سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یاد باد آن روزگاران


ساعت 3:31 عصر سه شنبه 102/12/1

دوم اسفند 1372 یعنی درست سی سال پیش ار رساله فوق لیسانسم در دانشگاه کرمان دفاع کردم. تصادف غزیبی بود که ثبت نام نیز در دوم اسفند 70 اتفاق افتاده بود. یعنی دقیقاً دو سال تمام در دانشگاه شهید باهنر کرمان بودم. به‌طور قطع بهترین دوران زندگی‌ام این دو سال زندگی در کرمان بود. بهترین دوستان و وفادارترین در این دوره اتفاق افتاد. احمد شجاع ساده دل درس‌خوان با پشتکار عالی که در همان دوره ارشد مقاله‌ای در باره مجموعه‌های های امگا حد در گلچین ریاضی شیراز به چاپ رساندند و نمی‌دانم چرا این مجله دیگر منتشر نشد. آقای شجاع بعداً دکترایش را در آنالیز عددی با دکتر بابلیان گرفت و در دانشگاه آزاد واحد رودهن خوش درخشید. تعداد زیادی دانشجوی ارشد و دکتری فارغ‌التحصیل نمود. الان هم بازنشست شده و البته دوباره دعوت به‌کار شده است. به تمام معنا این آدم کارش درست بود و چهار فرزند پسر که همگی مثل خودش خوب هستند. نفر بعدی حمیدرضا افشین که دکترایش را با دکتر محبی در زمینه آنالیز ریاضی و نظریه عملگرها گرفت و بعداً علاقه‌اش به نظریه ماتریس ها جلب شد و عضو هیات علمی دانشگاه ولی‌عصر رفسنجان. می‍گویند خاک کرمان دامن ‌گیر است و هر کس که به آنجا رود ماندگار می‌گردد و من درمیان یک استثنا بودم. . آنقدر خوش قلب بود که فکر نمی کنم حداوند کسی به این حد خوش قلبی و خوش‌ذاتی آفریده باشد. اصلاً کارش درست بود کمک کننده باهوش با پشتکار و مسئله حل کن. هرچه در وصف این انسان شریف مطلب بنویسم باز کم است و قلم قاصر از وصف او. شاید شریفترین انسانی است که دیده‌ام. یعنی هیچ چیز برای خودش نمی‍خواست و همه را بر خودش مقدم می‌ داشت و دارد، در دوران دانشجویی نیز چنین بود و بدها این مووضوع پررنگ‍تر هم شد.... ادامه دارد


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 7:32 صبح پنج شنبه 102/9/23

راهی است که آمده‌ایم و رو به انتهاست. نمیدانم از بچه‌های گروهان یک گردان های باقی مانده در حمله چهلچراغ منافقین لشگر 11 امیرالمومنین ایلام چند نفر زنده‌اند. اما گاهی دلم هوس می کند به استان ایلام بروم! بروم به روستای هفت چشمه در پنج کیلومتری ایلام و  حق مرداد زلفی را بیابم و بگویم ای حق مراد که خداوند بعد از 7 دختر تو را به خانواده‌ات داده بود، کجایی؟ روز و روزگارت چگونه است؟ آیا هنوز با عبدالحمید کاظم‌خانی ارتباطی داری؟ آیا هنوز او را می‌بینی؟ آیا هنوز آن اورکت آمریکایی زیبا را دارد؟
یا سری به حسین کندری بزنم اهل همدان که بعد از ماهها اسارت برگشت و بپرسم حسین چگونه‌ای؟ با بازنشستگی چه می‌کنی؟ بچه‌هایت سروسامان گرفته‌اند؟ آیا حالا که با عراقی‌ها رفیق گرمابه و گلستان شده‌ایم، آن‌ها را بخشیده‌ای؟
یا برای سعید خوشبخت و مرتضی ترک که هر دو همدانی بودند و در واپسین روزهای جنگ به سومار رفتند و مورد حمله شیمیایی ناجوانمردان قرار گرفتند. بگویم به اندازه همه عالم سرفه کرده‌اید در این سی و  شش ساله.  چگونه‌اید؟ هنوز نمیدانم چرا باید این همه سرفه کنید که حتی فرصت یک سلام علیک تلفنی را نیز ندارید. آخ جنگ نمیدانم بر تو نفرین کنم یا ببوسمت، اما بدان که مردان بزرگی را از ما گرفتی! مردان بزرگی را خانه‌نشین کردی؟ مردان بزرگی را کاری کردی که فقط سرفه‌ کنند. روحم را غبار گرفته است و دلم برای همه خوبی‌ها تنگ شده است، دلم برای بچه‌های جبهه و جنگ آن مردان با صفا تنگ شده است.


