وبلاگ :
ياد باد آن روزگاران
يادداشت :
سال 67 سال جنگ و صلح (11)
نظرات :
0
خصوصي ،
2
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
مصطفي
بي صدا شب تا سحر
ياران خود را خواند و گرد آورد
جا به جا
در راه ها
بر شاخه ها
بر بام گسترد
صبحگاهان
شهر سرتا پا سياه از
تيرگي هاي گنهکاران
ناگهان چون نوعروسي در پرندين پوشش پاک سپيد تازه
سر بر کرد
شهر اينک دست نيروهاي نوراني است
در پس اين چهره تابنده
اما
باطني تاريک دودآلود ظلماني است
گر بخواهد خويشتن را زين پليدي هم بپيرايد
همتي بي حرف همچون برف مي بايد
+
شاگرد حقيرتون
سلام استاد.کاش زودترگفته بوديد که وبلاگ دارين که اين 4سال بيشترميشناختيمتون.امروز سرکلاس گفتين که خاطرات جنگ را تو وبلاگتون نوشتين.خيلي خوب مينويسيد.بهتون تبريک ميگم وممنون از اينکه خاطراتتون راواسمون مينويسين.چون ما اون زمان نبوديم تابدونيم.ماسرکلاس هم کلي مطلب ازتون ياد ميگيريم.واقعاازتون تشکر ميکنم وبراتون آرزوي سلامتي وموفقيت روزافزون ميکنم......
پاسخ
سلام و ارادت. مخلصيم