خودش گفته بود بنویسید پرسپولیسیها عمو مرتضی رفت!
حالا دیگر یکی دیگر از صفحههای خاطرات شهر تهران و ایران بسوی زندگی ابدی پرکشید. خانوادهاش چون خانواده علی حاتمی تفرشی بودند و خودش زاده تهران. اهل ورزش بود و زورخانه و فوتبال و تئاتر. اما کاری که مرتضی احمدی را بر سر زبانها انداخت خواندن روحوضی بود. خودش هم یک بار در تلویزیون گفت اگر من دینی به گردن سینمای ایران دارم بگذارید حداقل یک بار هم که شده حسن کچل پخش یود. البته اگر مقداری تساهل در کار تلویزیون بود می توانست حداقل با حذف یک تصویر از تیتراژ حسن کچل به تحقق برسد، اما نشد و مرتضی احمدی این آرزو را به قیامت برد. اولین فیلم موزیکال ایرانی حسن کچل علی حاتمی است و باید گفت بهترین قسمت آن تیتراژش است. یک سری نقاشی و صدای راوی! نقاشی ها همه بوی سنت میدهد بوی قدیم و بوی بهشت و شعر ابتدا فقط بصورت روایت با صدای ماندگار مرتضی آغاز می شود
شهر، شهر فرنگه، خوب تماشا کن، سیاحت داره، از همه رنگه. شهر، شهر فرنگه، تو دنیا هزار شهر قشنگه. شهرها رو ببین با گنبد و منار. شهر ها رو ببین با برج زنگدار، شهرها رو ببین با مردم مو طلا، شهر ها رو ببین با مردم چشم سیا، که همه یه جور می خندن و همه آسون دل می بندن. و توی همه شهرها هنوز گُل در میاد. هنوز آفتاب هست، هم بارون ، هم باد. آسمون آبیه همه جا، اما آسمونِ اون وقتا آبیتر بود، رو بوما همیشه کفتر بود.
تا اینجا صدای مرتضی فقط روایت است، و اگرچه متن وزین است اما هنوز آهنگ ضربی نشده، اما برای تاثیر بیشتر از اینجا به بعد آهنگ ضربی می شود و یک خانه قدیمی پر درخت و و صدای آهنگین که
حیاطها باغ بودن، آدمها سر دماغ بودن، بچهها چاق بودن، جوونا قلچماق بودن، دخترا با حیا بودن، مردما با صفا بودن .
برای علی حاتمی هم شاید سخت بود که مردم ایران به دام بی بند و باری بیفتند و نوشتن دخترا با حیا بودن، مردما با صفا بودن از جمله نکات بسیار ظریف و تلنگر به جامعه رو به برهنگی آن روزگار که یواش یواش می رفت صفای و صمیمیت در آن رنگ پول و بی مروتی بگیرد. معماری ایرانی همواره دغدغه علی حاتمی بود و در طوقی خودش را بخوبی نشان داد که او از تمام مکانهای تاریخی شهر کاشان فیلم گرفت تا به یادگار بماند. این کار در سوته دلان و مادر و کمال الملک نیز بخوبی هویداست. یک خانه قدیمی در نقاشی و ادامه صدای مرتضی احمدی
حوضِ پُر آبی بود، مرد ِ میرابی بود، شبا مهتابی بود، روزا آفتابی بود، حالی بود، فالی بود، نونی بود آبی بود. چی بگم؟ نون گندم مال مردم اگه بود، نمی رفت از گلو پایین به خدا. اگرم مشکلی بود، آجیل مشکل گشا حلّش می کرد .
بچهها بازی می کردن تو کوچه، جُمجُمَک برگِ خزون، حمومک مورچه داره، بازی ِ مرد ِ خدا. کو ؟ کجاست مرد خدا؟
واقعا برای علی حاتمی سنت و حفظ آنها اهمیت ویژهای داشت. تمام نام بازی بچهها را هم یاداشت کرده است تا به وادی فراموشی سپرده نشود. آیا کسی هست که بداند بازی حمومک مورچه دارد یا بازی مرد خدا چگونه است؟ تمام این شعر که خود مرحوم علی حاتمی آن را سروده است، ادای دین به سنتها ست و صدای مرتضی احمدی زیبایی این شعر را صد برابر کرده است. در قسمت اول سوتهدلان تمام ظروف آن روزگار که هم در عزا و هم در عروسی مورد استفاده قرار می گیرد فهرست می شود برای آیندگان تا بدانند حفظ سنتها برای رفتن بدامن مدرنیسم از اوجب واجبات است. توجه به سلام علیک آدمها که داشت در رسیدن تهران به مدرنیسم وارداتی رنگ می باخت از دغدغههای علی حاتمی است.
سلامی بود، علیکی بود، حالِ جواب سلامی بود. اگه سُرخاب سفیداب رو لُپِ دخترا نبود، لپ دخترا مثل گل انار گُلی مُلی بود. سفره ها گر همه هفت رنگ نبود، همه آشپزخونه ها دود می کرد. خروسا خروس بودن، حال ِ آواز داشتن. روغنا روغن بود، گوشتی بود، دنبه ای بود. اِی شب جمعه ای بود .
