خيانت مطروحه در "زندگي خصوصي"، تنها خيانت فيلمساز در حق مخاطبانش نيست بلکه گناه بزرگتر ، ترسيم تصويري اسفبار و تحقيرآميز از جنسيت زن است؛ چه همسر سردبير و چه دختر جوان فيلم، بعنوان نمايندگان دو طيف مختلف از زنان جامعه ايران، هر دو به شدت نگرانکننده و نااميدکننده اند. همسر سردبير که کاملا خنثي و فريبخورده است و حضور عقبافتادانهاي در اثر دارد و زن جوان فيلم که کاملا آويزان سردبير است بيآنکه نقصي در ظاهر يا باطن او نمايش داده شود.
تاسفبار است وقتي اين همه ريا و تظاهر در وجود اين شخص و افکارش موج ميزند، آنوقت جملاتي از حضرت علي،اين رهبرِ انسانيت، بر پيشاني اثرش نقش ميبندد!!!
لعيا زنگنه که هنوز شيريني و تلخي کاراکترش در فيلم قابلاحترام «جرم» استاد کيميايي فراموش نشدني و دوستداشتني است يا فرهاد اصلاني که براحتي در فيلمها و سريالها حاضر نميشود و نبايد فريب اين سيمرغ دريافتي را حداقل بخاطر بازياش در "زندگيخصوصي" بخورد.اين سيمرغ برازندهي اوست تنها و تنها اگر نظارهگر فيلم "خرس" او باشيم.
فيلمساز هموطن ما در "زندگيخصوصي" کاملا در حالتي معلق بين لحن سياسي و کاريکاتوري و مفاهيم ارزشي مدنظر خود قرار دارد؛ نه قادر است قبح عمل خيانت را به تصوير کشد و نه لحن سياسي مدنظرش در چارچوب موازين اخلاقي قوام مييابد.
و به قول شما استاد، فقط توانسته «کلاه شرعي گذاشتن افراد را زير ذرهبين ببرد»
متاسف باشيم براي کارگرداناني که گيشه هاي سينماها را پله ي پيشرفت شهرت و نعمت خود قرار مي دهند...
ياحق