سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یاد باد آن روزگاران


ساعت 8:52 صبح یکشنبه 94/11/25

بنام خدا سلام دوستان خوبم. داشتم در مورد کلیدر می نوشتم. چه بخواهیم و چه نخواهیم کلیدر از طولانی ترین رمان های جهان شاید باشد و دولت آبادی برای نوشتنش آرتروز گردن گرفته و فصل بزرگی از زندگی اش را وقف نوشتن آن نموده است. می گوید با لحظه لحظه ی خارهای بیابانهای اطراف کلیدر شب و روز زندگی کرده است. وقتی رمان را می خوانی برایت فضایی مجسم می شود و این فضا کاملا واقعی است یعنی آدم خودش را در بطن داستان احساس می کند. این همه شخصیت در این داستان وجود دارد چه مثبت و چه منفی اما همه باورپذیرند زیرا ما در اطراف خویش نمونه کامل آنها را داریم و با آنها زندگی کرده ایم.  داستان با شکست نهضت گلمحمد به انتها می رسد و حتی یک نفر از ارباب ها خون از دماغشان نمی آید. اما نجات جان پسر گلمحمد و زنده ماندنش این نهیب را می زند که شاید کسی بخواهد کلیدر را ادامه دهد زیرا مگر نبرد بین خوبی و بدی یا خیر و شر انتها دارد، تا بوده همین بوده که نبرد همواره بین این دو برقرار بوده و همواره این نبرد شیرین و خواندنش لذت بخش است شاید فرزندان دولت آبادی اگر به قلم پدرشان علاقمند باشند بنشینند و داستان را ادامه دهند. مثل رمان بربادرفته که بالاخره یک نوه ای از آن خاندان مارگارت میچل کار را ادامه دادند و اسکارلت را خلق کردند. یکی از شخصیت های خوب این رمان طولانی مارال است که دختر عبدوس یعنی دایی گلمحمد است و به نامزدی دلاور است و بر سر قضیه قتلی نامزد و پدرش به زندان افتاده اند و داستان با او آغاز می شود که برای کسب تکلیف  به ملاقات پدر و شوهر آینده اش می رود. او با زندان شدن پدر دیگر پناهی ندارد و تنها راهشان این است که به عمه بلقیس پناه ببرد. اسبی دارد به نام قره آت که فقط به مارال سواری می دهد. مارال به سمت روستای عمه خویش می رود  در بین راه در حال آب تنی مورد نگاه نامحرمی قرار می گیرد که ازقضا بعدا همین نامحرم گلمحمد از آب در می آید و شاید از همانجا معلوم می شود که مارال دیگر از آن دلاور نخواهد بود. اما تن دادن مارال به زن دوم گلمحمد از فصل هایی است که خواندنش چندش آور است. زیور زن اول گلمحمد جلوی رویشان است و اتفاقا دولت آبادی تا آنجا که می تواد با زیور همدردی می کند و حالات و روحیات زیور را که حاضر است گلوی مارال را بجود، به زیبایی تصویر می کند اما زیور نازاست و برای قهرمانی چون گلمحمد که فرزندی ندارد شاید دم دستترین همسر همین مارال باشد که بالاخره ازدواجش با گلمحمد بوی خیانت به نامزدش را می دهد اما شخصیت ها را باید خاکستری دید. آری مارال  بعد از سالها شاید بیست سال به عمه بلقیس پناه می آورد و درگیر قصه گلمحمد می شود و داستان ادمه می یابد. از وقتی گلمحمد توانست قره آت را رام کند و از او سواری بگیرد می توان گفت که مهرش به دل مارال افتاد و نگاه او که خواستن از ان می بارید از دید تیز زیور دور نماند اما زیور کاری از دستش بر نمی اید اگرچه مخالف این وصلت است اما تن به جبر زمانه می دهد و با این وصلت سر می کند و دوست دارد شوهرش هم گوشه ی چشمی هم به او داشته باشد. او سهمش از زندگی همینقدر است که جان بکند تا زنده بماند و با هووی زیبا و جوانتر سر کند و از نقش اول در زندگی حالا به نقش دوم برسد. زندگی است دیگر!!


