سلام علي محمد جان .
منتظرم براي خواندن ادامه سفرنامه ات .
سلام
نثر ساده متين و پاكيزه اي داريد
منتظر ادامه اش مي مونم...
بازم سلام
من از مشعر مسجد خيف يادمه و از مني چادرهاي سفيد يك دست ولي جمرات رو ما كه بوديم خراب كرده بودند و نتونستيم خدمت شيطان برسيم .
جالب بود . ياد قيامت رو من از خيلي ها شنيدم و شلوغي رمي كه شايد به نوعي سختي كشيدن مقابله و سنگ زدن به شيطان است .