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 11:42 عصر پنج شنبه 102/9/9

چقدر زود آقای اسداله  امینی معلم عزیز و اصلاح‌طلب. کارها داشتیم برای آینده این آب و خاک که تو بعد از 60 سال مستاجر نباشی! ببینی بعد از این همه خون و دل خوردن برای این سرزمین بالاخره زحماتت به نتیجه رسیده است. بدانی اقلاً بعد از این همه سال فرزندان این آب و خاک بتوانند عزت‌مند زندگی کنند، سرشان بالا باشد که زحمات پدرانشان به نتیجه رسیده است.  اگرچه عمر  ما هم شابد به دیدن این نتیجه قد ندهد که کار ملک تدبیر و تامل نیاز دارد. هر سال وقت انتخابات مجلس بلند شدی و یک توک پا به فرمانداری رفتی و برای مجلس و رساندن کمک فکری و قانونی ثبت نام کردی چون به دموکراسی اعتقاد داشتی اگرچه با بی‌مهری وجودت را از انتخاب همشهریانت محروم نمودند.  روحت شاد شجاعتت در بودن و تذکار به مسئولین ستودنی بود تا بعضی از مسئولین شهر یا کشور فکر نکنند آنچه انجام داده‌اند بر  سبیل تامل و تفکر بوده است که بشر است و خطا جزء ذات بشر است و خوبی انسان به این است که می‌تواند هم‌نوعش را نهیب بزند و اگر خطایی می بیند تذکاری دهد تا خیر همه در آن باشد. . چقدر گفتم سیگار را ترک کن ولی امان از گوش نکردن‌هایت، سیگاری نیستم، اما از دوستان سیگاری شنیدم که یکی از سخت‌ترین ترک‌ها ترک سیگار است و همین سیگار لعنتی مزید بر علت شد و دیدار را به قیامت کشاند. دلمان را داغدار کرد این رفتن ناگهانیت. دم سید محمد خاتمی گرم که برایت سنگ تمام گذاشت و با آن خط خوش چند سطری نوشت تا بدانیم مورد توجهش بوده‌ای. دیر یا زود ما هم می‌آییم، کسی نمی‌ماند مگر وجود بزرگ خودش. آرام باش مرد حقگو، رسالتت را به انجام رساندی که این مهم است که بمانیم و تذکر دهیم و اگر در راس کاری قرار گرفتیم سالم باشیم و به فکر عزت‌مندی و شرافت باشیم. وقتی در دبیرستان امام علی کتاب‌های خطی را سرقت کردند نهیب زدید که باید کار فلانی باشد و بعد از شش ماه پیش‌بینی‌ات درست از آب درآمد که معلوم بود چشم و گوشت متوجه اطراف است. حالا در عالمی دیگر آرام گرفته‌ای و این چند سطر شاگردت را می‌خوانی و لبخندی در گوشه لبت نشسته و می‌نگری که چقدر بی‌تو برایمان سخت و برای تو راحت است که وظیفه‌ات را انجام دادی.  دنیا به افرادی چون تو نیاز دارد. صریح و شجاع. باز هم روحت شاد. تسلیت به خانواده‌ات.


