یاد باد آن روزگاران


ساعت 5:6 صبح شنبه 87/5/19

یارم چو قدح بدست گیرد              بازار بتان شکست گیرد

دکتر مهدی فولادوند مترجم برجسته قرآن کریم به ملکوت اعلی پیوست. می گویند 88 سال داشت شایدم بیشتر زیرا سال 79 که به دانشگاه اراک آمد گفت که 84 سال دارد. دوبار در دانشگاه اراک سخنرانی کرد. یک بار دفتر نهاد دعوتش کرده بود و بار دیگر من خودم او را دعوت کردم. ایشان هم از اراکی های برجسته بودند. به چند مورد از نکاتی که در این دو سخنرانی در دانشگاه ارائه نمود اشاره می کنم.

1. به هیچ عنوان اعتقاد نداشت که خداوند با کارهای غیر معقول و عجیب و غریب که با عقل قابل اثبات نیست بلا بر سر کافران یا مشرکان آورده باشد. مثلا می گفت ابابیل حیواناتی هستند که از شترمرغ بزرگترند. می گفت این کلمه از ابا ابل آمده است یعنی پدر شتر، پس اینکه بعضی ها می گویند این ها پرندگاه کوچکی بودند که با انداختن ریگی بر سر یک نفر او را پودر می کردند امکان ندارد. می گفت این حیوانات در سودان زندگی می کنند و عکس آن ها را نشان داد.

2. نهنگ را در داستان حضرت یونس عنبر ماهی ترجمه کرده است. می گفت زمانی که در انگلیس بودم یکی از این عنبر ماهی ها یک غواص انگلیسی را بلعیده بود و بعد از مدتی که نتوانسته بود او را هضم کند آن را بالا آورده بود و وی سالم از دهان عنبر ماهی بیرون آمده است. روزنامه های ان موقع که می گفت 30 سال پیش بوده نوشتند داستان یونس تکرار شده است.‏ می گفت عنبر ماهی ها با صدای ز با هم ارتباط برقرار می کنند، یعنی زد انگلیسی. و به آیه 37 یا 38 سوره یونس اشاره کرد که خداوند می گوید و کذالک الذین کذب..... می گفت خداوند اینجا یک سمفونی زد بکار گرفته که اشاره به همین عنبر ماهی است.
3. در سوره یوسف کلمه متکئا را به جای کسره روی کاف اعتقاد به ساکن روی کاف داشت. این کلمه نیز زمانی که زلیخا زنان سران قوم را دعوت نموده و یوسف را نشان می دهد و آن ها دستان خود را می برند در قرآن آمده است. می گفت زنان مصری همه روی کاناپه می نشستند و فقط مطربان روی زمین می نشستند که احتیاج به متکا برای نشستن داشته باشند و عکسهایی از موزه ها  را که زنان روی کاناپه می نشستند را نشان دادند و متکا با ساکن روی کاف یک نوع نارنج مصری است که خوردنی است.

4. اعتقاد داشت که حضرت سلیمان به نیروی هوایی مسلح بوده است و اینکه میگویند به طرفه العینی از شهر استخر به شهر شام رسیده غلط است زیرا می گفت که می گویند ناهار را در شهر استخر خورده و شام را در دمشق و این فاصله ظهر تا شب را ایشان با نیروی هوایی پیموده است.
دیوان در خدمت حضرت سلیمان را مردمانی از سیاهپوستان می دانست. البته حضرت سلیمان فرزند حضرت داود (ع) خیلی نباید قدیمی باشند چون وفات حضرت داود را 932 قبل از میلاد ذکر کرده اند. حال داشتن یا نداشتن نیروی هوایی توسط حضرت سلیمان قابل اثبات است.
5.  معتقد بودند که حضرت موسی(ع) حدود 3750 سال قبل زندگی می کردند در زمان رامسس سوم، و عبور آن حضرت را از دریا بصورت معجزه منکر شدند و می گفتند که موسی از جذر و مد استفاده کرده و این اعتقاد ایشان آن موقع کلی درد سر برایم درست کرد. می گفت نباید افسانه درست کنیم والخ. حتی زنده شدن فرد را در داستان بقره منکر شدند و می گفتند با زدن دم گاو مرد دچار هیپنوتیزم شده و قاتل را معرفی کرده که البته این اعتقادش نیز کلی حرف و حدیث داشت. حتی زنده شدن مردگان یا شفای کوران را توسط حضرت میسح به شفای دل آن ها تعبیر می کرد.