برکت داشت پولا، پول به جون بسته نبود. آدم از دست خودش خسته نبود. نونی بود، پنیری بود، پسته ای بود، قصه ای بود،قصه ای بود، قصه کک به تنور،نوش آفرین، حسین کُرد، قصه حسن کچل .
نوشتن نام داستانهای ایرانی برای علی حاتمی دغدغه است نکند آنها نیز از یادها بروند به همین خاطر نام همه را می آورد تا معلوم شود داستان اگرچه زمان و مکان ندارد اما در جایی دارد اتفاق می افتد که مردمش کک به تنور و حیسن کرد و نوشآفرین را از بر دارند.
قصه هر چی شنیدی پاک فراموش بکن، بیا و به قصه حسن کچل گوش بکن: توی یک باغ بزرگ، که همه دور تا دورش گلکاری بود، یک عمارت بودش، تو همه عمارتا این یه عمارت شاهکار معماری بود. دور تا دور عمارت چار تا استخر بزرگ، که توشون لب به لب از ماهی بود. همه روز تنگ غروب، که آب فواره ها وا می شدن، ماهیهای قرمز ِ یک وجبی، به بلندی آب فواره ها می پریدن .
این خونه که توی شهر نگین انگشتر بود، مال شیپورزنِ مردِ بلند اختر بود. آقا شیپورچی توی میدون ِ مشق، همیشه مارش می زد؛ شیپور ِ ایست، خبردار می زد . ولی شبها تو خونه حالی داشت، حالی می کرد، واسه اهل خونه آهنگ حال دار می زد .
عدس پلو، رشته پلو، رِنگ خاله رورو می زد، چونکه زنش بی بی خانوم ، نُه ماهه حامله بود. آقا شیپورچی آرزو می کرد، که زنش پسر بزاد، یه پسر کاکل زری، اما از بخت بَدش، بچه بی کاکل شد، کچل و کوچل و هم کاچل شد؛ سر نگو آینه بگو ! سر، مثال ِ کف ِ دست! واسه درمون یه دونه مو نداشت.جالیزا سبز شدن، بوته شدن، صیفی دادن، اما یک مو رو سر ِ حسن کچل سبز نشد. بابا دقمرگ شد و مُرد .
**
خونه نون در آر نداشت، خونه مردِ کار نداشت، بی بی هم فکر شوهر تو سر نداشت. گنج قارونم می گن تموم میشه. از تو این باغ بزرگ، یه خونه موند به قد غربیل . قالیا حصیر شدن .
بی بی آشپزی می کرد، بی بی خیاطی می کرد، جارو می کرد، پارو می کرد، واسه خرج خونه ، بند اندازی می کرد. حسنک بازی می کرد ، تاب می خورد. چونکه همبازی نداشت، یه روزی رفت تو کوچه، رفت و برگشت تو خونه، دیگه پا از خونه بیرون نذاشت، مثل اینکه بچه ها حسنی رو هو کرده بودن، یا بهش گفته بودن : کله کدو !
حسنی تو خونه موندگار شدش .
بی بی دید تو خونه موندن واسه مرد کار نمی شه ، فکری کرد ، چاره ای کرد، یه شبی که حسنک خواب بودش، خواب هفت تا پادشا، بی بی جون این کارو کرد ... .
از اینجا دیگر تصویر آغاز می شود و نقاشی جای خودش را به یک لباس ستنی که مرحوم حمیده خیرآبادی پوشیده و سیبهایی که برای بیرون راندن حسن کچل از خانه روی پلهها گذاشته می شود.
الان بعد از 44 سال که فیلم را آدم می بیند از صدای مرتضی احمدی لذت می برد. مرتضی احمدی در بین مردم زندگی می کرد به همین خاطر مردم او را و صدای زیبایش را دوست داشتند. در نوار کاست گلفروش ایرج نقش شاگردها را خواند و در کنار صدای آسمانی ایرج به زیبایی کار کمک شایانی کرد. در رادیو بخاطر سریال هردمبیل پرویز خطیبی در سال56 از نظر مردم به عنوان محبوبترین هنرپیشه رادیو انتخاب شد.
پرسپولیسی بود و هیچ ابایی در مخفی کاری نداشت که نکند از چشم طرفداران استقلال بیفتد، خودش هم این به مساله واقف بود که این خیل عظیم تماشاچیان استقلال حداقل یک بار تمام قسمتهای سریال 52 قسمتی پینوکیو را دیدهاند و از صدای روباه مکار به لذت نشستهاند. مطمئنم هیچ استقلالی وجود ندارد که حالا بخاطر رفتن او گوشه چشمش تر نشده باشد. او در این کهن سالی بار دیگر با شکرستان به منزل همهی ما با صدای دلنشینش شکر وارد کرد و راوی شکرستان که شاید ناخودآگاه از حسن کچل گرفته شده بود و زیبایی کار را چند برابر کرد.
حالا دیگر روزنامه پرسپولیس می تواند ادای دین کند و بنویسد که آی پرسپولیسیها عمو مرتضایتان رفت. حالا عادل می تواند در برنامه پرطرفدار نودش یک بار دیگر نام او را زنده کند. حالا دوباره تشییع جنازه از تالار وحدت به سمت قطعه هنرمندان بهشت زهرا و اشکهایی برای مردی که مردمی بود و در بین آنان زیست و آنان را خنداند. برای این مرد مردمی روحی شاد و رحمت و مغفرت را آرزومندیم.