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 7:18 عصر جمعه 102/9/3

یکی از بستگان دور در ابتدای میا‌ن‌سالی در خواب سکته کرده بود و به دیار باقی رفته بود. مردی بود بسیار خوب مبادی آداب و مشخصه بارزش سکوتی بود که در گفتار داشت و متانتی که در رفتار داشت. یک‌بار مهمانش بودیم، لطف نمود و بسیار پذیرایی نمود و در یک مهمانی دیگر که هر دو مهمان بودیم باز دیدار میسر شد و کلامی بجز تعارفات معمول گفته نشد. دوقلویی داشت که هر دو کلاس اول، پسر کلاس ضرب می‌رفت و دختر بخوبی سنتور می‌نواخت و چند دقیقه‌ای در منزلش فرزندانش هنرنمایی کردند و قطعه زرد ملیجه استاد ابوالحسن صبا را برایمان اجرا نمودند که عیش مهمانی به تکامل برسید. برای جواب مهمانی دعوتشان کردیم و به‌علت سرماخوردگی همین چند هفته پیش مهمانی به‌وقت دیگری موکول شد و دیدار به قیامت رفت. باورش سخت بود و در سرخاک همسرشان ابرام داشت که ظهر در رستوران سمیعی پذیرایی شویم. با این‌که در ناهار مادرم خدا بیامرز و ایضاً زنده یاد پدرم بیشتر از 500 نفر مهمان داشتیم باز برایم سخت بود که مهمانی بروم و مخصوصاً غذایی از دو بچه یتیم را بخورم و آن‌قدر اصرارشان زیاد بود و دوباره و چندباره تلفن نمودند که مجبور به رفتن به رستوران شدیم و بعدش مسجد حاج‌آقا صابر مجلس ترحیم را برگزار کردیم و به احترام، تمام ساعت مجلس را در مسجد ماندیم و  متوجه شدم که نه تنها مساجد وقت نماز خلوت شده‌اند که مجالس ختم نیز چون گذشته آن‌قدرها شلوغ نیست و قرآنی که برایم آوردند معمولاً چند صفحه بیشتر نیست با کمال تعجب دیدم که نزدیک به یک جزء از قرآن کریم است.  قسمت‌های آخر جزء بیست و نه و قسمت‌های زیادی از جزء سی‌ام بود که از شانس خوب من که بیشتر مورد علاقه‌ام است. تقریبا تلاوت آن 40 دقیقه‌ای زمان برد و صوابش برای شادی روح رفتگان مخصوصاً صاحب مجلس مهندس جلالی! احتمالا تعداد کسانی‌ که در مجالس ختم به تلاوت قرآن می‌پردازند شاید آن‌قدر کم شده است که برای هر نفر یک جزء می‍‌‎آورند که اقلاً یک‍‌بار ختم قرآن صورت بگیرد. یاد فیلم مادر زنده یاد علی حاتمی افتادم که مادر خانواده رفتن به دیار باقی را احساس کرده است و باز به‌فکر پذیرایی مردم در مراسم خودش است. سخت است ناهار وفات کسی را بخوری که از شانس بدت مهمانی‌ات این‌قدر به تاخیر افتاده که دیگر هیچ‌وقت اتفاق نخواهد افتاد. دنیا من از کار تو در حیرتم. مهندس جلالی روحت شاد مرد آرام.