خدایش بیامرزد.

یا حق


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 6:58 صبح شنبه 87/5/12

                                             کل نفسه ذائقه الموت

می دانستم زیاد به درازا نخواهد کشید و سرعت این بیماری خیره کننده است 36 روز پیش برای احوالپرسی او را دیده بودیم که راه می رود و از آن همه پله به راحتی بالا می آید ولی الان در زیر خروارها خاک در آرامگاه ابدی اش آرمیده است.  آخرین شب حیاتش من و برادرم مصطفی پاتختی اش بودیم زبان چون چوب خشکی در دهانش قرار داشت و ما مرتب با دستمال خیس زبانش را تر می کردیم و سینه همچون موج دریا برای گرفتن آخرین بارقه های حیات بالا و پایین می شد. گاهگداری که به هوش می آمد اشک بود که از گوشه چشمش روان بود که جگر آدم را آتش می زد.  شبیه ترین فرد به آقام داشت می رفت و ما یک بار دیگر پدر از دست دادیم و اینکه این دو  برادر  علاوه بر شباهت ظاهری و باطنی بیماری اشان نیز یکی بود و سن رفتنشان بسوی خدا نیز یکی هر دو در 67 سالگی ما را تنها گذاشتند. به لهجه محلی  خودمان به آقام، آملا (آقا ملا) می گفت و در وصیتش این بود که جنازه ام را سر مزار آملام حتما ببرید زیرا مدتی است که وقت نکرده ام سر قبرش بروم. رفتن جنازه دیروز روی مزار پدرم غوغایی به پا کرد و فریاد و ناله بود که به سوی آسمان می رفت. اصلا انگار تاریخ را شش سال به عقب برده اند و تشیع جنازه پدر اتفاق اوفتاده. بر اساس وصیتش جنازه اش را در روستایمان دفن کردیم در کنار مزار بی بی خدیجه  و بابا شهباز. امروز مجلس ختم داریم از ساعت 10 تا 15 که می دانم چه غوغایی است دیروز تمام افراد روستا در تشیع جنازه اش می گریستند. افرادی که من از لحاظ شکل ظاهری اشان  تشحیص می دادم که از آن کدام طایفه اند همه بیشتر از ما به سر و صورت می زدند و ناله بود که با اشک همداستان بود.

یا حق                   


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 5:59 صبح یکشنبه 87/4/23

                                               یا من اسمه دوا و ذکرهو شفا

عید نوروز مثل همیشه به منزلش رفتیم ماشین را در زمین خالی جلوی خانه اشان پارک کردم و از ماشین پیاده شدم و طبق عادت به پنجره خانه اشان  در طبقه دوم نگاه کردم. سری بیرون آمد و صدای خوشحالی که عمو اینا آمدند. در همیشه باز بود به داخل رفتیم دیده بوسی و تبریک عید.
-پس حاج آقا کجاست؟
-می آید. بفرمایید بالا.
چند دقیقه نگذشته بود که خبر رسیدنمان فضای روستایمان را پر کرد و حاج آقا از راه رسید و سلام تعارف و دست بوسی.
-حاجی خدا نکرده ناخوشی؟
- نه مقداری کبدم چرب شده چیزی نیست. دکتر گفته.

حاج شکراله عموی کوچکم را از همه ی عمو هایم بیشتر دوست دارم. راستش خیلی بوی آقام خدا بیامرز را می دهد از شش سال پیش که آقام رفت به نوعی نقش پدری داشته و توانسته جای خالی آقام را پر کند. از اون آدم های در خونه باز است که اگر 100 تا مهمان سر زده وارد خانه اش شوند از خوشحالی پر در می آورد. همیشه دوست داشتم مثل او باشم. بعد از فوت آقام خودش نیز احساس کرده باید بیشتر هوایمان را داشته باشد.

