی نویسم و یا حتی نمی خوانم به خاطر گرفتاری هاست که
از فرط زیادی به این می ماند که نمی دانم ساعت 11 با یک نفر قرار دارم یا
ساعت یک با 11 نفر!!
دیروز برنامه کوهنوردی از آجری به لجور تغییر یافت
و برای بار دوم من به همراه گروه 11 نفری گوهنوردی دانشگاه اراک  عازم
لجور شدیم. لجور سومین دیواره بلند ایران است و طول دیواره آن 390 متر می
باشد که بعد از دیواره علم کوه و بیستون در مقام سوم قرار می گیرد. ارتفاع
کوه از سطح دریا 2700 می باشد و به غایت این کوه زیبا و با ابهت است و
البته صعود از آن راحت نمی باشد. لجور از طرف دیگر هم برای من مهم است که
در بالای روستای مادری ام یعنی اسکان قرار دارد. اسکانی ها برای این کوه
احترام ویژه ای قائل هستند و معتقدند که سالی به اندازه یک انگشت سبابه این
کوه بلند و سالی یک بند انگشت پهن می شود.  خاطرات دوران کودکی ام در
اسکان و در منزل دایی مهدی پشت سر هم از مقابل چشمانم رژه می رفتند و من در
بین راه فقط به این عمر تلف شده می نگریستم.  وجود همکار گرامی آقای مهندس
عباسی فر در گروه همواره به من آرامش خاصی می دهد و من می دانستم با وجود
این مرد توانا گروه مشکلی در صعود و فرود نخواهد داشت که در نهایت چنان
شد.  قسمتی از کوه در نزدیکی های قله را باید با کمک سیم بکسل های تعبیه
شده طی کرد که بدون آنها تقریبا صعود غیر ممکن است. اگر چه از مسیری می
توان بدون سیم بکسل هم صعود را انجام داد و کوهنوردان قدیمی معمولا آن مسیر
را طی می کردند. افراد حرفه ای هم سعی در صعود از دیواره را داشتند که
صحنه های دیدنی صعود آنان با گیره ها و طناب های کوهنوردی و دعا برای
سلامتیشان بود. مهندس عباسی فر می گفت این کوه تلفات زیادی داشته است و اگر
کسی مسیری را به اشتباه برود ممکن است دچار دردسر شود. البته این بیشتر
مربوط به زمستان هاست که ممکن است مسیر پاکوب  در زیر برف قرار گیرد. مهندس
عباسی فر و دوستانش پناهگاه بسیار خوبی را در بین راه با زحمت های فراوان
ایجاد کرده اند که واقعا باقیات صالحاتی است. چه کسی می تواند از آن شیب
زیاد و مسیر سخت کیسه سیمان 50 کیلویی یا رول های سنگین ایزوگام را بالا
ببرد. ساعت 11 و نیم برگشتیم و در کنار سراب اسکان سیر دل آب از چشمه آن
خوردیم. نسبت به سالهای گذشته آب چشمه کم شده بود اما ما به امید زنده ایم.
امید به باران و برف برای فراوانی آب از چشمه ی جوشان. امید به زایش
دوباره چشمه امید به زندگی. امیدی که دکتر نشوادیان 72 ساله  یا آقای کهن
دانی 74 ساله را با اقتدار به بالای قله می رساند...
یا حق


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 6:34 عصر پنج شنبه 89/6/18

بنام خدا
دوستان گرامی سلام. ماه رمضان رفت و نمی دانم که آمرزیده شدیم یانه. امسال فکر کنم که به احتمال زیاد ماه در غروب امروز بسادگی باید قابل رویت باشد و از دعای خداحافظی با ماه رمضان که دیشب پخش معلوم است که بعد از سالها همه اتفاق نظر دارند که فردا عید سعید فطر است. آمدن آن بر همه شما مبارک. بعد از نماز عید معمولا دل انسان خیلی می شکند از همه‌ی شما التماس دعا دارم.  یک شعر نیمه کاره هم کار امروز است که اکثرش کپی کاری از کارهای دیگران است برایتان می نویسم:

یا رب تو چنان کن که در این دامگه عشق         در دام بیفتم که خراباتی و مستم
عاشق شده‌ام، می زده‌ام، سر به هوایم          ساقی تو رسان باده که مخمور الستم
عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت                    من عاشق روی توام و باده پرستم
نازم همه اسرار خم اندر خم مویت                 عهدیست که با زلف پریشان تو بستم
عید است بیا ساقی مجلس نظری کن            مخمور شراب توام و هستم و هستم.
یا حق 


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 2:50 عصر یکشنبه 89/6/7

بنام خدا
دوستان گرامیم سلام. ماه رمضان امسال هم از نیمه گذشت و دلمان در حسرت ربنای استاد شجریان ماند که ماند. راستش من خیلی دنبال این نیستم که بگویم ایشان سیاسی است یا طرفدار این ور است یا آن ور. خارج از هرگونه مسائلی واقعیتش این است که سالهاست ما با این ربنا داریم صفا می کنیم و اصلا جزء روزه شده است. این تصنیف هین دهان بستی دهانی باز شد... جدا دمدمای افطار حال دیگری می دهد و من روز نیست که در این ایام  آن را  گوش ندهم.  هیچ دعایی مثل همین چند دعای کوچک که از قران کریم استاد شجریان انتخاب کرده دم افطار دل را نمی لرزاند.   حال چه شده است که مسئولین صدا و سیما مردم را از چنین نعمت بزرگی محروم می کنند خدا عالم است. نکند باید دنبال این باشیم که بی بی سی یا صدای آمریکا بخواهند  برای ما ربنا را پحش نمایند. خب آقای افتخاری ننه مرده هم که به رسم ادب رئیس جمهور را در آغوش می کشد چنان به جرم خوش رقصی یا هر علت دیگری مورد عتاب قرار می گیرد که می خواهد ادامه زندگی را در خارج از ایران ادامه دهد. نمی دانم چرا ما ایرانیان این گونه شده ایم که تاب تحمل یکدیگر را نداریم. می توان ربنای استاد شجریان را گذاشت و از نزدیکی  دل‌های مردم به خداوند لذت برد. اگر دل‌های مردم به خدا نزدیک شود آن‌گاه به هم نیز نزدیک می شود و این خودش نماد وحدت است. شک نکنید که چپ یا راست سبز یا غیر سبز از ربنا دم افطار لذت می برد.  به هر صورت در این دوره نمی توان کاری کرد که ربنا پخش نشود وقتی در تلفن همراه ما امکان پخش آن همیشه وجود دارد و با امکانات بلوتوث می توان آن را  فراگیر کرد، پس پیشنهاد می کنم عزیزان صدا و سیما بیش از این خود را زحمت ندهند و ان را پخش کنند شاید خیر بیشتری نصیب مردم و مملکت شد.یا حق

¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 9:40 صبح پنج شنبه 89/5/21

بنام خدا
ماه رمضان شد می و میخانه برافتاد //// عیش و طرب و باده به وقت سحر افتاد

سلام دوستان، امیدوارم بتوانیم در این ماه قدری از غبار نشسته روی روح خویش  را به همت طرب های سحری با گرفتن جام باده از سبوی رمضان بشوییم و در عید فطر احساس نماییم که به فطرت پاک وجودی خویش نزدیکتر شده ایم.  برای من که تازه از سفر خانه خدا برگشته ام طبیعی است که مقداری از گرد و غبار روح را آنجا شسته باشم. به قول دکتر نشوادیان سفر حج با هیچ سفری در زندگی قابل مقایسه نیست و کسانی که به سرزمین وحی رفته اند نیز این مطلب را تایید می کنند. روزی روحانی کاراون می گفت مستحب است آدم خودش را به دیوار کعبه به چسپاند و از خدا طلب مغفرت نماید. تعداد زیادی از افراد از ملیت های مختلف مرتب این کار را انجام می دهند،  اگرچه این کار در تمتع بسیار سخت است اما در عمره می توان به سادگی این کار را انجام داد. روزی که طواف مستحبی را به اتمام رسانده بودم هوس انجام رساندن خویش به دیوار کعبه را کردم یواش یواش از بین جمعیت خودم را به دیوار کعبه مجاور با رکن یمانی رسانده و دست ها را بالا برده و سر روی دیوار گذاشتم. قبلا پرده به این بلندی نبود و دیوار کعبه قابل لمس اما امسال دیواری قابل دیدن نبود و پرده همه ی خانه را پوشانده بود. سر را به پرده چسپاندم عطر خوش گلاب قمصر کاشان را استشمام کردم و چه حضی می داد. احساس کردم سر روی دامن مادرم گرفته ام و می توانم درد دل کنم. حالا سر روی دامن خدا گذاشته ام و گریه مگر آدم را می گذارد. فقط هق هق گریه و دیگر هیچ. دستان خدا را احساس می کردم که دو دستم را گرفته اند، حال بسیار خوشی داشتم به همین جهت نوشتم تا شما هم اگر قسمت شد و رفتید امتحان کنید. یا حق


