سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یاد باد آن روزگاران


ساعت 3:8 عصر یکشنبه 93/10/28

نامت بماند ماندگار

ای جان ما روشن ز تو

این شعر از دیوان شمس جمله‌ای است که مولانا جلال‌الدین موقعی که صدای اذان به اشهد ان محمد رسول الله می رسید می ایستاد و بر زبان می راند. پیامبر بزرگوار اسلام در جامعه‌ای متولد شد که شرک و بت پرستی و تبعیض و نژادپرستی از ارزش‌های آن بود، و رسیدن به یک جامعه آرمانی که فاقد این ضد ارزش‌ها باشد، در طول بیست و سه سال رسالت ایشان به انجام رسید. اگرچه بعد از درگذشت رسول فساد قبل از بعثت رو به بازسازی گذاشت و حاکمان فاسد که خود را جانشین رسول الله می دانستند دمار از جامعه آن روز مخصوصا ایرانی‌ها مجوس درآوردند، اما بعد از دو قرن سکوت ایران با تفکر به سراغ اسلام رفت و شیعه امامیه گمگشته‌ای بود که برای این مردم بهترین طعم را داشت و آنها پذیرفتند و سعی در انجام آن داشتند. ما مسلمان شدیم و شیعه.

در هفته وحدت و میلاد حضرت رسول شاهد حملات تروریستی در فرانسه بودیم که باعث شد جان چندین نفر بیگناه گرفته شود. کسانی که دست به چنین عملیات غیرانسانی می زنند، احتمالا کم در زندگی این بزرگمرد غور کرده اند. وی ذره‌ای کینه و نفرت از کسی بر دل نگرفته و برجای نگذاشته است. به ملاقات پیرزنی می رود که هر روز خاکروبه منزلش را کنار می گذارد تا او رد شود و خاکروبه بر سر رو رویش بریزد. قاتل بزرگترین سردارش را عفو می‌کند. در جامعه ای که وجود دختر مایه ننگ است به داشتن چهار دختر افتخار می کند و دست دخترش را می بوسد تا این جامعه یاد بگیرد بها نهادن به مقام مادر را. با یارانش نشست و برخاست دارد و با آن‌ها به رفت و آمد می‌پردازد آنهم در زمانی که در مدینه حکومت تشکیل داده و در راس حکومت قرار دارد. همسرانش را احترام می‌گذارد تا این جامعه رها شده از ظلمت یاد بگیرد تکریم زن را!. قطعا این شخصیت عظیم و بزرگوار برای هر فرد مسلمانی ما یه احترام و دلخوشی است. ممکن است عده‌ای این موضوع را برنتابند که کاریکاتوری از ایشان در مجله‌ای روزنامه‌ای به چاپ برسد. کسانی که این کار را انجام می دهند مقام پیامبری او را فرو می گذارند و رئیس حکومت بودن را دستمایه قرار می دهند. همه دنیا مرسوم است که سیاستمداران مایه طنز و شوخی روزنامه‌نگاران و کاریکاتورست‌ها قرار گیرند. حتی زندگی خصوصی آنان دستمایه شوخی های گاهی زننده قرار می گیرد.  در دنیای مسیحیت شاید خیلی از مسائل حل شده باشد و برای شخصیتی چون عیسی مسیح (ع) نیز فیلمی چون آخرین وسوسه ساخته می شود و تازه مسلمانان هستند که بیشتر از مسیحیان علیه این گونه فیلم ها موضع می گیرند. قطعا این‌گونه فیلم‌ها و کاریکاتورها ذره‌ای از مقام این مرد عالی‌مقام را کم نخواهد کرد که پاشیدن گردی از خاک بر روی کوهی از طلا، نمی تواند طلا را از ارزش بیندازد.  شاید ما نیز در این زمانه کم کار کرده‌ایم، باید زندگانی رسول الله را هر چه بیشتر و بهتر به جهان معرفی کنیم. الان در هیچ‌کجای جهان کسی علیه گاندی فیلم نمی سازد، زیرا جهان او را به عنوان یک بزرگمرد پذیرفته است. کم‌کاری از ماست که پیامبری چون محمد (ص) مورد بی‌حرمتی قرار می گیرد. کسانی که این ترور ها را بنام دفاع از اسلام یا حضرت رسول انجام می دهند بزرگترین ضربه را بر دین اسلام وارد می‌کنند و دنیا را از اسلامی که نماد رحمت و برکت است، می ترسانند. رهبری انقلاب بارها نسبت به زدن قمه در روز عاشورا هشدار دادند، زیرا می دانند این‌کار کارها وهن اسلام وشیعه است. باید این رحمت اللعالمین بودن رسول را در کارهایمان برجسته کنیم تا دگرباره شاهد این حرکت‌ها نباشیم. شابد تنها نمادی که از محمد در سینماهای جهان وجود دارد فیلم الرساله مرحوم مصطفی عقاد است که به هیچ عنوان نتوانسته گوشه‌ای هر چند کوچک از زندگی‌رسول را به نمایش بگذارد. مرحوم علی حاتمی در فکر نوشتن فیلمنامه آخرین پیامبر بود که از دنیا رفت، من از سرنوشت این فیلمنامه ایشان اطلاعی ندارم. مجید مجیدی دست بکار شده و دارد فیلمی در باره دوران کودکی رسوال الله می سازد. فیلمسازان ما اجازه ندارند تصویر حضرت را به نمایش بگذارند و من هیچ دلیلی برای آن نمی بینم. چطور است که ما تعزیه برگزار می کنیم و کسانی نقش های ائمه را بر عهده می گیرند، اما تا زبان تصویر به میان می آید تصویرسازی فعل حرامی می شود. چرا می توان تصویر حضرت یوسف را گرفت اما تصویر رسول الله مجاز نیست! محسن مخملباف در دهه شصت گفته بود به نظر من تاثیر فیلم عیسی بن مریم از فیلم محمد رسول الله بخاطر نمایش تصویر عیسی مسیح بیشتر است. مطمئن باشید که با وجود زحمت زیاد آقای میرباقری در سریال امام علی شخصیت مالک اشتر نخعی از خود امام علی در این سریال برجسته‌تر است. اگر می ترسیم که شخصی که جای رسول الله نقش آفرینی می کند بعدا در یک نقش دیگری که در حد و اندازه حضرت نیست ظاهر شود این اصلا مساله مهمی نیست که مصطفی زمانی بعد از یوزارسیف بخاطر چهره زیبا در فیلم‌های عاشقانه زیادی ظاهر شده و این به هیچ عنوان نتوانسته خللی به شخصیت بزرگ حضرت یوسف وارد نماید. یک بار هم که شده علمای اسلام بنشینند و این مساله را برای همیشه حل کنند. اگر می خواهیم جهان را از اسلام هراسی نجات دهیم باید همت کنیم، ما باید شخصیت رسوال الله را به جهان نشان دهیم این وظیفه ماست و چون نان شب است، ما کار زیاد داریم. یا حق