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 11:40 عصر یکشنبه 102/8/28

دو کتاب جبرخطی عددی و ترکیبیات کاربردی با حل مسئله اینجانب امسال به‌عنوان کتاب‌های برگزیده استان مرکزی شناخته شدند و امروز 28 آبان سال 1402 مورد تقدیر قرار گرفتند و بخاطر شرکت در مراسم مجبور به تعطیلی کلاس ساعت سه شدم. نوشتن کتاب بسیار سخت و وقت‌گیر و مسئولیت آفرین است، مخصوصاً کتاب تالیفی جای خود را دارد و تویی که مسئول صدر تا ذیل کتاب خودت هستی. فکر کنم دانشگاه اراک بابت کتاب جبرخطی عددی 10 عدد به عنوان دستمزد و بابت کتاب ترکیبیات 5 عدد به عنوان دستمزد به اینجانب هدیه دادند. که برای هدیه به همکاران مجبور به خرید کتاب خودم از دانشگاه شدم.  بماند که حق تالیف قبلاً 100 عدد بوده و الان به یک دهم یا یک بیستم رسیده است و چاره‌ای نداریم. وقتی مالیات حق‌التدریس به 30 درصد می‌رسد برای منی که دانشیار پایه 30 هستم یعنی بعد از سی سال سابقه یک ساعت حق‌التدریس مبلغش زیر 100 هزار تومان است تازه ممکن است تا دو سال بعد پرداخت شود. آیا نماینده مجلسی هست که وجدان داشته باشد و این مطلب را روشن کند که چرا چنین اجحاف عظیمی در حق هیات علمی جماعت صورت گرفته است. کدام اداره را می شناسید که ساعت اضافه کار کارمندانش چنین ناچیز باشد.  اضافه کار  نه، اضافه تدریس را می‌گویم یعنی یک ساعت با تمام توان سرپا ایستاده و ماژیک بدست ریاضیات تدریس کنی و 89 هزار تومان عایدت شود، یعنی کمتر از دو دلار! معلمین  زحمت‌کش مدارس که اوضاعشان بسیار وخیم‌تر است. توقع نداشته باشیم اوضاع آموزش این آب و خاک سرو سامان بگیرد با این مبالغ! مدت‌هاست حقوقمان کفاف زندگیمان را نمی‌دهد و کسی را نداریم به‌فریادمان برسد. زمانی در سال 1384 که استادیار پایه 10 بودم و تازه دکتری گرفته و از خارج برگشته بودم حقوقم به اندازه 6 سکه کامل بهار آزادی بود و حالا دانشیار پایه 30 هستم و حدود یک سکه و اندی حقوق می گیرم! عجب ارتقایی یافته‌ام!! آقای وزیر علوم کجایی؟


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 10:22 صبح یکشنبه 102/8/14

دانشجویی دارم اهل گلپایگان معلم است و در این سالهای پایانی کارش باز هوس درس به سرش زده است و دانشجوی ارشد ریاضی کاربردی است و من سمت مشاوره در پایان‌نامه‌اش را دارم و خب چون هر دو بالای پنجاه سال داریم دیگر این سمت معلمی و شاگردی مدت‍هاست که به کناری رفته و دوستی جایش نشسته و وقتی دوستی آمد دیگر صحبت از همه چیز به میان می‌آید و فهمیدم که زمینی در گلپایگان دارد و علاوه بر معلمی اوقاتی نیز در زمینش به کشت و کار مشغول است و از جمله محصولاتی که برایش عاید دارد همین زعفران است. برایش گفتم که آخر این باغ من نیز قطعه‏‌ای صد متری خالی است و به پیشنهادش امسال آن را به زیر کشت زعفران بردیم و فعلا از آن هزار عدد پیاز  زعفرانی که به زیر خاک بردیم تعدادی به به زینت گل آغشته شده و رنگ زیبای بنفشش بهار در پاییز ایجاد نموده است. عجب گیاهی و عجب گلی اصلاً آدم دلش نمی‌آید این گل‌ها ار بچیند بهتر است که فقط به تماشا بنشنیم. 


