سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یاد باد آن روزگاران


ساعت 5:40 صبح سه شنبه 87/3/14

                                گر صد لغت از زبان گشاید        درهر لغتی ترا ستاید

این نیمسال عجب سرم شلوغ بود و احساس این را دارم که عقربه های ساعت با هم مسابقه گذاشته اند به یکباره دیدم که گیلاس و هلو نوبرانه شده اند و خرداد به نیمه رسیده و کلاس ها روزهای آخر خویش را می گذرانند. دیدم آمار مراجعه به وبلاگم سیر نزولی پیدا کرده و معلوم است دوستانی که مرتب سر می زنند و مطلب جدید نمی یابند باید شاکی باشند اما من خودم این گذشت ایام را مگر به سیر سپیدی موهایم ببینیم. چند وقت پیش شعری گفته بودم که کامل نشده بود و برای یک مصرعش خیلی معطل شدم اما نیامد که نیامد حالا برای شما می گذارم تا بل شما کاملش کنید!

      نگارا سر بزن غم را برون کن                 بیا شادی به چشمانم فزون کن

      بهار بر دشت و صحرا می زند راه           کویر سینه ام را لاله گون کن

      شبم در محنت و روزم چو شب گشت     کنون یادی ز شب های جنون کن

      امید دینت گردیده کم رنگ                    بیا فکری ز بخت تیره گون کن

      ندیدی ملک آبادم خزان است                  رسان باران، خزان را سرنگون کن

      دروغ و تهمت و تزویر و نیرنگ                   به لطف گوشه ی چشمت فسون کن

      گل صدبرگ را صد بار دیدم                      بیا مطرب هوای ذوالفنون کن

                          ندانم حاصل عمرم چه باشد

                            علی......... 

                                                                      اردیبهشت 87

یا حق

 


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 12:39 عصر یکشنبه 87/2/8

ای یاد تو مونس روانم

گاهی وقتها آدم یک شعری می شنود که بدجوری آدم را تکان می دهد. روز گذشته آقای موسوی از همکاران گروه یک بیت شعر از قول دکتر نشوادیان پیر و مرشد گروه برایم خواند که بدجوری حالم را دگرگون کرد و به آقای موسوی قول دادم به خانه رسیدم شعر را تکمیل می کنم و در وبلاگم می گذارم. پس این شعری که در پایین می آید بیت بسیار زیبای اولش از من نیست و نام شاعرش را نیز دکتر نشوادیان فراموش کرده است اما در به حرکت درآوردن قوه تخیل من برای این شعر نقش اساسی داشته است.

شنیدم رفتی و دلبر گرفتی             زما سوته دلان دل بر گرفتی

چو دیدی مستم از میخانه ی تو             ره میخانه ی دیگر گرفتی

برفتی از سرای تیره روزان                 سراغ عاشقان کمتر گرفتی

غم عالم همه در دل نهادی          چو از دست رقیب ساغر گرفتی

نمی دانی که یکدم با اشاره         شوم اسحاق چون خنجر گرفتی

ضعیفان را مکن له بارک ا...                چو تاج قدرتت در سر گرفتی

زخون شد لاله گون رخسار صحرا              جوانان رشیدم پر گرفتی

نماز شب بخواندی پیش از این ها          نشان از ساقی کوثر گرفتی

         علی دیگر نه هنگام بهار است             

     خزان را در بهار آخر گرفتی            

یا حق

 


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 1:0 صبح سه شنبه 86/11/23

آنکه نمردست و نمیرد تویی

چند وقت پیش ها نشسته بودم قطعه شعری گفته بودم که حال و هوای این روزهایم را ییشتر بیان کند. شعر باید خودش بیاید و نمی توان زورکی شعر گفت این نیز که 19/10/86 گفته شده کوتاه است اما  شاید جوشیده باشد.