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 2:32 عصر دوشنبه 93/10/8

خودش گفته بود بنویسید پرسپولیسی‌ها عمو مرتضی رفت!

حالا دیگر یکی دیگر از صفحه‌های خاطرات شهر تهران و ایران بسوی زندگی ابدی پرکشید. خانواده‌اش چون خانواده علی حاتمی تفرشی بودند و خودش زاده تهران. اهل ورزش بود و زورخانه و فوتبال و  تئاتر. اما کاری که مرتضی احمدی را بر سر زبان‌ها انداخت خواندن روحوضی بود. خودش هم یک بار در تلویزیون گفت اگر من دینی به گردن سینمای ایران دارم بگذارید حداقل  یک‌ بار هم که شده حسن کچل پخش یود. البته اگر مقداری تساهل در کار تلویزیون بود می توانست حداقل با حذف یک تصویر از تیتراژ حسن کچل به تحقق برسد، اما نشد و مرتضی احمدی این آرزو را به قیامت برد. اولین فیلم موزیکال ایرانی حسن کچل علی حاتمی است و باید گفت بهترین قسمت آن تیتراژش است. یک سری نقاشی و صدای راوی! نقاشی ها همه بوی سنت می‌دهد بوی قدیم و بوی بهشت و شعر ابتدا فقط بصورت روایت با صدای ماندگار مرتضی آغاز می شود

شهر، شهر فرنگه، خوب تماشا کن، سیاحت داره، از همه رنگه. شهر، شهر فرنگه، تو دنیا هزار شهر قشنگه. شهرها رو ببین با گنبد و منار. شهر ها رو ببین با برج زنگدار، شهرها رو ببین با مردم مو طلا، شهر ها رو ببین با مردم چشم سیا، که همه یه جور می خندن و همه آسون دل می بندن. و توی همه شهرها هنوز گُل در میاد. هنوز آفتاب هست، هم بارون ، هم باد. آسمون آبیه همه جا، اما آسمونِ اون وقتا آبی‌تر بود، رو بوما همیشه کفتر بود.

تا اینجا صدای مرتضی فقط روایت است، و اگرچه متن وزین است اما هنوز آهنگ ضربی نشده، اما برای تاثیر بیشتر از اینجا به بعد آهنگ ضربی می شود و یک خانه قدیمی پر درخت و و صدای آهنگین که

حیاط‌ها باغ بودن، آدم‌ها سر دماغ بودن، بچه‌ها چاق بودن، جوونا قلچماق بودن، دخترا با حیا بودن، مردما با صفا بودن  .

برای علی حاتمی هم شاید سخت بود که مردم ایران به دام بی بند و باری بیفتند و نوشتن دخترا با حیا بودن، مردما با صفا بودن  از جمله نکات بسیار ظریف و تلنگر به جامعه رو به برهنگی آن روزگار که یواش یواش می رفت صفای و صمیمیت در آن رنگ پول و بی مروتی بگیرد. معماری ایرانی همواره دغدغه علی حاتمی بود و در طوقی خودش را بخوبی نشان داد که او از تمام مکان‌های تاریخی شهر کاشان فیلم گرفت تا به یادگار بماند.  این کار در سوته دلان و مادر و کمال الملک نیز بخوبی هویداست.  یک خانه قدیمی در نقاشی و ادامه صدای مرتضی احمدی

حوضِ پُر آبی بود، مرد ِ میرابی بود، شبا مهتابی بود، روزا آفتابی بود، حالی بود، فالی بود، نونی بود آبی بود. چی بگم؟ نون گندم مال مردم اگه بود، نمی رفت از گلو پایین به خدا. اگرم مشکلی بود، آجیل مشکل گشا حلّش می کرد  .

بچه‌ها بازی می کردن تو کوچه، جُمجُمَک برگِ خزون، حمومک مورچه داره، بازی ِ مرد ِ خدا. کو ؟ کجاست مرد خدا؟

واقعا برای علی حاتمی سنت و حفظ آن‌ها اهمیت ویژه‌ای داشت. تمام نام بازی بچه‌ها را هم یاداشت کرده است تا به وادی فراموشی سپرده نشود. آیا کسی هست که بداند بازی حمومک مورچه دارد یا بازی مرد خدا  چگونه است؟ تمام این شعر که خود مرحوم علی حاتمی آن را سروده است، ادای دین به سنت‌ها ست و صدای مرتضی احمدی زیبایی این شعر را صد برابر کرده است. در قسمت اول سوته‌دلان تمام ظروف آن روزگار که هم در عزا و هم در عروسی مورد استفاده قرار می گیرد فهرست می شود برای آیندگان تا بدانند حفظ سنت‌ها برای رفتن بدامن مدرنیسم از اوجب واجبات است.  توجه به سلام علیک آدم‌ها که داشت در رسیدن تهران به مدرنیسم وارداتی رنگ می باخت از دغدغه‌های علی حاتمی است.  

