• وبلاگ : ياد باد آن روزگاران
  • يادداشت : سال 67 سال جنگ و صلح (13)
  • نظرات : 0 خصوصي ، 7 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + گردان 407 مهندسي رزمي 
    داداش اونشب ماموريت داشتم ساعت 2 نيمه شب قبل از عقب نشيني يه بولدوزر از 2519 که تو شکاف گير کرده بود دربياورم .
    + نيستان 

    باري آنشب درکنار فرماندهي ايستاده بودم که از پذيرش قطعنامه گفت واز فتح خرمشهر وديگر قضايا... دربازگشت درپيرانشهر که يادم نيست يک يادوروز بعد بود که ترفيع درجه فرماندهي آمد گفتم

    نيروي زميني قدرداني کرده است بعدها ديدم ديگر فرماندهان لشگرها هم همزمان باهم ترفيع گرفتند.....بگذريم.

    6ماه قبل دربرنامه هاي تلوزيون درمرخصي ام هنگاممصاحبه با مردم که به طرز ظريفي سوال وجواب ميشد احساس کردم به خط پايان جنگ نزديک ميشويم .جمله اي را که در ذهن وزبانم گفتم به ياد دارم (مي خوان جنگ و تمام کنند)

    لشگر مناطقي از خاک عراق را درعمليات هاي قبل کربلاي 5 و7 در دست داشت و در نصر 9 موفقيتش کمتر بود به هر حال دستور عقب نشيني از نيروي زميني صادرشد.اما اين فرماندهي بود که براي نگه داشت منطقه نميدانم چه بگويم مخالفت ميکرد جملاتش را که پشت تلفن ميگفت به ياد دارم ( اينجا سنگر هاي ما محکم است بعنوان امتياز نگه اش ميداريم ما اينجا شهيد دادهايم) اسرارها زياد بود وفرماندهي بيشتر توضيح ميداد به هر حال قرار گاه غرب حريف نشد نيروي زميني تماس گرفت باز هم نشد حرفهايم برام مستندند چون بعد از روزگاري دوستي را که در قرارگاه غرب درمخابرات بود تائيد کرد وگفت فلاني دستور عقب نشيني را از دفتر بالاترين مقام کشوري گرفت ونا چار پذيرفت

    دستور عقب نشيني صادر شد وبا شروع تاکتيک عقب نشيني جنگ تازه اي در منطقه آغازشد ...3ادامه ارد

    + نيستان 

    آري قراربود چون ساعاتي ازنيمه شب گذشت وسکوت بي خبري برآنان حاکم شد واولين دشمنشان يعني خواب به آنان حمله کرد ما نيز عمليات را شروع کنيم ولي آن صداها ازمقر فرماندهي بيشتر ميشد. معلوم بود خبر مهمي است. حال وهواي لحن گفتار آنان شنوده را با آنکه سخن را بدرستي نمي شنيد متوجه مي کرد امر بزرگي اتفاق افتاده است. ونا گاه سکوتي طولاني بين آنان حکم فرما شد حدود يک ساعت بعد من تنها در کنار فرماندهي که درخواست دوربين کرده بود متوجه شدم ايران قطعنامه 598 را پذيرفته است. غريو شادي سربازان را که متوجه جريان نامعلوم صلح شده بودند بعدا برايم تعريف کردند واين شروع يک جنگ تمام عياردرمنطقه حاج عمران شد به نام جنگ بزرگ سه کانيان (يعني سه چشمه) آه دلم ميگيرد وميگريد هنوز از چشمه خون سربازي که درپلاستيک آوردند ومن ديدم که پوتينهايش را چه تميز واکس زده و چه لبا س تميزي به تن کرده بود

    آنچه خواننده ي اين سخنان رامتعجب ميکند پذيرش نا گهاني قطعنامه است .....ادامه دارد

    + نيستان 

    سال 67 در مناطق جنگي حاج عمران و..... بودم شب پذيرش قطعنامه درآن مناطق يك عمليات جنگي داشتيم ديدگاه آماده بود تا فرماندهي هدايت عمليات را به عهده بگيرد قبلا مقدمات لازم را

    (كه كلي برنامه ريزي داشت )آماده كرده بود ازنيروي زميني هم آنشب نفر آمده بود .

    سوله ما كنار مقر آنها بود.كم كم صداي شان بلند ميشد......

    هنوز متني را كه ان سالها نوشتم در خاطر دارم بعني 23 سال پيش وآن شب را

    وحال هواي 6 ماه پيش آن را در صدا سيماو بعد آن قضيه سلمان رشدي...ادمه دارد

    + محدثه حسيني 

    سلام استاد عزيز اميدوارم منو يادتون باشه واقعا دلم واسه شما و همه اساتيد دانشگاه اراك تنگ شده به خاطر پذيرفته شدن مقاله بهتون تبريك ميگم الان كه مينويسم حسالي دلتنگم اشكم سرازير شده غريبي بد دردي استاداميدوارم هميشه سلامت باشيد واسم دعا كنيد استاد سلام به خانمتون برسونيد
    پاسخ

    سلام خانم حسينيحال شما؟مگه مي شه شما خوبان را فراموش كرد! براي شما آرزوي توفيقات الهي را دارم. اميدوارم دلتان شاد باشد. دوران غريبي تمام مي شود. هيچ زمستاني ماندني نيست. پيروز باشيد.
    + فروغي پناه 
    به شما و خانم شرافت براي مقاله تبريک ميگم.
    کاربر گرامي
    در تاريخ يكشنبه 4 دي 90 نوشته (سال 67 سال جنگ و صلح ) شما به فهرست نوشته هاي برگزيده در مجله پارسي نامه افزوده شده است. موفق باشيد.