آتش به جان انداختی ای ساقیا ای ساقیا                   آتش زنان انداختی ای ساقیا ای ساقیا

غم ها به دل، سرها به دار این است رسم روزگار           سوز نهان انداختی ای ساقیا ای ساقیا

دوشم به خواب آمد ندا، روحی از ارواح خدا                   نور العیان انداختی ای ساقیا ای ساقیا

شاهد به بازار آمده، محرم به هر راز آمده                     با گل رخان انداختی ای ساقیا ای ساقیا

عاشق به چشمان توام، آگه ز ایمان توام                     با مومنان  انداختی ای ساقیا ای ساقیا

هر لحظه در کار خودی ، در رنگ و اطوار خودی               با مطربان انداختی ای ساقیا ای ساقیا

آشفته حالم ساقیا   رحمی نما بر حال ما                     جان جهان انداختی ای ساقیا ای ساقیا

یا حق


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 3:53 صبح سه شنبه 86/9/27

ای نام تو کلید هر چه بستند 

آره در این بی وقتی مطلق در این نیمه های شب که وقت دعا و نیایش  به درگاه دوست است گفتم مطلبی به این وبلاگ بیفزایم. آنهم بخاطر شما دوستانی که تعدادشان به لطف یکی از دانشجویان گرانقدرم  زیاد شده است. موضوع آخرین شعری است که سروده ام.  اصولا می گویند ایرانیان همگی شاعرند و من هم در این میان استثنا نیستم. من رشته ام ادبیات نیست بیشتر هم برای دل خودم شعر می گویم و اکثر آن ها از نظر وزن و قافیه و ردیف اشکالات اساسی دارند ولی فرصت ندارم وگرنه بدم نمی آمد ادبیات هم می خواندم. شعر این است:

نوای ملک خوبانم کجایی                     طلوع نور ایمانم کجایی

         به آنی رفته ام در کفر زلفت                  به شد یک عمر هر آنم کجایی 

          صبوری سخت بود یک هفته  بی تو        گذشت صد هفته ای جانم کجایی

   شفاست آن پیرهن بر روی یعقوب           سفید گردیده چشمانم کجایی

    رسد درد فراق روی خوبت                    نبود جز درد درمانم کجایی

چه خوش باشد که بعد از روزگاری          کنی تفسیر قرانم کجایی

   توان رفتنم بی تو محال است                   محال آید به برهانم کجایی

رسید عمر علی نزدیک چهل سال              نمی دانم نمی دانم کجایی

به این شعر که تاریخ ان به اسفند سال گدشته می رسد که نگاه می کنم در می یابم که در این چهل ساله شدن به این رسیده ام که علامت سوال های بزرگی در پیش رو دارم و بقیه عمر باید در حل آن ها بکوشم. حضرت رسول در چهل سالگی به پیامبری رسید. مولانا در 38 سالگی به دیدار شمس نائل شد و متحول گردید. ناصر خسرو در چهل سالگی متحول شد. خلاصه چهل ساله شدن هم عالمی دارد. از خداوند طلب کمک و یاری می طلبم که همچنان که قبلا هم افراد بسیار بزرگی را پیش رویم قرار داده است باز مدد فرماید و برساند آن که باید برساند.