آری کبد حاجی چرب بود ولی نه آنقدر که تعداد گلبول های سفید و قرمز را در شرایط بحرانی قرار دهد. سه هفته پیش دوباره برای احوالپرسی به روستایمان رفتیم. حاجی نصف شده بود. خانم همه آزمایش ها را بررسی کرد و گفت باید آزمایش مغز استخوان بدهد من مشکوکم. بچه هایش و خودش نگران شدند و حالا حدس خانم درست از آب درآمده است.  حاجی به سرطان خون از نوع ام 4 که از همه خطرناک تر است مبتلا شده و دوباره دست ها بسوی آسمان دراز شد. دیشب در بیمارستان آیت اله خوانساری برای انجام مراحل شیمی درمانی بستری شده. فکر سر و صورت بدون موی او مو را بر تنم سیخ می کند و وحشت مرگ فضای خانه ام را پر کرده. فکر نبودن او و پرواز روحش بد جوری به سرگیجه ام می اندازد. آیا این هم از آن نوع بیماری هاست که آدم فکر می کند دعای ملتمسانه هم بر آن افاقه نمی کند!؟ نمی دانم ناامید نیستم و فقط دعا و دعا....

یا حق

 


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 6:37 صبح پنج شنبه 87/4/6

ای سرمه کش بلند نشینان              در باز کن درون نشینان

وقتی برای ادامه تحصیل در شهر مسکو بودم دوست اینترنتی پیدا کرده بودم که حافظه ای به بزرگی دریا داشت و برایم شعر می فرستاد مدتی پیدایش نبود، تازگی ها شعر زیبای زیر را که یک کودک آفزیقایی گفته است برایم فرستاده، برایتان  می آورم تا قدردان این دوست اینترنتی باشم.

 این شعر کاندیدای شعر برگزیده سال 2005 شده . توسط یک بچه آفریقایی نوشته شده و استدلال شگفت انگیزی دارد

 وقتی به دنیا میام، سیاهم،

وقتی بزرگ میشم، سیاهم

 وقتی میرم زیر آفتاب، سیاهم،

 وقتی می ترسم، سیاهم

وقتی مریض میشم، سیاهم،

 وقتی می میرم، هنوزم سیاهم

 و تو، آدم سفید

 وقتی به دنیا میای، صورتی ای،

وقتی بزرگ میشی، سفیدی

وقتی میری زیر آفتاب، قرمزی،

وقتی سردت میشه، آبی ای

 وقتی می ترسی، زردی،

وقتی مریض میشی، سبزی

و وقتی می میری، خاکستری ای

 و تو به من میگی رنگین!

یا حق

 


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 5:40 صبح سه شنبه 87/3/14

                                گر صد لغت از زبان گشاید        درهر لغتی ترا ستاید

این نیمسال عجب سرم شلوغ بود و احساس این را دارم که عقربه های ساعت با هم مسابقه گذاشته اند به یکباره دیدم که گیلاس و هلو نوبرانه شده اند و خرداد به نیمه رسیده و کلاس ها روزهای آخر خویش را می گذرانند. دیدم آمار مراجعه به وبلاگم سیر نزولی پیدا کرده و معلوم است دوستانی که مرتب سر می زنند و مطلب جدید نمی یابند باید شاکی باشند اما من خودم این گذشت ایام را مگر به سیر سپیدی موهایم ببینیم. چند وقت پیش شعری گفته بودم که کامل نشده بود و برای یک مصرعش خیلی معطل شدم اما نیامد که نیامد حالا برای شما می گذارم تا بل شما کاملش کنید!

      نگارا سر بزن غم را برون کن                 بیا شادی به چشمانم فزون کن

      بهار بر دشت و صحرا می زند راه           کویر سینه ام را لاله گون کن

      شبم در محنت و روزم چو شب گشت     کنون یادی ز شب های جنون کن

      امید دینت گردیده کم رنگ                    بیا فکری ز بخت تیره گون کن

      ندیدی ملک آبادم خزان است                  رسان باران، خزان را سرنگون کن

      دروغ و تهمت و تزویر و نیرنگ                   به لطف گوشه ی چشمت فسون کن

      گل صدبرگ را صد بار دیدم                      بیا مطرب هوای ذوالفنون کن

                          ندانم حاصل عمرم چه باشد

                            علی......... 