سلامی بود، علیکی بود، حالِ جواب سلامی بود. اگه سُرخاب سفیداب رو لُپِ دخترا نبود، لپ دخترا مثل گل انار گُلی مُلی بود. سفره ها گر همه هفت رنگ نبود، همه آشپزخونه ها دود می کرد. خروسا خروس بودن، حال ِ آواز داشتن. روغنا روغن بود، گوشتی بود، دنبه ای بود. اِی شب جمعه ای بود  .

برکت داشت پولا، پول به جون بسته نبود. آدم از دست خودش خسته نبود. نونی بود، پنیری بود، پسته ای بود، قصه ای بود،قصه ای بود، قصه کک به تنور،نوش آفرین، حسین کُرد، قصه حسن کچل  .

نوشتن نام داستان‌های ایرانی برای علی حاتمی دغدغه است نکند آن‌ها نیز از یادها بروند به همین خاطر نام همه را می آورد تا معلوم شود داستان اگرچه زمان و مکان ندارد اما در جایی دارد اتفاق می افتد که مردمش کک به تنور و حیسن کرد و نوش‌آفرین را از بر دارند.

قصه هر چی شنیدی پاک فراموش بکن، بیا و به قصه حسن کچل گوش بکن: توی یک باغ بزرگ، که همه دور تا دورش گلکاری بود، یک عمارت بودش، تو همه عمارتا این یه عمارت شاهکار معماری بود. دور تا دور عمارت چار تا استخر بزرگ، که توشون لب به لب از ماهی بود. همه روز تنگ غروب، که آب فواره ها وا می شدن، ماهیهای قرمز ِ یک وجبی، به بلندی آب فواره ها می پریدن  .

این خونه که توی شهر نگین انگشتر بود، مال شیپورزنِ مردِ بلند اختر بود. آقا شیپورچی توی میدون ِ مشق، همیشه مارش می زد؛ شیپور ِ ایست، خبردار می زد  . ولی شبها تو خونه حالی داشت، حالی می کرد، واسه اهل خونه آهنگ حال دار می زد  .

عدس پلو، رشته پلو، رِنگ خاله رورو می زد، چونکه زنش بی بی خانوم ، نُه ماهه حامله بود. آقا شیپورچی آرزو می کرد، که زنش پسر بزاد، یه پسر کاکل زری، اما از بخت بَدش، بچه بی کاکل شد، کچل و کوچل و هم کاچل شد؛ سر نگو آینه بگو ! سر، مثال ِ کف ِ دست! واسه درمون یه دونه مو نداشت.جالیزا سبز شدن، بوته شدن، صیفی دادن، اما یک مو رو سر ِ حسن کچل سبز نشد. بابا دق‌مرگ شد و مُرد  .

**

خونه نون در آر نداشت، خونه مردِ کار نداشت، بی بی هم فکر شوهر تو سر نداشت. گنج قارونم می گن تموم میشه. از تو این باغ بزرگ، یه خونه موند به قد غربیل  . قالیا حصیر شدن  .

بی بی آشپزی می کرد، بی بی خیاطی می کرد، جارو می کرد، پارو می کرد، واسه خرج خونه ، بند اندازی می کرد. حسنک بازی می کرد ، تاب می خورد. چونکه همبازی نداشت، یه روزی رفت تو کوچه، رفت و برگشت تو خونه، دیگه پا از خونه بیرون نذاشت، مثل اینکه بچه ها حسنی رو هو کرده بودن، یا بهش گفته بودن : کله کدو   !

حسنی تو خونه موندگار شدش .

بی بی دید تو خونه موندن واسه مرد کار نمی شه ، فکری کرد ، چاره ای کرد، یه شبی که حسنک خواب بودش، خواب هفت تا پادشا، بی بی جون این کارو کرد ... .

 از اینجا دیگر تصویر آغاز می شود و نقاشی جای خودش را به یک لباس ستنی که مرحوم حمیده خیرآبادی پوشیده و سیب‌هایی که برای بیرون راندن حسن کچل از خانه روی پله‌ها گذاشته می شود.

الان بعد از 44 سال که فیلم را آدم می بیند از صدای مرتضی احمدی لذت می برد. مرتضی احمدی در بین مردم زندگی می کرد به همین خاطر مردم او را و صدای زیبایش را دوست داشتند. در نوار کاست گلفروش ایرج نقش شاگرد‌ها را خواند و در کنار صدای آسمانی ایرج به زیبایی کار کمک شایانی کرد. در رادیو بخاطر سریال هردم‌بیل پرویز خطیبی در سال56 از نظر مردم به عنوان محبوبترین هنرپیشه رادیو انتخاب شد.  

پرسپولیسی بود و هیچ ابایی در مخفی کاری نداشت که نکند از چشم طرفداران استقلال بیفتد، خودش هم این به مساله واقف بود که این خیل عظیم تماشاچیان استقلال حداقل یک بار تمام قسمت‌های سریال 52 قسمتی پینوکیو را دیده‌اند و از صدای روباه مکار به لذت نشسته‌اند. مطمئنم هیچ استقلالی وجود ندارد که حالا بخاطر رفتن او گوشه چشمش تر نشده باشد.  او در این کهن سالی بار دیگر با شکرستان به منزل همه‌ی ما با صدای دلنشینش شکر وارد کرد و راوی شکرستان که شاید ناخودآگاه از حسن کچل گرفته شده بود و  زیبایی کار را چند برابر کرد.