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 11:53 عصر پنج شنبه 102/8/4

من رشته‌ام ریاضی است و اما علاقه‌ام به ادبیات است. نیت کرده‌ام این دیباچه‌ی گلستان را حفظ کنم که باید بگویم شاهکاری است. سال 656 این دیباچه نوشته شده است و تمام متن آهنگین و وزین است. سعدی هر لحظه‌ای نکته‌ای می گوید و شیرینی می‌آفریند. منت خدای را عز وجل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت. اصلاً نمی‌توان یک کلام از این جمله را جابجا کرد، زیبایی در مطلع کار گلستان در اوج آغاز می‌شود. هر نفسی که فرو می‌رود ممد حیات است و چون برمی‌آید مفرح ذات( این جمله را سعدی از امام محمد غزالی  استاد مدرسه نظامیه بغداد یعنی محل تحصیل خویش به عاریت گرفته است).  پس در هر نفس دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب. تا کلمه به شکر می‌رسد سعدی یک جمله از قرآن کریم چاشنی کار می‌کند در باره شکر که از بندگان شکرگزار  عملی کم داریم و این تعداد قلیل است. اعملو آل داود شکراً و قلیلُ من عبادی الشکور. یعنی اشاره می‌کند که باید شکر عملی به جای آوریم.  و بعد سر نصیحت پیش‌می‌گیرد که
از دست و زبان که برآید                کز عهده شکرش بدر آید
بنده همان به که ز تقصیر خویش     روی بدرگاه خدای آورد  
ورنه سزاوار خداوندی‌اش              کس نتواند که بجای آورد.

سعدی دوباره نثر آهنگین پیش می‌گیرد، که باران رحمت بی‌حسابش همه را رسیده و خوان نعمت بی‌دریغش همه جا کشیده، پرده ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد و وظیفه روزی به خطای منکر نبرد، باز تا این نکته نثر را گفت شیرینی سخن را به شعر زیبایی می آراید
ای کریمی کزخزانه غیب           گبر و ترسا وظیفه خور داری
دوستان را کجا کنی محروم       تو که با دشمن این نظر داری

بعد دو باره نثر و خلاصه تا می‌خواهد روایتی از حضرت رسول را مطرح نماید، آنچنان کلمات را به زیبایی می‌گوید که الحق در تاریخ هیچکس این‌گونه وصف حضرت رسول را نگفته است: در خبر است از سرور کاینات و مفخر موجودات و رحمت عالمیان و صفوت آدمیان و تتمه دور زمان محمد مصظفی صلی الله علیه و آله  سلم
بلغ العلی به کماله‌       کشف ادجی به جماله
حسنت جمیع خصاله   صلو علیه و آله  
راستش این ابیات بالا نشان از تسلط تام و تمام سعدی به زبان عربی است و این ترکیب فارسی و عربی که در این دیباچه وصف شده است جداً بی‌نظیر است. کاش همه ما این متن را حفظ می نمودیم.  روج سعدی شاد.


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 8:14 صبح دوشنبه 102/7/24

حیف شد تو را از دست دادیم خالق حمید هامون که شکیبایی را هامون کرد و مرحوم هامون ماند که ماند! نمی‌دانم چند بار هامون را دیده‌ام اما زیاد دیده‌ام و دلم برای حمید هامون و گرفتاری‌هایش تنگ می‌شود، دلم برای علی عابدینی، اون دوست خوب گرامی که توی ده چاه زد نه برای غایت و نهایتش تنگ می‌شود. دلم برای روح پریشان مشت حسن گاو از دست داده تنگ می‌شود، دلم برای خنده‌هایم در سینما ماندانا در روز عید فطر سال 68 تنگ‌ می‌شود. جنگ تازه تمام شده بود و مردم به لبخند نیاز داشتند و فیلم تو  یعنی اجاره نشین‌ها داریوش جان طوفان خنده‌ها بود ساده و صمیمی، اما غنی و پرمحتوا. دیگر نیستی که رمانی بنوبسی چون در دیر مغان و آن مشکلات آن  شخصیت ایرانی بعد از یازده سپتامبر را زیر و رو کنی! رفتی یادت در دل است وقتی چون بانو در بستر بیماری می افتم یا چون لیلا باید شاهد خیانت باشم، سکوت لیلا وجودم را می‎لرزاند. من آن پستچی ساده دلم به دل شهر پرتاب شده‌ام. راستش دلم برایت خیلی تنگ می‌شود. روحت شاد و بر قاتلانت لعنت و نفرین باد تا ابد. خدا حافظ آقای مهرچویی.