                                                                      اردیبهشت 87

یا حق

 


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 3:58 صبح پنج شنبه 87/3/2

از پی تست این همه امید بیم      هم تو ببخشای و ببخش ای کریم

در این چند وقته گرفتاری ها بدجوری به سراغم آمده است  و هنوز دست از سرم بر نمی دارند. احساس می کنم که 24 ساعت خیلی کم است و کاش مثلا روزگار 30 ساعت بود. گرفتاری برگزاری سمینار آنالیز ریاضی خیلی شب و روزم را به هم ریخته است و فعلا تا تسویه حساب کامل چون کابوسی هر شب به سراغم می آید و مدتهاست وقت نکرده ام درست و حسابی قرآن بخوانم. ورزش کردن هم اگر این کوهنوردی دوشنبه و جمعه نباشد حدش به سمت صفر میل می کند. فیلم خوب هم جدیدا بجز این فیلم وحشت در خیابان های الیاکازان در این سال ندیده ام. کنسرت عبدالنقی افشارنیا را که در دانشگاه خودمان برگزار شد نتوانستم ببینم. دلم برای یک اجرای موسیقی سنتی لک زده. کاش استاد رامتین گلبانگ دم دست بود و مثل دوران خوش دانشجویی با اشاره ای بیات ترکش را کوک می کرد و روحمان را به افلاک می برد چقدر هوس شنیدن سه تارش را کرده ام و چقدر هوس شنیدن تصنیف شیدایی تعریف! به قول نیما:

آی نی زن که تورا آوای نی بردست دور از ره کجایی؟

یا حق


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 12:39 عصر یکشنبه 87/2/8

ای یاد تو مونس روانم

گاهی وقتها آدم یک شعری می شنود که بدجوری آدم را تکان می دهد. روز گذشته آقای موسوی از همکاران گروه یک بیت شعر از قول دکتر نشوادیان پیر و مرشد گروه برایم خواند که بدجوری حالم را دگرگون کرد و به آقای موسوی قول دادم به خانه رسیدم شعر را تکمیل می کنم و در وبلاگم می گذارم. پس این شعری که در پایین می آید بیت بسیار زیبای اولش از من نیست و نام شاعرش را نیز دکتر نشوادیان فراموش کرده است اما در به حرکت درآوردن قوه تخیل من برای این شعر نقش اساسی داشته است.

شنیدم رفتی و دلبر گرفتی             زما سوته دلان دل بر گرفتی

چو دیدی مستم از میخانه ی تو             ره میخانه ی دیگر گرفتی

برفتی از سرای تیره روزان                 سراغ عاشقان کمتر گرفتی

غم عالم همه در دل نهادی          چو از دست رقیب ساغر گرفتی

نمی دانی که یکدم با اشاره         شوم اسحاق چون خنجر گرفتی

ضعیفان را مکن له بارک ا...                چو تاج قدرتت در سر گرفتی

زخون شد لاله گون رخسار صحرا              جوانان رشیدم پر گرفتی

نماز شب بخواندی پیش از این ها          نشان از ساقی کوثر گرفتی

         علی دیگر نه هنگام بهار است             

     خزان را در بهار آخر گرفتی            

یا حق

 


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 7:12 عصر یکشنبه 87/1/18

 

ای عقل مرا کفایت از تو     جستن ز من و هدایت از تو

داریوش مهرجویی فیلمساز برجسته کشورمان آخرین ساخته اش سنتوری را برای اخذ مجوز راهی وزارت ارشاد نمود و دقیقا معلوم نیست کدام شیر پاک خورده ای فیلم را در این میان تکثیر و به مافیای قاچاق فیم سپرد و سرمایه حدود 600 میلیون تومانی آنان را به آتش کشید. این بلایی است که نصیب خیلی از فیلم های دیگر نیز شده است. مثلا آفساید جعفر پناهی نیز به همین سرنوشت دچار گردید و کپی با کیفیت بالای آن هنوز هم همه جا به فروش می رسد. اما سنتوری سر از  ویدیو کلوپ ها نیز درآورد و آن ها نیز فیلم را به امانت به مشتریان خود می دهند و  یا کپی آن را به فروش می رسانند، از آن وحشتناکتر پخش این فیلم در اتوبوس های بین راه است که دوستان اهل سفر خبرش را آوردند. حال چند فرضیه برای پخش این فیلم می توان تصور نمود.

 اول اینکه چون تهیه کنندگان از اخذ مجوز نا امید شده اند خودشان برای دیده شدن آن فیلم را به مافیای قاچاق سپرده اند تا مردم ان را ببینند.

