سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یاد باد آن روزگاران


ساعت 5:22 عصر دوشنبه 91/12/21

بنام خدا
سلام دوستان خوبم. سال 91 هم دارد به انتها می رسد نمی دانم فرصت می شود که یادداشت دیگری بنویسم یا نه به هر صورت روزهای زندگیم با سرعت عجیبی در حال سپری هستند. حال زیاد خوشی ندارم مقالاتم به نتیجه‌های دلخواه نمی رسند. از دست خودم عصبانیم. و اما از  آخرین خاطرات جنگ!

روزهای مرخصی پیاپی سپری شد. روز 5 شنبه‌ای به بهشت زهرای اراک رفتم و ناگهان فهمیدم که مجید نوری دوست خوب دوران دبیرستانم در جزیره مجنون در کربلای 4 به شهادت رسیده است. مجید بسیار برایم عزیز بود. بچه پولدار بود، بچه خیابان ملک! اما از مرام و معرفت سرشار بود. یاد نوروز 60 افتادم که عکسی از آیت اله طالقانی را در پاکت نامه‌ای گذاشته بود و یک نامه با بسم‌الله خوشخط نوشته بود و هدیه داد و گفت پشت کارت تبریک چیزی ننوشته‌ام تا بتوانی از آن استفاده کنی. نمی دانم از کجا فهمیده بود که من از خانواده‌ای هستم که به نسبت سایرین در سطح پایین‌تری هستم. جسه ریزی داشت ولی برایم عزیز بود و درسش هم در سطح عالی بود و او بود که نمره اول کلاس در درس هندسه شد. نشستم و بر مزارش خیلی گریستم. او می توانست با آن توان بالای مغزی به درجات عالی برسد، اما حالا در زیر این تل خاک خوابیده است تا مملکت سرپا ایستد.  به مزار دیگری رسیدم. یکی از همسایگان قدیم که در بمباران اراک شهید شده بود. یک چرخ حمالی داشت و در بازار بار جابجا می کرد. من و غلامرضا وردی که در مرکز شهر آدامس فروشی می کردیم معمولا وقتی به او بار می خورد کمکش چرخش را هل می دادیم تا پیرمرد آنقدر برای گذران زندگی به دردسر نیفتد. او هم بعد از ظهر که پیاده بر می گشتیم ما را سوار گاری‌اش می کرد و گاهی ما او را سوار می کردیم و هل می دادیم تا از پا نیفتد. عیالوار بود و بسیار فقیر. 6 تا بچه قد و نیم قد داشت. ظهر‌های ماه رمضان نماز ظهر را در مسجد سلیمانیه می خواند و من وقتی گاهی در مسجد می دیدمش می گفت خیلی تشنه هستم روی سرم آب بریز و من می ریختم. او نیز رنج هستی را واقعا به فراموشی سپرده بود. جنگ قسمت‌هایی از خاطرات مرا با خود به زیر خاک برده بود. آن روز نشستم و سیر دل گریه کردم. بعد از 16 روز به ایلام و از آنجا به مقر لشگر رفتم. خودم را معرفی کردم و گفتند که بعد از آتش بس بچه‌ها به منطقه‌ای جلوتر از مقر لشگر یازده رفته آند برای  حراست و محافظت از لشگر! آدرس درست و حسابی ندادند و من فردا راه افتادم که خودم را به بچه ها برسانم از شهر صالح آباد هم گذشتم و به سمت جبهه میمک یک شش کیلومتری پیاده رفتم. به روستایی رسیدم که فقط چند جغد در ساختمان‌های نیمه تخریب شده  آن آشیانه کرده بودند و کسی نبود. ترس رسیدن به مرز و وارد خاک عراق شدن به جانم افتاده بود که توسط برادران ارتشی بازدشت شدم!! ادامه دارد


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
21
:: بازدید دیروز ::
17
:: کل بازدیدها ::
358473

:: درباره من ::

یاد باد آن روزگاران

علی محمد نظری
من اگر وقت داشتم بیشتر می نوشتم. اینجا حدیث نفس است. نوشتن در باره خویشتن است و شاید در باره دنیایی که در آن بسر می بریم.

:: لینک به وبلاگ ::

یاد باد آن روزگاران

::پیوندهای روزانه ::

:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

آتش، قیصر امین پور . آملا عباس، قره بنیاد . اعراف . امام حسین (ع)، محرم، آیه اله بروجردی . اولین روز دبستان . بابا شهباز . بلاگفا. دفتر ایام . پرویز شهریاری . حج، عید قربان . حضرت ابوالفضل، نوحه سرایی . حضرت داود (ع) . حمید مصدق، سیب . دماوند . دماوند، راسوند، سفیدخانی . دماوند، کوهنوردی . دوره گرد . دیوار کعبه . ربنای شجریان . رسمی قطعی . رمی جمرات. بلعام بن باعور، . رمی جمره- ابراهیم خلیل الله . روستای سیدون . سرمین منی، مشعر، عزفات، حج . سیل، روستای سیدون . شهید ابراهیم نظری، ابراهیم همت، ابراهیم حاتمی کیا . شیخ اصلاحات، میرحسین، انتخابات 22 خرداد . شیخ صنعان . عاشقی، نماز شب . عشق پیری . عمره مفرده . عید رمضان . کتاب قانون، پرویز پرستویی مازیار میری . گوزن ها، مسعود کیمیایی . گوسفند سرا. دماوند . لجور . ماه رجب، . محمد رضا مجیدی . نوروز . هوشنگ ابتهاج . یزد، شیرکوه، دکتر محمد مشتاقیون .

:: آرشیو ::

گل های مکزیک
نقد فیلم
سیاسی
مذهبی
شعر
شخصیت ها
خاطرات
داستان
اجتماعی
سفرنامه
آبان 90
مهر 90
شهریور 90
مرداد 90
تیر 90
اردیبهشت 90
اسفند 89
دی 89
آذر 89
آبان 89
آذر 84
آذر 90
دی 90
اسفند 90
بهمن 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91
تیر 91
شهریور 91
مرداد 91
دی 91
آذر 91
بهمن 91
اسفند 91
فروردین 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
خرداد 93
اردیبهشت 93
تیر 93
مرداد 93
مهر 93
دی 93
اردیبهشت 94
اسفند 93
خرداد 94
شهریور 94
دی 94
بهمن 94
خرداد 95
اسفند 94
تیر 95
مرداد 95

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من::

.: شهر عشق :.
بوی سیب BOUYE SIB
انا مجنون الحسین
گزیده ای از تاریخ تمدن جهان باستان (ایران، مصر‍، یونان
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
مکتوب دکتر مهاجرانی
یاداشت های یک دانشجوی ریاضی
حاج علیرضا
سهیل
حیاط خلوت
بانو با سگ ملوس(فرشته توانگر)
صد سال تنهایی(هنگامه حیدری)
یادداشت های یک دانشجوی ریاضی(محسن بیات)
پردیس( حسین باقری)
دستنوشته های بانو

:: لوگوی دوستان من::




::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::