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 11:53 عصر پنج شنبه 102/7/20

چند سالی است که اینجا نمی نویسم، ولی امروز با کمال تعجب دیدم که همین وبلاگ ناقابل روزی 50 الی 70 نفر بازدید کننده دارد. خیلی تعجب کردم فکر کرده بودم تلگرام و واتساپ و اینستا باید بازار وبلاگ را حسابی کساد کنند، اما دیدن این همه بازدید کننده از عجایب روزگار است. بعد از 7 سال نوشتن دوباره خودش حالی دارد. شاید دوستان قدیم باز این جوان قدیم و میان‌سال پا به سن گذاشته را بخاطر داشته باشند.  موهایم دارند کاملاً سفید می‌شوند و سال 32 خدمت و تدریس را آغاز کرده‌ام. جوانی کجایی که یادت بخیر!


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

ساعت 10:11 صبح سه شنبه 95/6/23

وقتی ماه حج فرا میرسد دل آدم یاد منی و مسجد الحرام و مسجد النبی میکند.  یاد سرزمین حجاز هوش از سر آدم می رباید.  به قول دکتر نشوادیان  هیچ سفری چون سفر حج نیست. امیدوارم که این آل سقوط دست از لجاجت بردارند و راه این سفر استثنایی را برای ایرانیان هموار کنند. امشب پس از چند سال به جلسه قرائت قرآن همولایتی ها یعنی قره بنیادی های مقیم اراک  رفتم و بحث به سوره صافات رسیده است.  آیه 102 تا 107  داستان ذبح کردن فرزند حضرت ابراهیم بحث شده است."و چون در کار و کوشش به پای او رسید گفت ای فرزندم من در خواب دیده ام که سر تو را می برم بنگر که در این کار چه می بینی؟ گفت پدر جان آنچه فرمانت داده اند انجام بده که بزودی مرا بخواست خداوند از شکیبایان خواهی یافت."  .....
مفسران از جمله میبدی زمخشری و ابوالفتوح در باره این که قربانی مورد اشاره در آیات 102 لغایت 107 این سوره اسماعیل یا اسحاق هستند، بحث کرده اند. البته من فکر میکنم مولانا اعتقاد داشت که ذبیح همان اسحاق است زیرا در شعر این کیست این کیست این می گوید اسحاق و قربان توام.  اما این سه بزرگوار استدلالهای جالبی آورده اند که ذبیح الله  به احتمال قریب به یقین   حضرت اسماعیل علیه السلام جد حضرت رسول است از آن جمله:  
اول  آنکه ابن عباس و محمد بن کعب قرضی و جماعتی از تابعین بر آن بوده اند که مراد از ذبیح، حضرت اسماعیل(ع) بوده است و درثانی از حضرت رسول روایت شده است(ابن عباس  هم این روایت را نقل کرده است ) که حضرت فرمودند " انا ابن ذبیحین "(من فرزند دو ذبیح هستم) که مراد از آن یکی جد بزرگش اسماعیل و دیگری پدرش عبدالله است  که عبدالمطلب نذر کرده بود اگر چاه زمزم به آب رسد یکی از فرزندان خود را  قربانی کند، سپس هنگام وفای به نذر بنی هاشم نگذاشتند و به او گفتند بجایش شتر ذبح کن و قرعه بین عبدالله و شتر و بنام عبدالله و عبدالله و ده شتر بنام عبدالله تا رسید به عبدالله و صد شتر و او صد شتر بجای عبدالله قربانی کرد و از آنموقع دیه انسان  شد صد شتر (زمخشری و ابوالفتوح ) و سومین دلیل در همین سوره بعد از تعریف ماجرایی که پدر و پسر سربلند از این امتحان عظمی بیرون آمدند خداوند میفرماید و بشرناه  باسحاق یعنی تا کنون اسحاق نبوده است و الان بشارت زاده شدنش داده شده است.  آیه 107 و فدیناه  بذبح عظیم( و بجای او قربانی بزرگی را به فدیه پدیرفتیم)‌ غالب مفسران شیعه و اهل سنت در اینجا گفته اند که مراد از ذبح عظیم اینجا قوچ است و علامه طباطبایی(ره)  فرموده‌اند چون این ذبح به امر الهی بوده است لذا عظیم است وگرنه خود ذبح فی النفسه عظیم نبوده است. و میبدی بر آنست که این قوچ قربانی هابیل بوده است و سالها در بهشت چرا کرده است به همین خاطر عظیم است و از ملامحسن فیض کاشانی در تفسیر صافی و دیگر مفسران شیعه در عیون اخبار الرضا  نقل شده است که مراد از ذبح عظیم حضرت سید الشهدا علیه السلام  است که از ذریه ابراهیم است و او قربانی عظیمی بود که جانشین ذبح اسماعیل را گرفت.