دوم وزارت ارشاد بخاطر اینکه مهرجویی زمین بخورد و حسابی ضرر اقتصادی کند فیلم را به مافیای قاچاق سپرده است.

سوم مافیای قاچاق آن قدر قوی شده است که هر فیلمی را بخواهد می تواند در هرجا روی هوا زده و آن را تکثیر و پخش کند.

شاید چندین فرضیه دیگر نیز در این میان قابل طرح باشد. اما آن چه که مهم است به سرمایه مهرجویی با هر فرضیه ای چوب حراج زده شده است و دوستانی که فیلم را دیده اند شاید پول خویش را به مافیای پخش سپرده اند و سهم تهیه کننده این وسط پرداخت نشده است اگر مثل زمان قبل بلیط سینماها را حساب و کتاب کنند سهم تهیه کننده در حدود 50 درصد قیمت بلیط است و با قیمت 2000 تومانی بلیط سینما هر کس بدین طریق فیلم را دیده باید 1000 تومان به  حساب 0116407795   بانک تجارت، شعبه چهارراه پارک وی کد (032) واریز نماید تا شرعا دینی از فیلم بر گردنش باقی نماند. اگر مردم رشد فرهنگی مناسبی داشته باشند مافیا نمی تواند این گونه در این مملکت رشد کند. وقتی که فیلم خانم امیر ابراهیمی تجارتش میلیاردی شد ته دل برای این مردم دلم سوخت که چقدر بد شده اند و سال ها نیازمند کار فرهنگی اند تا بدانند دیدن فیلم خصوصی دیگران حرام شرعی است.

یا حق

 


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 10:57 صبح جمعه 87/1/2

ای مقصد همت بلندان      مقصود دل نیازمندان

سال 86 نیز رخت بر بست و رفت و جای خویش را به سال جدید سپرد و برای من این اواخر سال 86 بس کار زیاد  انباشته گردیده بود که حتی دادن جواب های پیامک دوستان هم مقداری سخت گردیده بود  چون دوستان تعدادشان به لطف الهی زیاد است و مهرشان افزون و از خدا در این ابتدای سال 87 تقاضا دارم که تعداد دوستان را بیش و مهرشان را بیشتر نماید.  می دانم مدت مدیدی است که نتوانستم مطلب جدیدی برایتان ینویسم که این هفدهمین سمینار آنالیز ریاضی که من دبیر اجرایی آن هستم دمار از دماغ  وقتم درآورده. چند شبی است که رمان چرم ساغری بالزاک را شروع کرده ام که فعلا بیسار قوی آغاز شده و اگر همینگونه پیش رود احتمالا نیمه کاره رها نخواهد شد! فرا رسیدن بهار طبیعت و نوروز بزرگ ایرانیان بر همه ی شما دوستان که مرتب به این وبلاگ سر می زنید مبار باشد.

 در این اواخر سال 86 دکتر عبدالکریم سروش مطلبی را در باره حضرت رسول مطرح کرده بود که بسیاری را به واکنش وادار نموده بود آیت اله سبحانی دو جوابیه را مطرح کردند و همچنین آیت اله نوری همدانی،  که این دو چون از جایگاه مرجعیت به دفاع از نظرات خویش پرداخته بودند نتوانسته بودند جوابی در خور توجه مطرح نمایند فقط به سروش اهانت هایی را روا داشتند و سپس نصیحت که به دامان اسلام برگزدد و الخ... می خواستم بگویم جواب دادن به فردی چون دکتر سروش کار ساده ای نیست و حداقل باید در حد ایشان مطالعه داشت و تحقیق نمود تا جواب از حداقل منطقی برخوردار گردد. مثلا گفتن این مطلب از طرف آقای نوری همدانی که ایشان قبلا حاج فرج بوده و مترجم نظرات ما جز به تحقیر سروش از دید ایشان کمکی نمی کند. باز جوابیه آیت اله سبحانی که چند شعر از مولوی را زینت بخش خویش قرار داده بود. مجید مجیدی هم که یک مطلب احساسی مطرح نموده بود که مورد استفاده آقای صفار هرندی وزیر ارشاد باشد و تایید مطلب توهین به ساحت مقدس رسول الله. اما من  خویش را در حدی نمی دانم که بتوانم نظر ایشان را رد یا قبول کنم فقط می خواهم بگویم فضا را لطفا غبار آلود نکنید بگذارید اهل فن جواب های خویش را مطرح نمایند بچه های بسیج اساتید دانشگاه خودمان هم داشتند امضاء جمع می کردند که نظرات ایشان را محکوم کنند و خیلی از اعضای محترم هیات علمی یا کارشناسان آموزشی که بالاخره اهل تفکر هستند پای بیانه را امضاء کردند فقط شاید بهار  و تعطیلات نوروز باید به داد سروش برسد وگرنه باید آماده تکفیر باشد که پروژه اش کلید خورده است. سروش می گوید جبرئیل در خدمت پیامبر است و نه پیامبر در خدمت جبرئیل! که نظر حضرت امام در سوره حمد و ابیاتی نیز از مولانا را به عنوان گواه خود می آورد و وقتی به این ابیات مثنوی دقیق می شویم می بینیم که سروش مطلب جدیدی نگفته این ها را صدها سال قبل مولانا مطرح کرده و فقط سروش به زبان امروزی آن را بازخوانی کرده است. برای گفته خویش هم به مقام حضرت رسول در معراج اشاره می کند که در جایی جبرئیل از رفتن باز می ماند ولی رسول الله به حرکت  به سوی خدا ادامه می دهد. شعر مولانا