یا حق


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 3:22 عصر چهارشنبه 86/8/16

هر دو عالم یک فروغ روی اوست

سلام به دوستانی که سری به این کوچه زده اند. من در این چند روزه مجبور به دیدن تعداد زیادی از وبلاگ های دوستان جدید و غیر جدید شدم. متوجه شدم من نسبت به دیگران بسیار در نوشتن مطلب کند هستم البته هم سرم شلوغ است و هم معتقدم تا مطلب آب و نون داری نتوانم ایجاد کنم نوشتنش نیز فایده ای ندارد. راستش به حافظ علاقمندم که شدیدا اهل ویرایش و صیقل کلام بوده و حتی می گویند غزل هایی که چنگی بدل نمی زده را از دیوانش، خودش حذف کرده و البته مثلا از علامه طباطبایی نیز نقل می کنند که همه ی شعرهایش را سوزانده و تعداد کمی از آن ها مانده است که همین تعداد کم نیز نشان از عمق دید و فکر ایشان دارد.(شاید ایشان نیز این کار را از حافظ به عاریت گرفته باشد). خلاصه باید سعی کنم کم گو و گزیده گو را رعایت کنم. البته شاید این هم دلیل دیگری از تنبلی من باشد. حافظ از همه ی شاعران قبل از خودش از نظامی و عراقی گرفته تا عطار و مولانا و خاقانی و فردوسی و سعدی یا یک بیت کامل و یا یک  مصرع را لااقل به امانت گرفته است و به قول دکتر سروش حافظ یک شکارچی قهار در عالم ادب و هنر است و مانند غواصی چیره دست گوهر های گران بهای عالم ادب را  از میان این دریای بزرگ کتاب های نظامی و فردوسی و... جمع نموده و یکجا در دیوانش آورده است. حفظ بودن کامل قران کریم نیز مددکار دیگری برایش بوده که بعضی از مطالب نیز عین آیه قرآن در میان اشعار فارسی است به عربی و باز وزن و قافیه ی  فارسی جور.  وی مدت زیادی را به مطالعه و تفکر می پرداخته و ان گاه غزلی را می نوشته و تازه مدتی را نیز به صیقل دادن آن می پرداخته این صیقل دادن یعنی آوردن مطالب جدید از مطالعات جدید در داخل آن. به همین جهت هر غزل حافظ تعداد موضوعاتی را که در داخل خود گنجانده زیاد است و می توان با آن فال گرفت. وقتی تعداد موضوعات یک غزل به 17 یا هیجده مورد برسد بالاخره یکی از آن ها با حرف و خواسته صاحب فال تلاقی می کند و او خیال می کند که به هدفش رسیده و جواب خویش را از حافظ گرفته است. دکتر سروش می گوید اشعار حافظ دارای نظم پریشان است. یعنی اینگونه نیست که مثل شعرهای سعدی اگر موضوع فراق است از اول تا آخرش با کمال لطف همین موضوع را مد نظر قرار دهد نه! هر مصرع  یا بیت برای خودش ساز خودش را می زند ولی همه ی آن ها در وزن قافیه ای شریکند که نویسنده اش حافظ است و صدها سال است کسی نمی تواند به او برسد. آدم احساس می کند تا ته غزل را رفته است و برای این مجموعه نامتناهی کران بالایی پیدا شده که سوپریمش( کوچکترین کران بالایی) خود اوست. نسبت به تمام عمرش ماهی یک غزل بیشتر نگفته. یعنی شخصی به ورزیدگی فکری حافظ ماهی یک غزل را انتشار داده، پس من نسبت به ایشان فکر کنم زیادی هم نوشته ام. به همین  جهت خیلی از آن ها چنگی به دل نمی زند.

یا حق


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 1:58 عصر دوشنبه 85/2/11

 

 

 

 

 سلام دوستانی که گاهگداری به این وبلاگ سر می زنید

 

 

 

شعری در وصف زن ذلیلان

 

 