حالا دیگر روزنامه پرسپولیس می تواند ادای دین کند و بنویسد که آی پرسپولیسی‌ها عمو مرتضایتان رفت. حالا عادل می تواند در برنامه پرطرفدار نودش یک بار دیگر نام او را زنده کند. حالا دوباره تشییع جنازه از تالار وحدت به سمت قطعه هنرمندان بهشت زهرا و اشک‌هایی برای مردی که مردمی بود و در بین آنان زیست و آنان را خنداند.  برای این مرد مردمی روحی شاد و رحمت و مغفرت را آرزومندیم. 


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 6:29 عصر شنبه 93/7/26

بنام خدا
سلام دوستان خوبم. زمان چون برق گذشت و یکهویی دیدیم به هفته هفتم کلاس ها رسیدیم. عمر برف و است و آفتاب تموز سعدی همواره نهیب زن است که برف پیری می آید و تقدیری نیست.

دیشب از ساعت یازده و نیم شب با آن که خیلی هم خوابم می آمد به دیدن فیلم چ از ابراهیم حاتمی کیا نشستم. من تمام فیلم های او را دیده ام فقط تعدادی از فیلم های کوتاه او را نتوانستم ببینم. حاتمی کیا دوباره به سراغ جنگ رفت. راستش بهترین فیلم های دفاع مقدس کارهای اوست و بجز چند نفری همچون ملاقلی پور خدا بیامرز و یکی دو نفر دیگر، فیلمساز دفاع مقدس کم داریم. اما دو روز از زندگی شهید دکتر مصطفی چمران در ماجرای حمله گروهک های جدایی طلب به پاوه دستمایه فیلم چ شده است. حاتمی کیا در دهه ششم عمر خویش دیگر تکنیک را بخوبی می داند کمتر می توان از او ایراد فنی گرفت که در این زمینه چیزی کم ندارد. نمونه اش در سقوط هلیکوپتر و فانتوم که بسیار خوب از کار درآمده اند قابل دیدن است. در قصه گویی نیز کم نمی آورد و در این فیلم 125 دقیقه ای کمتر انسان احساس خستگی می کند. مشکل اصلی فیلم حاتمی کیا تعدد شخصیت است. این تعدد شخصیت باعث شده است که او فرصت پرداختن به این همه شخصیت را نداشته باشد. حتی شخصیت مصطفی چمران نیز درست و حسابی پرداخت نمی شود. اگر ما از قبل حدودی از زندگی ایشان را نمی دانستیم اصلا معلوم نبود او چه کاره بوده است. فقط گفته می شود او نماینده دولت است. هنوز معلوم نیست که او چرا دانشگاه برکلی را رها و به جنوب لبنان رفته است؟ این به پرداخت زیادتری نیاز دارد.  مردم کرد در این قصه دو دسته اند یکی با پاسداران و دیگری جدایی طلب! نه علت این را می دانیم و نه علت آن را!  دکتر حمید عنایت چپ مارکسیست نماد جدایی طلبی است، شخصیت او که کلید اصلی این همه کشت و کشتار است در هاله ای از ابهام می ماند. آیا چپ مارکیسیتی بودن می تواند دلیل این جدایی طلبی خونین باشد. در این زمینه آنقدر سوالات زیاد است که از حد تصور بیرون است و پرداختن با تحقیق می توانست به بازسازی صحیح قسمتی از تاریخ انقلاب کمک کند.  وقتی اصغر به او می گوید تو را بیشتر چمران بازرگان دیدم تا چمران خمینی حتی علت این نیز معلوم نیست.  چون شخصیت اصغر درست و حسابی پرداخت نشده است آدم احساس تعجب می کند از این جمله! یعنی چون او به مذاکره به فرمانده گروه های جدایی طلب تن داده اهل تساهل و چمران بازرگان شده است؟   اتفاقا می خواستم بگویم در این فیلم چمران بیشتر چمران خمینی است زیرا مردانه می ایستد، صحنه جنگ را ترک نمی کند، اگرچه وزیر دفاع دولت بازرگان است و حضور او بیشتر در پشت جبهه نیاز است، اما او نمایندگی می کند اوج ایثار را در نمای زیبای حمل گاری مجروحان با زبان روزه در ماه رمضان با عرقی که لباس هایش را خیس کرده است. شخصیت اصغر به عنوان فرمانده سپاه پاوه پر از تناقض است. او می داند جدایی طلبان در بیمارستان به صغیر و کبیر رحم نکرده اند چرا می خواهد مردم بیچاره را از تنها جای امن پاوه  یعنی مقر سپاه پاسداران به کوچه و خیابان بفرستد تا گوشت قربانی شوند!  از ادمی چون او بعید است زیرا او بخاطر این مردم در زندان های شاه شکنجه شده و آثارش را به فلاحی و چمران نشان می دهد.  کاش ابراهیم با حوصله شخصیت های فلاحی و چمران را به عمق می برد و بجای فیلم خانوادگی چمران از همسر و کودکانش که از فرط زیادی مقداری ذق می زند،  به درون ذهن خداپرست و آرام او پا می گذاشت. مشکل حاتمی کیا عدم شناخت چمران است. جا داشت گوشه ای از دعاهای او را که به دکتر شریعتی نوشته در شب احیاء زمزمه می کرد آن موقع اوج مردم دوستی و راست  کرداری این بزرگمرد که هم استانی اینجانب است بیشتر مشخص می شد. کاش حاتمی کیا باز فیلم جنگی بسازد ولی کاش بیشتر راجع به شخصیت هایش فکر کند. یا حق