بار دیگر از ملک پران شوم .... و شعر دکتر سروش پای پر آبله جبریل و تو چابک سواری 

به زیبایی به این مطلب اشاره دارد. یعنی کسی که از لحاظ مقام در دون کس دیگر است نمی تواند او را بخدمت گیرد. سروش می گوید پیامبر قبل از این که یک پیامبر یاشد یک انسان است و انا بشر مثلکم را می آورد و این شخصیت انسانی او بر روی قرآن تاثیر گذاشته ولی موازی با آن این مطلب را می آورد که شخصیت انسانی حضرت رسول باعث نمی شود که ایشان مطلبی را به زبان آورد که مطلوب خداوند نباشد یعنی هرچه رسوال الله گفته عین مطلبی است که خداوند خواسته است اگر در  جایی مطالب قرآن شاد و جایی دیگر هزن آلود است که  نشان از این دارد که آورنده در اینجا ناراحت یا خوشحال بوده است،  این ناراحتی و خوشحالی که بر روی متن تاثیرش پیداست همان چیزی است که خداوند می خواهد. اگر این مطلب را قبول کنیم که هر چه حضرت رسول گفته  گفته همان مطالب خداوند است دیگر جار و جنجالی باقی نمی ماند حتی اگر بگوید این مطلب اوج شعر است  یا نسبت شاعری دادن به رسول الله. هر چه در قران هست خواست خداوند است حال چه شعر است و یا چه نثر همه ی این ها که رسوال الله مطرح کرده همان است که خدا خواسته پس نمی دانم هوار آقایان برای چیست!

ای شاه سوار ملک هستی      سلطان خرد بچیره دستی

ای ختم   پیمبران    مرسل     حلوای پسین و ملح اول

ای حاکم   کشور  کفایت          فرمانده ی فتوی   ولایت

ای بر سدره  گشته   راهت      وی منظر عرش پایگاهت

ای خاک  تو   توتیای   بینش       روشن بتو چشم آفرینش

دارنده ی   حجت      الهی       دانند  ی راز صبحگاهی 

 ای کنیت     نام   تو موید

بوالقاسم  وانگهی محمد

یا حق

   


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 7:0 صبح پنج شنبه 86/12/9

گر لطف کنی و گر کنی قهر        پیش تو یکی است نوش یا زهر

با سلام به همه ی دوستانی که به این کوچه اینترنتی سرکی کشیده اند. هر کس مرا می بیند تبریک که تایید صلاحیت شده ام اما فعلا آقایان از فرمانداری اطلاعی نداده اند. بگذریم فرض را براین بگیرم که تایید شده باشم  که اگر نباشم باز نمی توانم این مطلب زیبای این فراهانی بزرگ یعنی قائم مقام را نادیده بگیرم  که :

در قرارداد ترکمانچای حق ایران ضایع شده است من به مردی یا نامردی اگر باشد این قرار داد را زیر پا می گذارم.