الهی به مردان در خانه ات

به آن زن ذلیلان فرزانه ات

به آنان که با امر روحی فداک

نشینند و سبزی نمایند پاک

به آنان که از بیخ و بن زی ذی اند

شب وروز با امر زن می زیند 

به آنان که مرعوب مادر زنند

ز اخلاق نیکوش دم میزنند

به آن شیر مردان با پیشبند

که در ظرف شستن به تاب و تبند

به آنان که در بچه داری تکند

یلان عوض کردن پوشکند

به آنان که بی امر و اذن عیال

نیاید در از جیبشان یک ریال

به آنان که با ذوق وشوق تمام

به مادر زن خود بگویند مام

به آنان که دارند با افتخار

نشان ایزو...نه زی ذی نه هزار

به آنان که دامن رفو میکنند

ز بعد رفویش اتو میکنند

به آنان که درگیر سوزن نخند

گرفتار پخت و پز مطبخند

به آن قرمه سبزی پزان قدر

به آن مادران به ظاهر پدر

الهی آه دل زن ذلیل

به آن اشک چشمان ممد سبیل

به تنهای مردان که از لنگه کفش

چو جیغ عیالاتشان شد بنفش

که ما را بر این عهد کن استوار

از این زن ذلیلی مکن بر کنار

به زی ذی جماعت نما لطف خاص

نفرما از این یوغ ما را خلاص

 

 


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

<      1   2      

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
84
:: بازدید دیروز ::
72
:: کل بازدیدها ::
358179

:: درباره من ::

یاد باد آن روزگاران

علی محمد نظری
من اگر وقت داشتم بیشتر می نوشتم. اینجا حدیث نفس است. نوشتن در باره خویشتن است و شاید در باره دنیایی که در آن بسر می بریم.

:: لینک به وبلاگ ::

یاد باد آن روزگاران

::پیوندهای روزانه ::

:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

آتش، قیصر امین پور . آملا عباس، قره بنیاد . اعراف . امام حسین (ع)، محرم، آیه اله بروجردی . اولین روز دبستان . بابا شهباز . بلاگفا. دفتر ایام . پرویز شهریاری . حج، عید قربان . حضرت ابوالفضل، نوحه سرایی . حضرت داود (ع) . حمید مصدق، سیب . دماوند . دماوند، راسوند، سفیدخانی . دماوند، کوهنوردی . دوره گرد . دیوار کعبه . ربنای شجریان . رسمی قطعی . رمی جمرات. بلعام بن باعور، . رمی جمره- ابراهیم خلیل الله . روستای سیدون . سرمین منی، مشعر، عزفات، حج . سیل، روستای سیدون . شهید ابراهیم نظری، ابراهیم همت، ابراهیم حاتمی کیا . شیخ اصلاحات، میرحسین، انتخابات 22 خرداد . شیخ صنعان . عاشقی، نماز شب . عشق پیری . عمره مفرده . عید رمضان . کتاب قانون، پرویز پرستویی مازیار میری . گوزن ها، مسعود کیمیایی . گوسفند سرا. دماوند . لجور . ماه رجب، . محمد رضا مجیدی . نوروز . هوشنگ ابتهاج . یزد، شیرکوه، دکتر محمد مشتاقیون .

:: آرشیو ::

گل های مکزیک
نقد فیلم
سیاسی
مذهبی
شعر
شخصیت ها
خاطرات
داستان
اجتماعی
سفرنامه
آبان 90
مهر 90
شهریور 90
مرداد 90
تیر 90
اردیبهشت 90
اسفند 89
دی 89
آذر 89
آبان 89
آذر 84
آذر 90
دی 90
اسفند 90
بهمن 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91
تیر 91
شهریور 91
مرداد 91
دی 91
آذر 91
بهمن 91
اسفند 91
فروردین 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
خرداد 93
اردیبهشت 93
تیر 93
مرداد 93
مهر 93
دی 93
اردیبهشت 94
اسفند 93
خرداد 94
شهریور 94
دی 94
بهمن 94
خرداد 95
اسفند 94
تیر 95
مرداد 95

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من::

.: شهر عشق :.
بوی سیب BOUYE SIB
انا مجنون الحسین
گزیده ای از تاریخ تمدن جهان باستان (ایران، مصر‍، یونان
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
مکتوب دکتر مهاجرانی
یاداشت های یک دانشجوی ریاضی
حاج علیرضا
سهیل
حیاط خلوت
بانو با سگ ملوس(فرشته توانگر)
صد سال تنهایی(هنگامه حیدری)
یادداشت های یک دانشجوی ریاضی(محسن بیات)
پردیس( حسین باقری)
دستنوشته های بانو

:: لوگوی دوستان من::




::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::