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 10:31 عصر یکشنبه 93/7/13

بنام خدا
سلام دوستان خوبم. اگرچه گفته‌ام که نوشتن را دوست دارم اما باید اعتراف کنم که کرختی عجیبی پیدا کرده‌ام و دست و دلم به نوشتن نمی رود و علت اصلی آن نداشتن موضوع یا مطلب درخور توجه است. امروز عید بزرگ اضحی و تعطیلی ایران! البته از روز قبل از عید هم بعد از ظهرش بخاطر برگزاری دعای عرفه تعطیل شد. راستش مردم ما عشق عجیبی به سالار شهیدان دارند وبه هر بهانه‌ای مربوط به امام حسین مملکت را تعطیل می کنند. دلم نمی‌خواهد کلاس هایم تعطیل شود زیرا در پایان نیمسال اگر ببینم قسمتی از سرفصل‌ها درس داده نشده یک جوری عذاب وجدان یا وجدان درد به سراغم می آید مخصوصا که امسال 15 شهریور مثلا کلاس‌ها شروع شده و علنا دوهفته از این نیمسال بجز کلاس دانشجویان ارشدم کلاس دیگری برگزار نشده!!. این‌که مردم ما در این روز چه‌کاری می کنند من سر در نمی آورم که چرا باید تعطیل باشند. می توان این عید را گرامی داشت و صبح به نماز عید هم رفت و  در عین حال تعطیل هم نبود! مثل ماه رمضان و شب‌های قدر که یک ساعتی دیر به سرکار می رویم.  راستش در هفته ای که تاسوعا و عاشورا هم در آن قرار می گیرد کلا باز تعطیل می شویم. البته ما که هستیم و سر کلاس هم می رویم اما وقتی کسی نیست یا یک یا دو نفر هستند چگونه می توان کلاس برگزار کرد! یک نفر آدم با شهامت می خواهد تا مقداری از این تعطیلی‌ها بکاهد. می توان روز تاسوعا را تعطیل نکرد زیرا در اکثر کتب تاریخی هم آمده است که حضرت ابوالفضل(ع) آز آخرین افرادی بوده است که در روز عاشورا شهید شده است! حال تعطیلی این روز باید ریشه یابی شود. می توان نورزو را یک هفته بجای سه هفته تعطیل بود و چرخ مملکت را چرخاند. می توان مقداری جهت کمک به اقتصاد مملکت کمتر به مسافرت رفت. خدا وکیلی هیچ جای دنیا اینقدر مردمش به مسافرت نمی روند. خیلی از فک و فامیل را می شناسم که عید که می شود چند خانواری ایران‌گردی را  شروع می کنند و با ماشین‌هایشان و این نیزین مفت به جاده می زنند و فوقش چادری بر می دارند و دو هفته‌ای خانه بدوشی و از این شهر به آن شهر!  ای کاش ما سالی یک بار مسافرت می رفتیم اما درست و حسابی. یک توری ثبت نام  می کردیم و هم جای مناسب برای خوابیدن هم با اتوبوس‌های مناسب که نه خستگی بماند و مساله‌ی دیگری و تازه کلی اطلاعات هم از کسانی که وظیفه‌این کار را داشتند بدست می آوردیم. مردم ما در عید روزی سی هزار نفر به دیدار حافظ می روند اما چند نفر از این سی هزار نفر می تواند ده دقیقه و فقط ده دقیقه زندگی حافظ را بازگو کند!  چند نفر از این سی چهل هزار نفری که به دیدار تخت جمشید می روند تاریخ این مکان را می دانند؟ ما باید مقداری بازنگری کنیم.   آیا کسی هست که این مطلب را جدی بگیرد!! یا حق


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 9:40 صبح پنج شنبه 93/5/23

بنام خدا
سلام دوستان. مدت مدیدی است که حالت منگی و کرختی در نوشتن برایم ایجاد شده‌است و از شما چه پنهان خودم هم نیز دیگر کمتر به وبلاگ خودم سر می زنم. باید نیروی محرکه‌ای می آمد و دستان مرا وادار به حرکت روی صفحه کلید می کرد. تابستان از نیمه گذشت و عمر چون آب روان گذر کرد و می کند و موهایم حالا سفیدتر از پیش شده‌اند. تابستان بدی نبود کتاب‌های زیادی خواندم و فیلم‌های نابی دیدم. امسال سال آشنایی با شاهنامه فردوسی بود. داستان اسفندیار و ضحاک مدتی است که دست از سرم بر‌نیمدارند. بالاخره شبکه نمایش گنج های سیه ره مادره هیوستن و پول برسون را پخش کرد و آرزوی دیدن این فیلم‌های ناب بر دلم نماند.

