• وبلاگ : ياد باد آن روزگاران
  • يادداشت : سال 67 سال جنگ و صلح (18)
  • نظرات : 0 خصوصي ، 3 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    چقدر خوب همه چيز با جزئيات يادتون هست ، جدا لذت ميبرم از خوندن مطالب شما ، پشت کنکور که بوديم همش غر ميزديم که فلان بچه ، بچه شهيده بچه جانبازه و فلان دانشگاه قبول شده و ما ... اما حالا فکر ميکنم چقدر شرمنده شهيدان و شهداء و خانواده اونها هستيم . هميشه سلامت باشيد و سايه شما پر انرژي بر سر دانشجوهاتون.
    يادش بخيير ، گفتيد ادامس ميفروختيد ، من و برادرم هم توي بازار عسل گلاب ميفروختيم و بعضي وقتها آب انجير ... ميگفتيم عسل گلاب تشنه بدو بخر جلال سينه س.... باور کنيد اون روزها خوشبختتر بوديم.هميشه هم با هم دعوا ميکرديم سر اينکه چون داداشم بزرگتر بود و فروشنده اصلي اون بايد ميگفت
    اين روزها حال همه يه جورايي خوب نيست ، اما اميدوارم شما هميشه شاداب و سلامت باشيد تا اين انرژي رو به دانشجوهاتون بدهيد