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

   1   2      >

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
8
:: بازدید دیروز ::
26
:: کل بازدیدها ::
356013

:: درباره من ::

یاد باد آن روزگاران

علی محمد نظری
من اگر وقت داشتم بیشتر می نوشتم. اینجا حدیث نفس است. نوشتن در باره خویشتن است و شاید در باره دنیایی که در آن بسر می بریم.

:: لینک به وبلاگ ::

یاد باد آن روزگاران

::پیوندهای روزانه ::

:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

آتش، قیصر امین پور . آملا عباس، قره بنیاد . اعراف . امام حسین (ع)، محرم، آیه اله بروجردی . اولین روز دبستان . بابا شهباز . بلاگفا. دفتر ایام . پرویز شهریاری . حج، عید قربان . حضرت ابوالفضل، نوحه سرایی . حضرت داود (ع) . حمید مصدق، سیب . دماوند . دماوند، راسوند، سفیدخانی . دماوند، کوهنوردی . دوره گرد . دیوار کعبه . ربنای شجریان . رسمی قطعی . رمی جمرات. بلعام بن باعور، . رمی جمره- ابراهیم خلیل الله . روستای سیدون . سرمین منی، مشعر، عزفات، حج . سیل، روستای سیدون . شهید ابراهیم نظری، ابراهیم همت، ابراهیم حاتمی کیا . شیخ اصلاحات، میرحسین، انتخابات 22 خرداد . شیخ صنعان . عاشقی، نماز شب . عشق پیری . عمره مفرده . عید رمضان . کتاب قانون، پرویز پرستویی مازیار میری . گوزن ها، مسعود کیمیایی . گوسفند سرا. دماوند . لجور . ماه رجب، . محمد رضا مجیدی . نوروز . هوشنگ ابتهاج . یزد، شیرکوه، دکتر محمد مشتاقیون .

:: آرشیو ::

گل های مکزیک
نقد فیلم
سیاسی
مذهبی
شعر
شخصیت ها
خاطرات
داستان
اجتماعی
سفرنامه
آبان 90
مهر 90
شهریور 90
مرداد 90
تیر 90
اردیبهشت 90
اسفند 89
دی 89
آذر 89
آبان 89
آذر 84
آذر 90
دی 90
اسفند 90
بهمن 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91
تیر 91
شهریور 91
مرداد 91
دی 91
آذر 91
بهمن 91
اسفند 91
فروردین 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
خرداد 93
اردیبهشت 93
تیر 93
مرداد 93
مهر 93
دی 93
اردیبهشت 94
اسفند 93
خرداد 94
شهریور 94
دی 94
بهمن 94
خرداد 95
اسفند 94
تیر 95
مرداد 95

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من::

.: شهر عشق :.
بوی سیب BOUYE SIB
انا مجنون الحسین
گزیده ای از تاریخ تمدن جهان باستان (ایران، مصر‍، یونان
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
مکتوب دکتر مهاجرانی
یاداشت های یک دانشجوی ریاضی
حاج علیرضا
سهیل
حیاط خلوت
بانو با سگ ملوس(فرشته توانگر)
صد سال تنهایی(هنگامه حیدری)
یادداشت های یک دانشجوی ریاضی(محسن بیات)
پردیس( حسین باقری)
دستنوشته های بانو

:: لوگوی دوستان من::




::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::