اما بالاخره یکی از پیش‌بینی هایم درست از آب درآمد. من در کلاس تاریخ ریاضی یا درس دیگری مطرح کرده‌بودم که مریم میرزاخانی فیلدز خواهد گرفت و چنان شد. نمی توانم خوشحالی خود را از موفقیت یک هموطن پنهان کنم و از این که نام ایران این بار در راستای تولید علم بر زبان ها می افتد افتخار می کنم. حال دوباره بعد از خوارزمی و کرجی و خیام و خواجه نصیر و غلامحسین مصاحب نام مریم میرزاخانی نابغه متفکر ما به تاریخ ریاضیات اضافه می شود و جای بسی خوشحالی دارد. 50 ساله ای بنام خیام به عنوان بزرگترین متفکر جهان در یک دوره پنجاه ساله و حالا چهار ساله ای بنام مریم میرزاخانی. درکنفرانس ریاضی اردبیل یا تبریز در دوره قبل بود دکتر عباداله محمودیان این گروه را با خود به کنفرانس آورده بود و این ریاضیدانان جوان در شانزده سالگی برای ما سمینار می دادند و ما چون شاگردانی علاقمند به سخنرانی های آنان گوش می دادیم. متاسفانه رضا صادقی و پنج نفر آنان در نزدیکی پل دختر تلف شدند و جامعه ریاضی ما شانس آورد که مریم زنده ماند. حالا او نوبل ریاضی گرفته است و اولین زن تاریخ است که به چنین افتخاری رسیده است. از این به بعد یک سمینار دیگر در درس تاریخ ریاضیات اضافه خواهد شد و آن زندگی‌نامه و کارهای مریم میرزاخانی! این موفقیت ارزنده را به ایشان و خانواده‌اش و دانشجویان و همکارانم و جامعه ریاضی ایران  تبریک می گویم. دیروز  دکتر پیغان تماس گرفت و گفت که میرزاخانی فیلدز گرفته است به سایت دانشگاه استانفورد برو و رفتم و دیدیک stanford"s Maryam Mirzakhani Fil.... مقداری گیج شدم که جایزه بنام آمریکا و دانشگاه استانفورد تمام شده است اما بالاخره مریم میرزاخانی ایرانی است و فارغ‌التحصیل صنعتی شریف! به سایت انجمن ریاضی ایران رفتم خبری نبود. به همراه دکتر دهقان رئیس انجمن زنگ زدم دیدم بر نمی دارد به دکتر سالمی زنگ زدم و گفتم عباس جان چرا در صفحه انجمن خبری نیست گفت داریم گزارشش را تهیه می کنیم. امروز روزنامه شرق سنگ تمام گذاشته بود و استاد مهدی بهزاد نیز به زیبایی مطلبی را نوشته بود. خوشحالم و خدا را شکر می کنم.  یاحق.


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 12:9 صبح شنبه 93/4/7

بنام خدا
دوستان گرامیم سلام. 12 سال پیش در چنین روزی پدرم دار فانی را پس از یک دوره بیماری یک ماهه در بیمارستان رسول اکرم تهران وداع کرد. پدر ستون خانواده است و وقتی از دنیا می رود خیمه خانواده است که می افتد و هیچکس نمی‌تواند جای او را بگیرد. البته عموهایم زنده بودند و خدائیش هر کدام یک جورایی بوی آقام را می دادند، اما هیچکدام پدر نمی‌شدند.  از بین عموهایم فقط عمو حاجیم زنده است و دوران کهنسالی را بعد یکبار سکته گذران می کند و از خدا برایش شفای عاجل مسئلت می کنم. دو عموی دیگرم در یک سال در فاصله 75 روز از دنیا رفتند. امروز به اتفاق برداران باز سر خاک آقام جمع شدیم و فاتحه‌ای و شاخه گلی که بگوییم دوستش داشتیم و برایمان گرامی بود و هست. می دانستیم زود از دستش می دهیم که از همه برادرانش نحیف‌تر بود و دل درد کهنه‌ای که داشت مدت‌ها اذیتش می کرد تا کیسه صفرایش را عمل کرد و از شر آن دل درد دل آزار راحت شد. آدم بسیار بی غل و غشی بود و بسیار با مردم مهربان بود. برادرم مرتضی می گفت با او به آغاجاری رفته بود برای کاسبی و یک روز قابلمه‌ای که 2000 تومان قیمت داشته را به مادری به 1500 تومان فروخته بود و مورد اعتراض مرتضی! که بابا قیمتش بیش از این‌هاست چرا ضرر می دهی و پیرمرد گفته بود این زن شوهرش را در جنگ از دست داده نباید به او سخت گرفت!  از مردم آغاجاری خیلی طلب داشت و می دانست که مارا حوصله جمع کردن این همه مبالغ خورد نیست گفت همه را به آن مردم حلال کردم. وقتی رفت خیلی ها به ما مراجعه کردند و گفتند که پیرمرد دستشان را می گرفته و ماهانه مبلغی را به عنوان کمک خرج به آن‌ها می داده است. حج نرفت و هر وقت به او می گفتم چرا برای حج ثبت نام نمی‌کنی می گفت حج دور و برت است. این همه فقیر در این محله فوتبال است و تو هوس حج می کنی! خدا روحش را در این روز جمعه شاد کند.


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 3:41 عصر یکشنبه 93/4/1

نام خدا
سلام دوستان خوب. بازی شب گذشته تیم ایران در مقابل آرژانتین یک بازی کاملا معقول و دوست داشتنی بود و باعث شد که ایرانیان به داشتن چنین تیمی افتخار کنند. راستش مسی را خوب کنترل کردیم تا دقایق آخر که فکر کردیم کار تمام است و این سه دقیقه هم مثل بقیه می گذرد و تعویض های کی روش باعث شد که گروه کنترل کننده مسی تمرکز خویش را از دست بدهند. دژاگه که بارها با او درگیر شده بود جایش را با رضا حقیقی تعویض کرد البته اگر اشتباه نکرده باشم و باعث شد مسی در آن میان ول شود و این موجود چون بسیار عقده از مردم ایران داشت باید خودش را تخلیه می کرد و مزد فحش هایی را که در صفحه فیس بوک به او داده شده بود با ضربه ای استثنایی جواب داد و شد آن که نباید بشود. راستش آن سه دقیقه آخر را باید بیشتر مواظبت می کردیم. اگرچه فوتبال است و لحظه ها و ما قدر آن لحظات را ندانستیم و با این که حقمان نبود باید با جام جهانی تقریبا خداحافظی کنیم مگر آن که دست غیبی بکار افتد. داور ناداور پنالتی مسلم را ندید می گیرد تا امیدهای ما را به یاس تبدیل کند! حالا ما مانده ایم و اما و اگرهای تمام نشدنی. تنها شانس ما باید هجوم گسترده تیم نیجریه برای عدم رویارویی با فرانسه باشد تا تیم مسی را بر سر لج بیاورد و بر آن ها پیروزشان کند و آنطرف رویارویی ما با تیم بوسنی است که شانسی ندارد و ممکن است با اختلاف ببازد. حیف شد مسی بدجور از ما انتقام گرفت. یا حق