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
20
:: بازدید دیروز ::
37
:: کل بازدیدها ::
378694

:: درباره من ::

یاد باد آن روزگاران

علی محمد نظری
من اگر وقت داشتم بیشتر می نوشتم. اینجا حدیث نفس است. نوشتن در باره خویشتن است و شاید در باره دنیایی که در آن بسر می بریم.

:: لینک به وبلاگ ::

یاد باد آن روزگاران

::پیوندهای روزانه ::

:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

آتش، قیصر امین پور . آملا عباس، قره بنیاد . اعراف . امام حسین (ع)، محرم، آیه اله بروجردی . اولین روز دبستان . بابا شهباز . بلاگفا. دفتر ایام . پرویز شهریاری . حج، عید قربان . حضرت ابوالفضل، نوحه سرایی . حضرت داود (ع) . حمید مصدق، سیب . دماوند . دماوند، راسوند، سفیدخانی . دماوند، کوهنوردی . دوره گرد . دیوار کعبه . ربنای شجریان . رسمی قطعی . رمی جمرات. بلعام بن باعور، . رمی جمره- ابراهیم خلیل الله . روستای سیدون . سرمین منی، مشعر، عزفات، حج . سیل، روستای سیدون . شهید ابراهیم نظری، ابراهیم همت، ابراهیم حاتمی کیا . شیخ اصلاحات، میرحسین، انتخابات 22 خرداد . شیخ صنعان . عاشقی، نماز شب . عشق پیری . عمره مفرده . عید رمضان . کتاب قانون، پرویز پرستویی مازیار میری . گوزن ها، مسعود کیمیایی . گوسفند سرا. دماوند . لجور . ماه رجب، . محمد رضا مجیدی . نوروز . هوشنگ ابتهاج . یزد، شیرکوه، دکتر محمد مشتاقیون .

:: آرشیو ::

گل های مکزیک
نقد فیلم
سیاسی
مذهبی
شعر
شخصیت ها
خاطرات
داستان
اجتماعی
سفرنامه
آبان 90
مهر 90
شهریور 90
مرداد 90
تیر 90
اردیبهشت 90
اسفند 89
دی 89
آذر 89
آبان 89
آذر 84
آذر 90
دی 90
اسفند 90
بهمن 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91
تیر 91
شهریور 91
مرداد 91
دی 91
آذر 91
بهمن 91
اسفند 91
فروردین 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
خرداد 93
اردیبهشت 93
تیر 93
مرداد 93
مهر 93
دی 93
اردیبهشت 94
اسفند 93
خرداد 94
شهریور 94
دی 94
بهمن 94
خرداد 95
اسفند 94
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
مهر 2
آبان 2
آذر 2

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من::

.: شهر عشق :.
بوی سیب BOUYE SIB
انا مجنون الحسین
گزیده ای از تاریخ تمدن جهان باستان (ایران، مصر‍، یونان
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
مکتوب دکتر مهاجرانی
یاداشت های یک دانشجوی ریاضی
حاج علیرضا
سهیل
حیاط خلوت
بانو با سگ ملوس(فرشته توانگر)
صد سال تنهایی(هنگامه حیدری)
یادداشت های یک دانشجوی ریاضی(محسن بیات)
پردیس( حسین باقری)
دستنوشته های بانو

:: لوگوی دوستان من::




::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::