وبلاگ :
ياد باد آن روزگاران
يادداشت :
سال 67 سال جنگ و صلح (18)
نظرات :
0
خصوصي ،
3
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
رياضي و ديگر هيچ
يادش بخيير ، گفتيد ادامس ميفروختيد ، من و برادرم هم توي بازار عسل گلاب ميفروختيم و بعضي وقتها آب انجير ... ميگفتيم عسل گلاب تشنه بدو بخر جلال سينه س.... باور کنيد اون روزها خوشبختتر بوديم.هميشه هم با هم دعوا ميکرديم سر اينکه چون داداشم بزرگتر بود و فروشنده اصلي اون بايد ميگفت