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 2:56 عصر چهارشنبه 93/3/28

بنام خدا
سلام دوستان خوب. نیمسال دوم هم به انتها رسید و ما مانده ایم و در این اثنای ورود به ماه مبارک رمضان با یک عالمه ورقه تصحیح نشده و تب فوتبال که چه وقتی از بیست و چهار ساعته زندگی را به تلاف می کشد. همیشه به آخر نیمسال که می رسیم سفارش های پیاپی برای نمرات آغاز می شود. واقعا برایم سخت است که از استادی خواهش کنم که نمره ای برای کسی بگیرم. من حالا به سنی رسیده ام که فرزندان همکلاسی هایم دانشجو شده اند. این اخلاق بد ایرنیان اصلاح نمی شود که باید برای فک و فامیلشان نمره بگیرند و اصلا این را حق می دانند. یکی از دوستانم زنگ زد که به فلانی زنگ بزن و بگو که نمره هشت و نیم را ده رد کند! به استادش که زنک می زنی هشت و نیم چیزی در حدود سه و نیم بوده است و آیا این ظلم نیست که سه و نیم ده شود؟ کس دیگری زنگ زده و نمره دیگری خواسته! باور کنید فقط خانوداده ام از من تقاضای نمره نمی کنند چون می دانند که وقعی نمی نهم. می ترسم نمره برای دوستی نگیریم و این سلام علیک چندین و چند ساله دچار خسران شود. از معلمی این قضاوت آخرش از همه سخت تر است. یعنی باید به دانشجویانت نمره دهی و آنها را با هم مقایسه کنی! ما باید یاد بگیریم که به حق خودمان قانع باشیم و سعی نکنیم از راه های عیرمعمول به هدف برسیم.


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 1:3 عصر چهارشنبه 93/3/14

بنام خدا
سلام دوستان خوبم. می دانم با تنبلی  گرفتاری و کرختی در نوشتن که سراسر وجودم را فرا گرفته است بعید است تا سالروز 24 خرداد مطلبی بنویسم. به همین خاطر گفتم یاد خاطرات سال پیش انتخابات کنم و برای روز پیروزی حسن روحانی مطلبی بنویسم که در ادامه می بینید.

از سال 91 زمزمه انتخابات باید به گوش می رسید و نمی رسید. در مقایسه با 87 که زمستانش غوغای انتخابات داشت اما در نود و یک حتی تا شب عید تنور انتخابات را نمی عجیبی گرفته بود و نفتی لازم بود تا تا هیزم انباشته شده آتشی بگیرد. گمانه‌های اصلاح طلبان  روی خاتمی بود و هاشمی. معلوم بود خاتمی شرایط را مناسب نمی دانست که بیاید و پیام نیامدن آب در تنور انتخابات به جای نفت فوران کرد تا هاشمی اعلام حضور کرد. جناح رقیب مشایی را بعد از هاشمی به وزارت کشور فرستاد و نفت لازم در تنور ریخته شد و گرمای انتخابات در هوای وزارت کشور هرم عجیبی داد. ستاد‌های خودجوش هاشمی شکل گرفت و همان روز در شعارهای مردم معلوم بود هاشمی پیروز انتخابات است و نظر سنجی‌ها سی میلیون را برای هاشمی تایید می کرد تا شورای نگهبان کار خویش را کرد و او را خط زد و دوباره هوای گریه صادر شد. در میان اصلاح طلبان میانه رویی چون عارف تایید صلاحیت شد که چند سالی در کنار خاتمی بوی او را گرفته بود. میانه رویی دیگر از اصولگریان حسن روحانی بود که سالها همنشینی‌اش با هاشمی، بویی از او را می داد و جلیلی نماد طیف احمدی‌نژاد و بوی او را می‌داد و رضایی آش همیشگی انتخابات است. تایید صلاحیت مهندس غرضی هم شاید برای خالی نبودن عریضه بود. قالیباف با کارکردی چشمگیر در شهر تهران در نبود هاشمی سوادی ریاست جمهوری داشت و نظرسنجی‌ها نیز رای او را کم نشان نمی داد. حداد عادل هم چه زود دانست که نباید بماند و با بهانه نه چندان دلچسبی متوجه رای کمش شد و انصراف داد تا اصولگریان تند رو را روی یک نفر متمرکز کند تا بلای سال 84 که گریبان اصلاح طلبان را گرفته بود نصیب آنان نشود و شد. مومن از یک سوراخ دوبار گزیده نمی شود اما در ایران هرکس خودش باید تجربه کند.  علی اکبر ولایتی در مناظره بسیار منطقی جلوه کرد و چنان جلیلی را به گوشه رینگ فرستاد که یک لحظه احساس کردم او لباس اصلاح طلبی به تن کرده است. کار علمی دقیق اصلاح طلبان و خواستن از عارف برای کنار رفتن به نفع روحانی در سه روز آخر کار خود را کرد و خیزش مردم به سمت صندوق‌های رای را رقم زد. شکست جلیلی- قالیباف از روحانی شکست تیم احمدی‌نژاد است، ای کاش مشایی را شورای نگهبان کنار نمی گذاشت تا بداند مردم از شعارهای پوپولیستی گریزان بودند، زیرا هر سه با پارامترهای او پا به زمین انتخابات گذاشتند. آری بیست و چهار خرداد در راه بود و لحظه‌ها پیروزی را رقم زد. اشتباه وحشتناک تیم اقتصادی احمدی‌نژاد و فقیرتر کردن سفره مردم در کنار حرکت بسیار سنجیده اصلاح طلبان در قانع کردن عارف برای انصراف پیروزی شیرین اصلاحطلبان در 24 خرداد 92 را رقم زد.