فکر می کنم بیشترین حالگیری جملات سیاسی امسال همین جمله وزیر خارجه بود که سهم ما را از دریای خزر 3/11 درصد اعلام کرد و آن جمله ناجوانمردانه وزیر خارجه ترکمنستان آن هم در تهران  که قرار داد 1940 و 1921 به تاریخ پیوسته اند. یعنی سهم 50 درصدی ما از دریای خزر به طرفه العینی دود شد و هوا رفت و آقایانی که در مجلس هفتم نشسته بودند  فریادی که چه عرض کنم، ناله ای سر ندادند و هیچ اعتراضی نکردند که چرا  همین 3/11 درصد را گرا  می دهید. این یعنی به باد دادن تمامیت ارضی ومیل کردن به سمت قاجاریه!  با عمو علی نماینده ی شجاع  اراکی ها در مجلس ششم که صحبت کردم گفت ما روی 20 درصد مساله را تمام کرده بودیم نمی دانم چرا چنین شده!

یا حق


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

<   <<   16   17   18   19   20   >>   >

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
7
:: بازدید دیروز ::
41
:: کل بازدیدها ::
372544

:: درباره من ::

یاد باد آن روزگاران

علی محمد نظری
من اگر وقت داشتم بیشتر می نوشتم. اینجا حدیث نفس است. نوشتن در باره خویشتن است و شاید در باره دنیایی که در آن بسر می بریم.

:: لینک به وبلاگ ::

یاد باد آن روزگاران

::پیوندهای روزانه ::

:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

آتش، قیصر امین پور . آملا عباس، قره بنیاد . اعراف . امام حسین (ع)، محرم، آیه اله بروجردی . اولین روز دبستان . بابا شهباز . بلاگفا. دفتر ایام . پرویز شهریاری . حج، عید قربان . حضرت ابوالفضل، نوحه سرایی . حضرت داود (ع) . حمید مصدق، سیب . دماوند . دماوند، راسوند، سفیدخانی . دماوند، کوهنوردی . دوره گرد . دیوار کعبه . ربنای شجریان . رسمی قطعی . رمی جمرات. بلعام بن باعور، . رمی جمره- ابراهیم خلیل الله . روستای سیدون . سرمین منی، مشعر، عزفات، حج . سیل، روستای سیدون . شهید ابراهیم نظری، ابراهیم همت، ابراهیم حاتمی کیا . شیخ اصلاحات، میرحسین، انتخابات 22 خرداد . شیخ صنعان . عاشقی، نماز شب . عشق پیری . عمره مفرده . عید رمضان . کتاب قانون، پرویز پرستویی مازیار میری . گوزن ها، مسعود کیمیایی . گوسفند سرا. دماوند . لجور . ماه رجب، . محمد رضا مجیدی . نوروز . هوشنگ ابتهاج . یزد، شیرکوه، دکتر محمد مشتاقیون .

:: آرشیو ::

گل های مکزیک
نقد فیلم
سیاسی
مذهبی
شعر
شخصیت ها
خاطرات
داستان
اجتماعی
سفرنامه
آبان 90
مهر 90
شهریور 90
مرداد 90
تیر 90
اردیبهشت 90
اسفند 89
دی 89
آذر 89
آبان 89
آذر 84
آذر 90
دی 90
اسفند 90
بهمن 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91
تیر 91
شهریور 91
مرداد 91
دی 91
آذر 91
بهمن 91
اسفند 91
فروردین 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
خرداد 93
اردیبهشت 93
تیر 93
مرداد 93
مهر 93
دی 93
اردیبهشت 94
اسفند 93
خرداد 94
شهریور 94
دی 94
بهمن 94
خرداد 95
اسفند 94
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
مهر 2
آبان 2

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من::

.: شهر عشق :.
بوی سیب BOUYE SIB
انا مجنون الحسین
گزیده ای از تاریخ تمدن جهان باستان (ایران، مصر‍، یونان
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
مکتوب دکتر مهاجرانی
یاداشت های یک دانشجوی ریاضی
حاج علیرضا
سهیل
حیاط خلوت
بانو با سگ ملوس(فرشته توانگر)
صد سال تنهایی(هنگامه حیدری)
یادداشت های یک دانشجوی ریاضی(محسن بیات)
پردیس( حسین باقری)
دستنوشته های بانو

:: لوگوی دوستان من::




::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::