سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یاد باد آن روزگاران


ساعت 1:27 عصر یکشنبه 90/10/4

بنام خدا

ماه آذر بدون قطره‌ای باران به انتها رسید و باز دلشورگی خشکسالی لرزه بر دلم می اندازد. الهی برسان باران را  که تو بهترینی و تو بخشنده ترین! اگر به گناهان ماست که باران نمی آید که باید صد سال خشکسالی باشد تو قلم عفو بر این گناهان بکش و به بخشندگی ات بنگر که تو روزی رسانی. ما را کسی غیر از تو نیست یاری رسان به ضعف ما بنگر و قدرت خویش و برسان آن آرامبخش را.

 این ترم هم رفت و چقدر احساس خستگی آن بر دلم مانده است. خوشبختانه بعد از سه سال کار و جواب دادن جدی اینجانب با داور ژورنال جبر خطی و کار بردهای آن که معلوم شد آقای لافی از کشور ایرلند بوده است این مقاله پذیرش گرفت و خستگی این سه سال کلنجار رفتن بر تنم نماند و خوشحالم که در زمینه مقادیر ویژه معکوس ماتریس‌های نامنفی ما هم توانستیم مطلبی جدید اضافه نماییم. احساس خوبی بعد از پذیرش مقاله به انسان دست می دهد وصفش سخت است ولی یک حالتی مثل آب شدن قند در ته دل دارد. به خانم شرافت هم که در این کار اینجانب را یاری فرمودند تبریک می گویم.

این خاطرات جنگ هم دارد شماره آخرش را می گذارند. نوشتم که دشمن ارتفاعات مشرف به دشت پر از تپه ملک‌شاهی را تصرف کرده بود. باورش سخت بود که توانسته باشد این ارتفاعات صعب عبور را فتح کند که واقعا اتفاق افتاده بود. می دانستم بزودی راهی می شویم که بعد از چند روزی که صبحگاهها جدی تر شده بود به راه افتادیم به امام زاده پیر محمد رسیدیم فکر کنم حوالی 16 مرداد ماه بود و هوا خنک تر شده بود. نزدیک ظهر بود که رسیدیم. من به دنبال بچه های توپخانه و دوستان و آشنایان قدیم بودم که خبر دار شدم حسین کندری دوست بسیار خوبم در جریان افتادن ارتفاعات سفید کوه به دست دشمن با دو دیده بان آذری زبان یکراست به داخل عراقی ها رفته اند و اسیر شده اند. یاد جمله حسین افتادم که می گفت نظری آدم شهید شود ولی اسیر نشود. فکر کنم کمتر از دو هفته به پایان خدمتش مانده بود. خیلی سخت بود خیلی دلم برایش سوخت این آخری پسر عمویش که همبازی اش بود در بمباران همدان شهید شده بود و اصلا روحیه خوبی نداشت. دو دیده بان تبریزی نیز خیلی با صفا بودند و خیلی دوستشان داشتم. چند نفر از دانشجویان را دیدم مقداری خوراک لوبیا داشتند که تعارف کردند و نهار را مهمان شدیم. وسط ناهار بودیم که نظری صدایم کرد با تحکم و بلند که بیسیمت کجاست. من آن را روی تریلی بقل آرپی‌جی‌های بچه ها گذاشته بودم و به شوخی به نظری گفتم که دیدم سنگین است آن را در بین کوه‌ها رها کردم. او رفت و دو دقیقه بعد با سلیمان عزیزی وارد شد  که بیسیمت کجاست. من به آقای عزیزی گفتم پیش آرپی جی‌های بچه‌هاست روی تریلی! گفت بیاور ببینم با رضا به کنار تریلی رفتیم با بالای تریلی رفتم و بیسیم را برداشته به آقای عزیزی نشان دادم و گفتم اینم بیسیم! از تریلی که پیاده شدم آقای عزیزی گفت پفیوز تو چرا اینطور خدمت می کنی؟ گفتم حرف دهنتان را بفهمید، خو دتانید! گفت می زنم به توی گوشت! منم سرم را کج کردم گفتم بزن که نامرد چنان به توی گوشم زد که آتش از چشمانم در آمد تا آمدم مشتی نثارش کنم رضا دستانم را گرفت و مرا به گوشه ای برد و گفت علی جان شب عملیاتاست تو رو خدا..... آنقدر عصبانی بودم که حساب و کتاب نداشت مجبور شدم کوتاه بیایم. رضا راست می گفت شب عملیات و دلخوری شاید بر نگشتیم! خلاصه بخدا واگذار کردیم و گذشت. ساعت سه بعد از ظهر آقای نرگسی فرمانده گردان توپخانه را دیدم به گرمی تحویلم گرفت و صورتم را بوسید و گفت راست می گفتی قطعنامه قبول شد! تقاضای حلالیت کرد و گفت تو را بجد امام تو یکی امشب زیاد مواظب خودت باش! اگر تو طوریت شود من خودم را مقصر می دانم. گفتم آقای نرگسی پس توکلت کجا رفته!( جمله فیلم دیده بان حاتمی کیا)! ادامه دارد