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 11:40 صبح چهارشنبه 93/2/3



بنام خدا سلام دوستان خوبم. عرض شود که ماه اردیبهشت هم از راه رسید و من شاکر کوی دوست از بابت لطفش در ارسال باران و برف و نعمات الهی. تا کنون در اراک 372 میلیمتر باران و برف باریده که از سال های بسیار خوب است و یکی از دغدغه هایمان کم شده است. الهی تو کریمی و بخشنده. از این بنده حقیر جز شکر کاری بر نمی آید.

در مورد یارانه ها  و این که دولت انتظار دارد که نوزده میلیونی که به ایشان رای داده اند از یارانه انصراف دهند، این انتظار درستی از دولتمردان نیست زیرا که اتفاقا تعداد زیادی از کسانی که در حماسه 24 خرداد رایشان را به آقای روحانی دادند از سیاست های اقتصادی آقای احمدی نژاد دل خوشی نداشتند و به امید بهبود وضع اقتصادی رای را به اسم دولت دبیر و امید نوشتند. این که توقع داشته باشیم ده میلیون نفر انصراف دهند، باید زیرساختش اعلام می شد. یعنی الان هم معلوم نیست که دولت قیمت بنزین و گازوئیل را برای سال 93 چند در نظر گرفته است؟ یا مثلا دلار چند خواهد بود. یا نمی دانیم آب و برق و گازمان چند بالاخره تمام خواهد شد. راستش قشر حقوق بگیر باید بتواند دودوتا چهار تا کند تا بداند چقدر پس انداز دارد که با آن ببیند می تواند روزگارش را بگذراند یا نه!! اگر دقیقا مشخص می شد که دولت قرار در این سال چکار کند آنوقت تصمیم گیری راحت تر بود. می خواهم بگویم در این 70 میلیونی که برای یارانه ثبت نام کرده اند بالاخره یک ده میلیونی خدائیش حقوق بالای دو میلیون می گیرند و نباید یارانه بگیرندکه با پنج میلیون عدم ثبت نامی می شود پانزده میلیون و این برای این مرحله باید خوب باشد. دولت باید دلار را کنترل کند و برای جبران کسر بودجه خویش نباید به افزایش قیمت دلار اقدام کند که این کار شمشیر دودم است و اگر چه ظاهرا کسر بودجه دولت را برطرف می کند اما از آن طرف تورم ایجاد شده باعث گرفتاری هایی می شود که دولت احمدی نژاد را از محبوبیت ساقط کرد. پس امیدوارم که دولتمردان بیش ار پیش تدبیر بخرج دهند. یا حق


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

<      1   2   3   4   5   >>   >

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
5
:: بازدید دیروز ::
38
:: کل بازدیدها ::
369064

:: درباره من ::

یاد باد آن روزگاران

علی محمد نظری
من اگر وقت داشتم بیشتر می نوشتم. اینجا حدیث نفس است. نوشتن در باره خویشتن است و شاید در باره دنیایی که در آن بسر می بریم.

:: لینک به وبلاگ ::

یاد باد آن روزگاران

::پیوندهای روزانه ::

:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

آتش، قیصر امین پور . آملا عباس، قره بنیاد . اعراف . امام حسین (ع)، محرم، آیه اله بروجردی . اولین روز دبستان . بابا شهباز . بلاگفا. دفتر ایام . پرویز شهریاری . حج، عید قربان . حضرت ابوالفضل، نوحه سرایی . حضرت داود (ع) . حمید مصدق، سیب . دماوند . دماوند، راسوند، سفیدخانی . دماوند، کوهنوردی . دوره گرد . دیوار کعبه . ربنای شجریان . رسمی قطعی . رمی جمرات. بلعام بن باعور، . رمی جمره- ابراهیم خلیل الله . روستای سیدون . سرمین منی، مشعر، عزفات، حج . سیل، روستای سیدون . شهید ابراهیم نظری، ابراهیم همت، ابراهیم حاتمی کیا . شیخ اصلاحات، میرحسین، انتخابات 22 خرداد . شیخ صنعان . عاشقی، نماز شب . عشق پیری . عمره مفرده . عید رمضان . کتاب قانون، پرویز پرستویی مازیار میری . گوزن ها، مسعود کیمیایی . گوسفند سرا. دماوند . لجور . ماه رجب، . محمد رضا مجیدی . نوروز . هوشنگ ابتهاج . یزد، شیرکوه، دکتر محمد مشتاقیون .

:: آرشیو ::

گل های مکزیک
نقد فیلم
سیاسی
مذهبی
شعر
شخصیت ها
خاطرات
داستان
اجتماعی
سفرنامه
آبان 90
مهر 90
شهریور 90
مرداد 90
تیر 90
اردیبهشت 90
اسفند 89
دی 89
آذر 89
آبان 89
آذر 84
آذر 90
دی 90
اسفند 90
بهمن 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91
تیر 91
شهریور 91
مرداد 91
دی 91
آذر 91
بهمن 91
اسفند 91
فروردین 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
خرداد 93
اردیبهشت 93
تیر 93
مرداد 93
مهر 93
دی 93
اردیبهشت 94
اسفند 93
خرداد 94
شهریور 94
دی 94
بهمن 94
خرداد 95
اسفند 94
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
مهر 2
آبان 2

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من::

.: شهر عشق :.
بوی سیب BOUYE SIB
انا مجنون الحسین
گزیده ای از تاریخ تمدن جهان باستان (ایران، مصر‍، یونان
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
مکتوب دکتر مهاجرانی
یاداشت های یک دانشجوی ریاضی
حاج علیرضا
سهیل
حیاط خلوت
بانو با سگ ملوس(فرشته توانگر)
صد سال تنهایی(هنگامه حیدری)
یادداشت های یک دانشجوی ریاضی(محسن بیات)
پردیس( حسین باقری)
دستنوشته های بانو

:: لوگوی دوستان من::




::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::