سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یاد باد آن روزگاران


ساعت 6:58 عصر شنبه 86/1/18

دوستان گرامی سال جدید بر همه شما مبارک

حتما خوانده اید که آقای مهاجرانی داستانی به نام کفش عید نوشته است که بسیار خواندنی است. من هم کم از این خاطرات ندارم و کم جای علی نورایی ننشسته ام که از دبستان تا دانشگاه همیشه این فقر نابکار سایه در زندگی ام داشته. ما هم در شبهای چله چیزی بیش از همین کشمش در مجمع لب کنگره ای در روی کرسی در اراک بسیار سرد نداشته ایم و تنها جای گرممان همین زیر کرسی بوده که آقام خدا بیامرز ذغالش را به سختی تهیه می کرد اما داشتنش امری ضروری است. در کلاس ما نیز فرهاد بیاتی بود که خوب درس نمی خواند و البته اوضاع مالی اش از همه ما که از بچه های منطقه فوتبال اراک بودیم بهتر بودو الان به حمدوالله راننده اتوبوس شده و روزگارش بد نیست.  من مطلب زیر را برای آقای مهاجرانی فرستادم و بنا به سنت آن را اینجا قرار می دهم

 همشهری گرامی جناب آقای دکتر مهاجرانی
با سلام و عرض خسته نباشید و تشکر از نوشتن این داستان زیبا. وقتی این داستان را می خواندم ذهن را به کوچه پس کوچه های خاطرات برده بودم و خود را به جای علی نورایی نشانده بودم و مثل اینکه دوران کودکی خویش را مرور می کردم اصلا بیش از 50 درصد داستان احساس می کنم که برای من اتفاق افتاده از خوردن کشمش در داخل مجمع لب کنگره ای گرفته تا شروع قالی بافی مادر در صبح الطلوع تا رفتن پیاده هر روز به مدرسه محسنی در کنار رودخانه و دادن امتحان نهایی کلاس پنجم در مدرسه خیام کنار بیمارستان قدس و فقر اجباری که هنوز هم شاید سایه اش را گاهگداری بر سر خانه می اندازد.اما من و اهل خانه مثل علی نورایی نبودیم که با قناعت بخواهیم کمک خرج خانه باشیم، هر کس به فراخور توان خویش در هر فرصتی دنبال کاری بود در تابستان ها آدامس و فتیر بود که در کوچه مرغی ها آخرین هدیه مینی بوسهای دهات می کردیم.  سالها آقای دکتر در پشت خانه پدری یتان در کارخانه های نخ ریسی (کوچه تنه تابها) در هر وقت فراغت از مدرسه برای گذران زندگی تلاش می کردیم و چه روزگاری بود که شب عید کفش نو در پایمان باشد و همیشه آقام خدا بیامز می گفت کفشت را دو شماره بزرگ بگیر که برای سال دیگرت نیز باشد اما با آن همه پیاده روی مخصوصا در کارخانه تنه تابی بیش از سه ماه این گالش ها کار نمی کردند. الان دیگر بازار مسگرها وجود ندارد مدتی آنها را از بازار به اول خیابان کشتارگاه بردند و بعد هم بخاطر عدم استقبال و آمدن ظروف نوین این صنعت کهن نیز تزیین کننده کتابهای قصه شد. بازم ممنون از این نوشته زیبا
یا حق 


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
24
:: بازدید دیروز ::
32
:: کل بازدیدها ::
359106

:: درباره من ::

یاد باد آن روزگاران

علی محمد نظری
من اگر وقت داشتم بیشتر می نوشتم. اینجا حدیث نفس است. نوشتن در باره خویشتن است و شاید در باره دنیایی که در آن بسر می بریم.

:: لینک به وبلاگ ::

یاد باد آن روزگاران

::پیوندهای روزانه ::

:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

آتش، قیصر امین پور . آملا عباس، قره بنیاد . اعراف . امام حسین (ع)، محرم، آیه اله بروجردی . اولین روز دبستان . بابا شهباز . بلاگفا. دفتر ایام . پرویز شهریاری . حج، عید قربان . حضرت ابوالفضل، نوحه سرایی . حضرت داود (ع) . حمید مصدق، سیب . دماوند . دماوند، راسوند، سفیدخانی . دماوند، کوهنوردی . دوره گرد . دیوار کعبه . ربنای شجریان . رسمی قطعی . رمی جمرات. بلعام بن باعور، . رمی جمره- ابراهیم خلیل الله . روستای سیدون . سرمین منی، مشعر، عزفات، حج . سیل، روستای سیدون . شهید ابراهیم نظری، ابراهیم همت، ابراهیم حاتمی کیا . شیخ اصلاحات، میرحسین، انتخابات 22 خرداد . شیخ صنعان . عاشقی، نماز شب . عشق پیری . عمره مفرده . عید رمضان . کتاب قانون، پرویز پرستویی مازیار میری . گوزن ها، مسعود کیمیایی . گوسفند سرا. دماوند . لجور . ماه رجب، . محمد رضا مجیدی . نوروز . هوشنگ ابتهاج . یزد، شیرکوه، دکتر محمد مشتاقیون .

:: آرشیو ::

گل های مکزیک
نقد فیلم
سیاسی
مذهبی
شعر
شخصیت ها
خاطرات
داستان
اجتماعی
سفرنامه
آبان 90
مهر 90
شهریور 90
مرداد 90
تیر 90
اردیبهشت 90
اسفند 89
دی 89
آذر 89
آبان 89
آذر 84
آذر 90
دی 90
اسفند 90
بهمن 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91
تیر 91
شهریور 91
مرداد 91
دی 91
آذر 91
بهمن 91
اسفند 91
فروردین 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
خرداد 93
اردیبهشت 93
تیر 93
مرداد 93
مهر 93
دی 93
اردیبهشت 94
اسفند 93
خرداد 94
شهریور 94
دی 94
بهمن 94
خرداد 95
اسفند 94
تیر 95
مرداد 95

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من::

.: شهر عشق :.
بوی سیب BOUYE SIB
انا مجنون الحسین
گزیده ای از تاریخ تمدن جهان باستان (ایران، مصر‍، یونان
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
مکتوب دکتر مهاجرانی
یاداشت های یک دانشجوی ریاضی
حاج علیرضا
سهیل
حیاط خلوت
بانو با سگ ملوس(فرشته توانگر)
صد سال تنهایی(هنگامه حیدری)
یادداشت های یک دانشجوی ریاضی(محسن بیات)
پردیس( حسین باقری)
دستنوشته های بانو

:: لوگوی دوستان من::




::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::