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 12:27 عصر پنج شنبه 94/11/8

بنام خدا

آری گفتم که کلیدر خواندنش زمان می برد و هستند کسانی که با سرعت این کتاب را تمام می کنند. آقای عیسی شراهی دانشجوی دکتری دکتر پیغان گفت که در عید یک بار خواندن آن را به اتمام رسانده است یعنی در تعطیلات دوهفه ای نوروز می شود هر روز حدوذا دویست صفحه که باید روزی حداقل شش ساعت خوانده باشد. اما چون من می خواستم یادداشت بردارم به همین منظور نوشتن و خواندن همزمان قطعا وقت بیشتری می طلبید.

نادعلی از شخصیت هایی که خودش یک فصل جداگانه یا می توان گفت یک رمان جداگانه است. او عاشق صوقی است اما صوقی دل در عشق مدیار دایی گلمحمد دارد. وقتی دایی گلمحمد به همراه او و پسرخاله اشان قصد دزدیدن صوقی را دارند نادعلی به تیری دایی گلمحمد را می کشد و درگیر ماجرا می شود. پدرش در این درگیری از بین می رود و صوقی راهی بیابانها و در نهایت رقاصه ای و دیگر هیچ. دار و ندار نادعلی به دست دایی اش باباقلی بندار در معامله ای بلعیده می شود و خیلی من دلم میخواست که نادعلی به گلمحمد به پیوندد  و مثلا در جنگ آخر داستان به تیری بندار را از پای درآورد اما با همه تردیدهایش نادعلی به گلمحمد نمی پیوندد ولی با او نیز نمی جنگد. بندار بهترین شخصیت منفی قصه است و واقعا وجودش هم لازم و هم حال آدم را بهم میزند. چقدر ما افراد مثل بندار در دروبرمان داریم. یک منافق فرصت طلب که فقط پول را می شناسید و بس. فرزند بزرگش اصلان نیز لنگه خودش است یعنی دارد جا پای پدر می گذارد. ازدواجش فقط برای پول است مغازه دار است و فرصت طلب! اما برادرش شیدا با آنکه پسر بندار است اما هواسش نیست پول را نمی شناسد. و شخصیتی است که خودش را نیافته است. دو برادر بنام عباسجان و قدیر فرزندان کربلایی خداداد نمونه بارز افراد زخم خورده و خورده بورژوا که به نکبت افتاده اند. پدرشان روزی کارواندار بوده و بار از ترکمنستان به ایران می برده و میاورده و حالا با آمدن کامیون نتوانسته شغلش را بروز کند و از عرش به فرش نشسته است. هر دو فکر می کنند که پدر پول دارد و به آنها نمی دهد. هر دو ناجوانمردند، هر دو نمونه آدمهای بدبخت! و از فراز زیبای داستان سربریده شدن شتر قدیر توسط بندار است.  یک روستایی می داند عشق به حیوان یعنی چه. واقعا وقتی در ده زندگی می کردیم و پدرم گوسفندی را که من می چراندم می فروخت تا مدتها از غصه حالم بد بود و رویم نمی شد به او بگویم من این حیوان را دوست دارم آن را نفروش تا چه رسد به اینکه بخواهد آن را سرببرد! قدیر شخصیتی است که به هر دری می زند تا مقداری در آمد داشته باشد عاشق زنی است به نام لالا که خودش حالا زن چوپان بندار یعنی چپاو است و فقط نمی داند با این عشق ته مانده چه کند. همان زن یعنی لالا عاشق شیداست اگرچه در عقد گوسفندچران بندار است. و شیدا دل در عشق خواهر گلمحمد  یعنی شیرو دارد که زن ماه درویش است که او خودش نوکر بندار است. حلقه اتصال جاجای این داستان همین نقش منفی یعنی بندار که باز خودش با این که ارباب و خورده بورژواست اما نوکر یک ارباب شهری به نام آلاجاقی است. همه جای داستان با روستای قلعه چمن که خان آن بندار است چفت و بست می شود و این بندار شخصیت جالبی دارد و کاملا قابل باور! دولت آبادی در پرورش شخصیت بندار به توفیق کامل می رسد. ادامه دارد


