سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یاد باد آن روزگاران


ساعت 9:33 صبح چهارشنبه 87/11/2

الهی به امید تو

در ازدحام جمعیت که برای حمله به شیطان بزرگ هجوم برده بودند، داشتم له می شدم. باران سنگ بود که از طبقه فوقانی به طبقه پایین می آمد و من احساس کردم که کسی زیر دست و پاست. فریاد زدم که جلو نیایید و با دو دست جلو افراد کنار دستی را گرفتم و سعی کردم که در میان انبوه دمپایی های جا مانده آن شخص را بلند کنم ، هجوم جمعیت مگر می گذاشت تازه فهمیدم حوله یکی از حاجیان است که با دمپایی ها مخلوط شده و  من آن را بصورت یک نفر که دمر افتاده بود می دیدم. به جایی رسیده بودم که می توانستم سنگ پرتاب کنم اولین سنگ را برداشتم و به نیت مبارزه با شیطان و فرعون خواستم که بزنم. یک سیاه پوست قد بلند که چپ دست بود و بازوانی مثل آرنولد داشت در جلوی من بود و با هر ضربه یکی به صورت من و سنگش به طرف شیطان و چه الله اکبری می گفت.  حاجی دیگری از طرف جلو خود را به زحمت به طرف عقب می آورد صورتش زخمی بود و با دو دست جلوی صورتش را گرفته بود که بیشتر سنگ نخورد. خوش به حالش سنگش را زده بود. قیافه اش نشان می داد که ایرانی است لبخند رضایت بخشی روی صورت خونی اش بود. سیاه پوست به سرعت با آن قدرت بدنی از راه دور سنگ هایش را زد و رفت و من نزدیک تر شدم و به یاد جنگ که می گفتیم و ما رمیت و اذ رمیت اولین سنگ را شلیک کردم و دیدم که به هدف نخورد و احتمالا در آن طرف در سر یکی از حجاج فرود امد خیلی از دست خودم عصبانی شدم و دیدم اگر اینجور بخواهم مردم را زخمی کنم عذاب وجدان پدرم را در می آورد پس با مکافات به نزدیک نماد شیطان رفته و البته در معرض سنگ دیگران. با الله و اکبر گویان سنگ ها را به نیت مبارزه با زر و زور و تزویر زدم و اشک امانم نمی داد. خدا را شکر هفت سنگ به هدف خورده بود. از رمی جمره فارغ شدم و به یاد ابراهیم خلیل الله که در این مکان رمی کرده شیطان را . بجز آن سنگی که احتمالا به سر و صورت کسی خورده و هنوز دست از سرم بر نمی دارد از بقیه اعمال بسیار لذت می بردم. ملت در حال سر تراشیدن بودند. عید قربان فرارسیده است جشن است باید سر تراشید....

ادامه دارد

یا حق


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
96
:: بازدید دیروز ::
39
:: کل بازدیدها ::
368155

:: درباره من ::

یاد باد آن روزگاران

علی محمد نظری
من اگر وقت داشتم بیشتر می نوشتم. اینجا حدیث نفس است. نوشتن در باره خویشتن است و شاید در باره دنیایی که در آن بسر می بریم.

:: لینک به وبلاگ ::

یاد باد آن روزگاران

::پیوندهای روزانه ::

:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

آتش، قیصر امین پور . آملا عباس، قره بنیاد . اعراف . امام حسین (ع)، محرم، آیه اله بروجردی . اولین روز دبستان . بابا شهباز . بلاگفا. دفتر ایام . پرویز شهریاری . حج، عید قربان . حضرت ابوالفضل، نوحه سرایی . حضرت داود (ع) . حمید مصدق، سیب . دماوند . دماوند، راسوند، سفیدخانی . دماوند، کوهنوردی . دوره گرد . دیوار کعبه . ربنای شجریان . رسمی قطعی . رمی جمرات. بلعام بن باعور، . رمی جمره- ابراهیم خلیل الله . روستای سیدون . سرمین منی، مشعر، عزفات، حج . سیل، روستای سیدون . شهید ابراهیم نظری، ابراهیم همت، ابراهیم حاتمی کیا . شیخ اصلاحات، میرحسین، انتخابات 22 خرداد . شیخ صنعان . عاشقی، نماز شب . عشق پیری . عمره مفرده . عید رمضان . کتاب قانون، پرویز پرستویی مازیار میری . گوزن ها، مسعود کیمیایی . گوسفند سرا. دماوند . لجور . ماه رجب، . محمد رضا مجیدی . نوروز . هوشنگ ابتهاج . یزد، شیرکوه، دکتر محمد مشتاقیون .

:: آرشیو ::

گل های مکزیک
نقد فیلم
سیاسی
مذهبی
شعر
شخصیت ها
خاطرات
داستان
اجتماعی
سفرنامه
آبان 90
مهر 90
شهریور 90
مرداد 90
تیر 90
اردیبهشت 90
اسفند 89
دی 89
آذر 89
آبان 89
آذر 84
آذر 90
دی 90
اسفند 90
بهمن 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91
تیر 91
شهریور 91
مرداد 91
دی 91
آذر 91
بهمن 91
اسفند 91
فروردین 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
خرداد 93
اردیبهشت 93
تیر 93
مرداد 93
مهر 93
دی 93
اردیبهشت 94
اسفند 93
خرداد 94
شهریور 94
دی 94
بهمن 94
خرداد 95
اسفند 94
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
مهر 2
آبان 2

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من::

.: شهر عشق :.
بوی سیب BOUYE SIB
انا مجنون الحسین
گزیده ای از تاریخ تمدن جهان باستان (ایران، مصر‍، یونان
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
مکتوب دکتر مهاجرانی
یاداشت های یک دانشجوی ریاضی
حاج علیرضا
سهیل
حیاط خلوت
بانو با سگ ملوس(فرشته توانگر)
صد سال تنهایی(هنگامه حیدری)
یادداشت های یک دانشجوی ریاضی(محسن بیات)
پردیس( حسین باقری)
دستنوشته های بانو

:: لوگوی دوستان من::




::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::