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
195
:: بازدید دیروز ::
61
:: کل بازدیدها ::
368945

:: درباره من ::

یاد باد آن روزگاران

علی محمد نظری
من اگر وقت داشتم بیشتر می نوشتم. اینجا حدیث نفس است. نوشتن در باره خویشتن است و شاید در باره دنیایی که در آن بسر می بریم.

:: لینک به وبلاگ ::

یاد باد آن روزگاران

::پیوندهای روزانه ::

:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

آتش، قیصر امین پور . آملا عباس، قره بنیاد . اعراف . امام حسین (ع)، محرم، آیه اله بروجردی . اولین روز دبستان . بابا شهباز . بلاگفا. دفتر ایام . پرویز شهریاری . حج، عید قربان . حضرت ابوالفضل، نوحه سرایی . حضرت داود (ع) . حمید مصدق، سیب . دماوند . دماوند، راسوند، سفیدخانی . دماوند، کوهنوردی . دوره گرد . دیوار کعبه . ربنای شجریان . رسمی قطعی . رمی جمرات. بلعام بن باعور، . رمی جمره- ابراهیم خلیل الله . روستای سیدون . سرمین منی، مشعر، عزفات، حج . سیل، روستای سیدون . شهید ابراهیم نظری، ابراهیم همت، ابراهیم حاتمی کیا . شیخ اصلاحات، میرحسین، انتخابات 22 خرداد . شیخ صنعان . عاشقی، نماز شب . عشق پیری . عمره مفرده . عید رمضان . کتاب قانون، پرویز پرستویی مازیار میری . گوزن ها، مسعود کیمیایی . گوسفند سرا. دماوند . لجور . ماه رجب، . محمد رضا مجیدی . نوروز . هوشنگ ابتهاج . یزد، شیرکوه، دکتر محمد مشتاقیون .

:: آرشیو ::

گل های مکزیک
نقد فیلم
سیاسی
مذهبی
شعر
شخصیت ها
خاطرات
داستان
اجتماعی
سفرنامه
آبان 90
مهر 90
شهریور 90
مرداد 90
تیر 90
اردیبهشت 90
اسفند 89
دی 89
آذر 89
آبان 89
آذر 84
آذر 90
دی 90
اسفند 90
بهمن 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91
تیر 91
شهریور 91
مرداد 91
دی 91
آذر 91
بهمن 91
اسفند 91
فروردین 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
خرداد 93
اردیبهشت 93
تیر 93
مرداد 93
مهر 93
دی 93
اردیبهشت 94
اسفند 93
خرداد 94
شهریور 94
دی 94
بهمن 94
خرداد 95
اسفند 94
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
مهر 2
آبان 2

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من::

.: شهر عشق :.
بوی سیب BOUYE SIB
انا مجنون الحسین
گزیده ای از تاریخ تمدن جهان باستان (ایران، مصر‍، یونان
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
مکتوب دکتر مهاجرانی
یاداشت های یک دانشجوی ریاضی
حاج علیرضا
سهیل
حیاط خلوت
بانو با سگ ملوس(فرشته توانگر)
صد سال تنهایی(هنگامه حیدری)
یادداشت های یک دانشجوی ریاضی(محسن بیات)
پردیس( حسین باقری)
دستنوشته های بانو

:: لوگوی دوستان من::




::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::