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
66
:: بازدید دیروز ::
61
:: کل بازدیدها ::
368816

:: درباره من ::

یاد باد آن روزگاران

علی محمد نظری
من اگر وقت داشتم بیشتر می نوشتم. اینجا حدیث نفس است. نوشتن در باره خویشتن است و شاید در باره دنیایی که در آن بسر می بریم.

:: لینک به وبلاگ ::

یاد باد آن روزگاران

::پیوندهای روزانه ::

:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

آتش، قیصر امین پور . آملا عباس، قره بنیاد . اعراف . امام حسین (ع)، محرم، آیه اله بروجردی . اولین روز دبستان . بابا شهباز . بلاگفا. دفتر ایام . پرویز شهریاری . حج، عید قربان . حضرت ابوالفضل، نوحه سرایی . حضرت داود (ع) . حمید مصدق، سیب . دماوند . دماوند، راسوند، سفیدخانی . دماوند، کوهنوردی . دوره گرد . دیوار کعبه . ربنای شجریان . رسمی قطعی . رمی جمرات. بلعام بن باعور، . رمی جمره- ابراهیم خلیل الله . روستای سیدون . سرمین منی، مشعر، عزفات، حج . سیل، روستای سیدون . شهید ابراهیم نظری، ابراهیم همت، ابراهیم حاتمی کیا . شیخ اصلاحات، میرحسین، انتخابات 22 خرداد . شیخ صنعان . عاشقی، نماز شب . عشق پیری . عمره مفرده . عید رمضان . کتاب قانون، پرویز پرستویی مازیار میری . گوزن ها، مسعود کیمیایی . گوسفند سرا. دماوند . لجور . ماه رجب، . محمد رضا مجیدی . نوروز . هوشنگ ابتهاج . یزد، شیرکوه، دکتر محمد مشتاقیون .

:: آرشیو ::

گل های مکزیک
نقد فیلم
سیاسی
مذهبی
شعر
شخصیت ها
خاطرات
داستان
اجتماعی
سفرنامه
آبان 90
مهر 90
شهریور 90
مرداد 90
تیر 90
اردیبهشت 90
اسفند 89
دی 89
آذر 89
آبان 89
آذر 84
آذر 90
دی 90
اسفند 90
بهمن 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91
تیر 91
شهریور 91
مرداد 91
دی 91
آذر 91
بهمن 91
اسفند 91
فروردین 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
خرداد 93
اردیبهشت 93
تیر 93
مرداد 93
مهر 93
دی 93
اردیبهشت 94
اسفند 93
خرداد 94
شهریور 94
دی 94
بهمن 94
خرداد 95
اسفند 94
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
مهر 2
آبان 2

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من::

.: شهر عشق :.
بوی سیب BOUYE SIB
انا مجنون الحسین
گزیده ای از تاریخ تمدن جهان باستان (ایران، مصر‍، یونان
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
مکتوب دکتر مهاجرانی
یاداشت های یک دانشجوی ریاضی
حاج علیرضا
سهیل
حیاط خلوت
بانو با سگ ملوس(فرشته توانگر)
صد سال تنهایی(هنگامه حیدری)
یادداشت های یک دانشجوی ریاضی(محسن بیات)
پردیس( حسین باقری)
دستنوشته های بانو

:: لوگوی دوستان من::




::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::