• وبلاگ : ياد باد آن روزگاران
  • يادداشت : حاج يونس و هستي
  • نظرات : 0 خصوصي ، 16 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     

    معلومه گل زياد دوست دارين

    سلام استاد

    يه خط خطيايي كرديم

    تشريف بياريد خوشحال ميشم

    يا حق

    روسيه...من هميشه دلم ميخواد وبهتره بگم ميخواست روسيه رو ببينم...

    شايد به خاطر ادبيات كلاسيكش بود كه اون موقع كتاباشو ميخونديمو مييجوييدم...وهنوزم كه هنوزه و از اون سبك ادبيات قرنها فاصله گرفتم باز آناكارنيناي تولستوي گاهي تو وجودم شعله ميكشه....

    موفق باشيد و شاد.

    بسي متفيذ شديم...وب يشتر از دست اندركاران سريال تشكر مينماييم كه همي فهماند اعتماد نكنيد حتي به پدر وهمسرتان بعد از سي سال...(البته ما كه فهميده بوديم)

    به نظر من كل سريال اين بود كه بابا منع دختر 24-5 ساله رو ميكني كه عاشق شده؟(منظور دختر لوسش بود)...نميدوني عشق سن وسال نميشناسه؟...

    (هرچند حقير معتقد است كه عشق يه چيزي مثه كشك و دوغه)

    =========

    راستي

    ياد باد...ياد گذشته شاد باشد...اين دل تنگ و سياه در حسرت ديدار باد

    در رابطه با عنوان وبلاگتون يهو فلش بك خورد

    + لادن 

    سلام استاد.

    آدرس بلاگم را وارد علاقه مندي هاي سيستمتون كردم.

    سلام دوباره

    خسته نباشيد

    يه خط خطيايي كردم

    اراده فرموديد قدم رنجه كنيد تورق كنيد

    تا بعد

    يا حق

    + لادن 

    سلام استاد.

    امروز يه سري به آرشيوتون زدم. چقدر مطلب خواندني و قابل تامل در بين نوشته هاي شما است. كاش دوستان سري به آرشيوتون بزنن...

    ولي حيف شدا. اي كاش اون حاج يونسه با هستي هم ازدواج ميكرد. چه باحال ميشد. دو تا بهتر از يكيه

    سلام دوباره

    عرض ادب و احترام

    در اين وانفسا از كريم رحيم مهر گستر نفسي گرم و آبي سرد رو براتون آرزو مي كنم

    از نظرات زيبا و دلنشينتون بهر ه مند شدم وميشم اميدوارم اين رو تعارف به حساب نياريد

    به راستي كه علي حسن حسين و تمامي معصومين تنها مانند يكديگر بودند و اين بي همتاييست كه عصمت را معنا مي بخشد

    بگذريم

    فكر ميكنم با اينكه من يك طلبه ام و تحصيلات دانشگاهي بنده هم ربطي به جبر خطي ندارد اما اجازه بدهيد اين جسارت رابكنم كه شما و خود را نه به جبر كه به اختياردر يك خط ميبينم

    كلبه حقير يك لينك كده اي دارد كه رفقا رااز طريق آن زيارت مي كنم با اجازه شما را لينكتان مي كنم

    تا بعدي ديگر

    يا حق

    + لادن 

    من منتظر هستم.

    .....................

    راستي استاد...به نظر مي رسه با دوستان من آشنا شده ايد.... خوشحالم.

    سلام خانم هوشور

    اگه وقت كردم و موضوع قابل ارائه داشتم حتما

    يا حق

    + لادن 

    سلام استاد.

    اي كاش وقت داشتيد و بلاگتون را مرتب آپ مي كرديد...

    سلام دوباره و عرض ادب

    در ابتدا ازين حسن نظرتون به بنده متشكرم

    و در ادامه چند نكته تحقيقا و به عنوان يكي از شاگردانتون معروض حضور مي شوم:

    اول البته بحث لفظ مهم نيست اما گاهي كاربرد ها تداعي خوبي نداره فكر ميكنم كه سنت از شيعه در سقيفه جدا شد نه . . . . .

    دوم اينا رو گفتيد من رو برديد به دور دست نكته نهفته در مورد اين هلال فصلهاي آخر كتاب هانتينگتونه كه مستقيما تنها تمدني رو كه در تقابل با تمدن يانكي مي بينه تمدن شيعيه راستش اگه دقت كنيم مي بينيم كه خيلي از دول دارن پشت سر ما خواستهاي . . ..

    بگذريم دكتر

    راستي يادم رفت بگم بنده از طريق وبلاگ اين آبجيمون لادن وارد اينجا شدم و تعجب هم كردم

    باز هم بگذريم

    مشعوف شدم

    اگه قابل دونستيد براي جواب سر بزنيد

    تابعد

    يا حق

    سلام

    بايد بگم بلاگ جالبي داريد هم به لحاظ محتوي هم به لحاظ انتخابتون در نحوه رنگ آميزي

    اون يادداشتتون رو با عنوان رفتن داريم تا رفتن هم خوندم ، ما قابل گپ و گفت با شما نيستيم دكتر جان اما نتيجه خوبي ازش گرفتيد شايد تا سالهاي سال توي گوشم بمونه

    خوب 5 دقيقه با بركتي بود

    تا بعد

    يا حق

    سلام

    از طريق وبلاگ خانوم هوشور اينجا اومدم

    خوشحالم كه به مدد اينترنت و ارتباطات در دنياي مجازي ، بي واسطه امكان ارتباط با اساتيد بزرگواري چون شما برام مقدور ميشه

    خواننده تجارب ارزشمند و نوشته هاي از دل برآمده تون خواهم بود

    حق يارتان

       1   2      >